من سوختم و تو باز حاشا کردی
گفتم که مگر تو عهد خود بشکستی
با گریه فقط مرا تماشا کردی
تو هرگز باور نداری عشقم را
این چه رسمی شده
تا بگویی عاشقم
از کنارم راحت میگذری
من سوختم و تو باز حاشا کردی
گفتم که مگر تو عهد خود بشکستی
با گریه فقط مرا تماشا کردی
تشنج شب را
به آغوش تو
پاشویه می کنم
فانوس را
روشن می کنم
تو.....
کا بوس می شوی!
تو هرگز باور نداری عشقم را
این چه رسمی شده
تا بگویی عاشقم
از کنارم راحت میگذری
میدانی امشب نیز از خواب پریدم
خیس عرق به جای خالیت نگریستم و دوباره به یاد کابوس نبودنت فکر کردم
یک ستاره برای من کافی است
تا بهانه ای برای تماشای آسمان داشته باشم
من و تو همسفر جاده ای پرغبار و بی انتهایی هستیم
که بدون درختان پرشاخ و برگ جاده ای بی معناست
محبت ره به دل دادن صفای سینه می خواهدتو تنها ستارهی من هستی
چه نیازی به ستاره های اسمان دارم
بنگر به کنار جاده
میبینی هر روز به کنار همین جاده مینشینم
منتظرتم برگرد کنارم
محبت ره به دل دادن صفای سینه می خواهد
به یاد یکدیگر بودن دلی بی کینه می خواهد
محبت گر شود پیدا به هر قیمت خریدارم
به هر لبخند زیبایت فروشم زندگانی را
دلم میخواهد کمی لبخندت را تماشا کنم
اخر لبخند تو مرا به اسمان میبرد
بهترین لحظاتم وقتیست که کنارم هستیمن تو را جویم وتو را خواهم که به غیرازتونیست منظوری
با منی آنچنان که چون جانی ای که چون جان ز چشم مستوری
در بهاران به خویش می گویم کاش عمر گذشته بازآید
در خزانم غمی چو باده ناب فارغ از رنج هر نیاز آید
بهترین لحظاتم وقتیست که کنارم هستی
همیشه کنارم بمان
منم که تا تو نخوابی نمیبرد خوابماه افسوس دیگر پیر شده ام
این چه عشقیست دیگر
بر من بگذرید
اخر من پیری خسته ام که عاشق جوانی زیبا شده ام
نگذار سر بر شانهام، آنقدر محکم نیستم
خواندی غزلهای مرا، گفتی که خیلی عاشقم
اما نمیدانم خودم، هم عاشقم هم نیستم
منم که تا تو نخوابی نمیبرد خوابم
تو درد عشق ندانی، بخواب آسودهز ریشه کندن این دل تبر نمیخواهد
به یک اشاره میافتد درخت فرسوده
دردمندیم و به امید دوا آمده ایم
تو طبیبی و دوا کن دل بیمار غریب
بر این رواق زبرجد نوشته اند به زر
که جز نکویی اهل کرم نخواهد ماند
دیشب که یار انجمن افروز غیر بود
ای شمع تا سپیده به جای تو سوختیم
بخندم به تو یا خودم
نمیدانم
وقتی خیلی ساده باور کردم دوست داشتنت را
اندر آن ساعت که بر پشت صبا بندند زین
با سلیمان چون برانم من که مورم مرکبست
آن شمع سرگرفته و گر چهره برفروخت
وین پیر سالخورده جوانی ز سر گرفت
آن شمع سرگرفته و گر چهره برفروخت
وین پیر سالخورده جوانی ز سر گرفت
تو کمان کشیده و در کمین که زنی به تیرم و من غمین
همه غمم بود از همین که خدا نکرده خطا کنی
ببخشید تشکرام تموم شده![]()
تو کمان کشیده و در کمین که زنی به تیرم و من غمین
همه غمم بود از همین که خدا نکرده خطا کنی
ببخشید تشکرام تموم شده![]()
یاد باد آنکه چو چشمت بعتابم میکشت
معجز عیسویت بر لب شکرخا بود
خواهش دارم
یا رب بوقت گل گنه بنده عفو کن
وین ماجرا بسر و لب جویبار بخش
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |