در عبور لحظه ها
آه ، دیدم آمدی
چه هراسان چه لطیف
ایستگاه دل من
چه شده گشت نظیف
باز لرزید دلم
این تصادف نَبُوَد
دیده ام دید تو را
نیمکت کهنه باغ
دید و خندید چرا
یاد آن روز که رفت
پشت آن بید که همچون دل من
با نگاه تو بلرزید تنش
در غروبی که شکست
نیمکتها نو بود
عشق هم با ما بود
آه از آن روز که رفت !!!!
باز روزی دگر است
این تصادف نَبُوَد
دیده ام دید تو را
نیمکت کهنه باغ
دید و خندید چرا
آه ، دیدم آمدی
چه هراسان چه لطیف
ایستگاه دل من
چه شده گشت نظیف
باز لرزید دلم
این تصادف نَبُوَد
دیده ام دید تو را
نیمکت کهنه باغ
دید و خندید چرا
یاد آن روز که رفت
پشت آن بید که همچون دل من
با نگاه تو بلرزید تنش
در غروبی که شکست
نیمکتها نو بود
عشق هم با ما بود
آه از آن روز که رفت !!!!
باز روزی دگر است
این تصادف نَبُوَد
دیده ام دید تو را
نیمکت کهنه باغ
دید و خندید چرا