تا کی می صبوح و شکر خواب بامداد
هشیار گرد هان که گذشت اختیار عمر
روی مخمل لطیف گونه هات.غنچه های رنگ رنگ ناز
برگ های تازه تازه باز میکنند
بهتر از تمام رنگ ها و رازها
خوب خوب نازنین من
نام تو مرا همیشه مست میکند بهتر از شراب
بهتر از تمام شعر های ناب
تا کی می صبوح و شکر خواب بامداد
هشیار گرد هان که گذشت اختیار عمر
به من بگو چرا میریروی مخمل لطیف گونه هات.غنچه های رنگ رنگ ناز
برگ های تازه تازه باز میکنند
بهتر از تمام رنگ ها و رازها
خوب خوب نازنین من
نام تو مرا همیشه مست میکند بهتر از شراب
بهتر از تمام شعر های ناب
به من بگو چرا میری
بگو گناه من چیه
بگو اگه بری دیگه همدمِ آه من کیه
کی داره آتیش میکشه به سرنوشت ما دوتا
داره جدامون میکنه یــ ادم بی سَرو پا
آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند
بر جای بدکاری چو من یک دم نکوکاری کند
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
نهال دشمنی برکن که رنج بی شمار آرد
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
نهال دشمنی برکن که رنج بی شمار آرد
در گلستان چشمم ز چه رو همیشه بازست
به امید آنکه شاید تو به چشم من در آیی
یه شب مهتاب ماه میآد تو خواب
منو میبره کوچه به کوچه
باغ انگوری باغ آلوچه،
دره به دره صحرا به صحرا،
اون جا که شبا پشت بیشهها
یه پری میآد ترسون و لرزون
پاشو میذاره تو آب چشمه
شونهمیکنه موی پریشون...
یا که تو ای محتسب بگذار تا خسبم زیااد
تا که او را در خواب بینم ازدیاد
دوش از جناب آصف پیک بشارت آمد
کز حضرت سلیمان عشرت اشارت آمد
دست از طلب ندارم تا کام من بر آیـد
یا تن رسد به جانان ، یا جان زتن بر آیـد
در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم //لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمایی
یاری اندر کس نمیبینم یاران را چه شد؟
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد؟
دلم دریای خون شد در غم دوست
چگونه دل از این دریا بشویم؟
مرا می گفــت دوش آن یــار عیــــار
ســگ عاشق به از شیـــران هشیـــار!
رنج دیرینه ی انسان به مداوا نرسید
علت آن است که بیمار و طبیب انسان نیست
تو ای سرو روان تا از کنارم بیسبب رفتی//شب و روز از دو چشمم اشک حسرت در کنار آید
در آن هوای دلگیر وقتی غروب می شد
گویی بجای خورشید من زخم خورده بودم
من اگر چه پیرم و ناتوان تو ز آستان خودت مران//که گذشته در غمت ای جوان همه روزگار جوانیم
من زنده بودم اما انگار مرده بودم
از بس كه روزها را با شب شمرده بودم
من باید برم
بر می گردم!
منم آن رند قدح نوش که از کهنه و نو//باشدم خرقهای آنهم به خرابات گرو
من مست و تو دیوانه ما را که برد خانهباشه ممنون از همراهيت خدابه همراه
وفا نكردی و كردم، خطا ندیدی و دیدم
شكستی و نشكستم، بُریدی و نبریدم
من مست و تو دیوانه ما را که برد خانه
صد بار تو را گفتم کم خور دو سه پیمانه
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویى
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویى؟![]()
یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار میبرند که زندانی ات کنند
دستی که کوته از همه جا کرده روزگار دانم نمی شـود ، که به گـردن درآرمت
یا رب تو آشنا را مهلت ده و سلامتتو کمان کشیده و در کمین که زنی به تیرم و من غمین
همه غمم بود از همین که خدانکرده خطا کنی
یا رب تو آشنا را مهلت ده و سلامت
چندان که بازبیند دیدار آشنا را
انان که خاک را به نظر کیمیا کنند
ایا بود که گوشه چشمی نظر به ما کنند
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |