مشاعرۀ سنّتی

[بشارت]

تا به دامن ننشیند ز نسیمش گردی
سیل خیز از نظرم رهگذری نیست که نیست
تا دم از شام سر زلف تو هر جانزنند
با صبا گفت وشنیدم سحری نیست که نیست

 

[maryam bano]

تا فراوان نیاستی تو ذلیل
روزگارت عزیز ننشاند

 

[elnaz66]

دل چنین سخت نباشد که یکی بر سر راه

تشنه می میرد و شخص آب زلالی دارد

زندگانی نتوان گفت حیاتی که مراست

زنده آنست که با دوست وصالی دارد

سعدی

 

[maryam bano]

دانش اندر دل چراغ روشن است


وز همه بد بر تن تو جوشن است.

 

[maryam bano]

تانه تاریک بود سایه انبوه درخت

زیر هر برگ چداغی بنهند از گلنار

 

[atousa_m]

روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خواست
وندر طلب طعمه پ و بال بیاراست.

 

[leanthinker]

روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خواست
وندر طلب طعمه پر و بال بیاراست.

تا با غم عشق تو مرا کار افتاد...
بی چاره دلم .. در غم بسیار افتاد...

 

[faezeh-j]

در اين درگه كه گهگه كَه كُه و كُه كَه شود ناگه
مشو غرّه به امروزت كه از فردا نه اي آگه

 

[melika62]

هان مشو نوميد چون واقف نه‌اي از سر غيب
باشد اندر پرده بازي‌هاي پنهان غم مخور

 

[hami_life]

رو سر بنه به بالین دیگر مرا رها کن
ترک من خراب شبگرد مبتلاکن

 

[hamid_61]

نه من تنها گرفتارم به دام زلف زيبايي

كه هر كس با دلارامي سري دارنند و سودايي

 

[sshhiimmaa]

يار مفروش به دنيا، كه بسي سود نكرد
آنكه يوسف به زر ناسره بفروخته بود...

 

[melika]

در اين شهر بسيار گم كردمت
همين تازه انگار گم كردمت.

 

[TeX]

در اين شهر بسيار گم كردمت
همين تازه انگار گم كردمت.

خیلی زیبا بود
شاعرش رو هم میگین لطفا؟

 

[hamid_61]

تو درياي من بودي آغوش بگشا

كه مي خواهد اين قوي، زيبا بميرد

(لطفاً قوي زيبا نخونيد. بين قوي و زيبا بايد مكث كرد به اين معني كه به صورت زيبا و قشنگي بميره نه اينكه قوي زيبا بميرد. متاسفانه خواننده ايي كه اين شعر رو خونده در اين قسمت شعر اشتباه كرده)

 

[elnaz66]

دلی دیرم چو مرغ پا شکسته

چو کشتی بر لب دریا نشسته

همه گویند که طاهر تار بنواز

صدا چون می دهد تار گسسته

بابا طاهر

 

[melika62]

هر کس از مهره مهر تو به نقشي مشغول
عاقبت با همه کج باخته‌اي يعني چه
حافظا در دل تنگت چو فرود آمد يار
خانه از غير نپرداخته‌اي يعني چه

 

[بشارت]

همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی

 

[melika62]

يار اگر ننشست با ما نيست جای اعتراض

پادشاهی کامران بود از گدايی عار داشتدر نمی‌گيرد نياز و ناز ما با حسن دوست

خرم آن کز نازنينان بخت برخوردار داشت

 

[hamid_61]

يا چشم نمي بيند يا راه نميداند
هر كو به وجود خود دارد به تو پروايي

گويند رفيقانم در عشق چه سر داري؟
گويم سري دارم انداخته در پايي

من دست نخواهم برد الا به سر زلفت
گر دسترسي باشد يك روز به يغمايي

 

[hami_life]

یارب ان نوگل خندان که سپردی به منش
می سپارم به تو از چشم حسود چمنش

 

[elnaz66]

شما ای خریداران شعر من !

اگر در دانه های نازک لفظم

و یا در خوشه های روشن شعرم

شراب و شهد می بینید

غیر از اشک و خونم نیست

کجا شهد است ؟ این اشک است این خون است

شرابش از کجا خوانید ؟ این مستی نه آن مستی است :

شما از خون من مستید از خونی که می نوشید

از خون دلم مستید !

نادر نادر پور

 

[melika62]

در بيابان گر به شوق کعبه خواهي زد قدم
سرزنش‌ها گر کند خار مغيلان غم مخور

 

[بشارت]

راست چون سوسن وگل از اثر صحبت پاک
بر زبان بود تورا آنچه مرا در دل بود

 

[maryam bano]

دوش دیدم که ملائک در میخانه زدنند


گل آدم بسرشتند و به می پیمانه زدند

 

[atousa_m]

دل اگر خدا شناسی همه در رخ علی بین

به علی شناختم من به خدا قسم خدا را

 

[maryam bano]

دل اگر خدا شناسی همه در رخ علی بین

به علی شناختم من به خدا قسم خدا را

ای بی وفا رسم وفا از غم نیاموزی چرا

غم با همه بی گانگی هر شب به ما سر می زند

 

[melika62]

دور گردون گر دو روزي بر مراد ما نرفت
دايما يک سان نباشد حال دوران غم مخور

 

[hamid_61]

رفتم و زحمت بيگانگي از كوي تو بردم
آشناي دلم بود و به دست تو سپردم

اشك دامان مرا گيرد و در پاي من افتد
كه دل خون شده را، هم زچه همراه نبردي؟

 

[بشارت]

..یا سر بنهی به جور و بیداد
یا قصه عشق در نوردی
ای سیم تن سیاه گیسو
کزفکرسرم سپیدکردی...