گناه من نیست
کمتر کسی از روزهای خوب شما برایم میگوید. از سکوتشب سنگرها، از درد دلهای شبانه. کمتر کسی برایم قصههای عاشقانه وصادقانهتان را میگوید. کمتر برایم از نگاه پرعاطفه و حرفهای عاشقانهمیگویند کمتر لحظههای سبز شما را برایم روایت میکنند. کمتر زمزمه حدیثسفرهای غریبانه را میشنوم. آری! من آشنای غزلهای خاطرات شمایم. گاهی دردلم سوگواره برپا میشود. گاهی دلم برای صدای خمپارهها میتپد. دلم براینخلهای سوخته میسوزد و آهسته و بیصدا ساقه زرد غم و اندوه در دلم ریشهمیکند و به یاد شما آوای غریبی سر میدهم و در این روزگار غریب به غربت وتنهایی خود میگریم و به یاد شما، دوباره جان می گیرم.
کمتر کسی از روزهای خوب شما برایم میگوید. از سکوتشب سنگرها، از درد دلهای شبانه. کمتر کسی برایم قصههای عاشقانه وصادقانهتان را میگوید. کمتر برایم از نگاه پرعاطفه و حرفهای عاشقانهمیگویند کمتر لحظههای سبز شما را برایم روایت میکنند. کمتر زمزمه حدیثسفرهای غریبانه را میشنوم. آری! من آشنای غزلهای خاطرات شمایم. گاهی دردلم سوگواره برپا میشود. گاهی دلم برای صدای خمپارهها میتپد. دلم براینخلهای سوخته میسوزد و آهسته و بیصدا ساقه زرد غم و اندوه در دلم ریشهمیکند و به یاد شما آوای غریبی سر میدهم و در این روزگار غریب به غربت وتنهایی خود میگریم و به یاد شما، دوباره جان می گیرم.