گاهی فکر میکنم من بلد نیستم رسم عاشقی را اخر عاشقی درد دارد اه دارد حسرت دارد و تمامش اشک و انتظار دارد و من هنوز عادت نکردم به اینها شاید نیمی از وجودم باور دارد مرا دوست داری میدانی دیگر حتی از خیس شدن زیر باران کلافه نمیشم و ساعتها زیر باران راه میروم تا کسی اشکهایم را نبیند و باران اشکهایم را میپوشاند