دل نامه یا نامه دل

وضعیت
موضوع بسته شده است.

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
گاهی فکر میکنم من بلد نیستم رسم عاشقی را اخر عاشقی درد دارد اه دارد حسرت دارد و تمامش اشک و انتظار دارد و من هنوز عادت نکردم به اینها شاید نیمی از وجودم باور دارد مرا دوست داری میدانی دیگر حتی از خیس شدن زیر باران کلافه نمیشم و ساعتها زیر باران راه میروم تا کسی اشکهایم را نبیند و باران اشکهایم را میپوشاند
 

Paydar91

کاربر فعال تالار مهندسی برق ,
کاربر ممتاز
با وجود اینکه گفتی ، دیگه قهرم تا قیامت
با تموم سادگی هام ، گفتم اما به سلامت
پیش از این نگفته بودی ، غیر ماکسی روداری
توی غم ها توی شادی ، سر روی شونش میذاری
 

ghazal1991

مدیر تالار مدیریت
مدیر تالار
درد یک پنجره را پنجره ها میفهمند
معنی کور شدن را گره ها میفهمند
سخت بالا بروی
ساده بیایی پایین
قصه تلخ مرا سرسره ها میفهمند
یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن،
" چشمها بیشتر از حنجره ها میفهمند "

 
آخرین ویرایش:

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
:gol:میان ابرها سیر می‌کنم
هر کدام از انسانها را به شکلی می‌بینم که دوست دارم
میان آدم‌هامی‌گردم و دلخواهم را پیدا می‌کنم
اما کاری از دست من ساخته نیست خودشان شکل عوض می‌کنند بـرای اتـفـاق هـایی که نـمی افـتـد بـرای دستـی کـه نـگـرفـتم بـرای اشکـی کـه پـاک نـکـردم بـرای بوسه ای کـه نـبــود
بـرای دوسـتـت دارمـی کـه مـرده بـه دنـیـا آمــد بــرای مـن کـه وجـودم نـبـودن اسـت مــرا بـبـخـش … :gol:
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خدایا؛

دلم را آنانی می
شکنند؛


که هرگز دلم به
شکستن دلشان راضی نمی شود ...!!
 

shamira

عضو جدید
کاربر ممتاز
از تو می نویسم

بدون قلم

فقط با تراشه های دلم

می بینی

"تو" را که از این واژه ها میگیرم

هیچ حرفی برای گفتن نمی ماند
 

shamira

عضو جدید
کاربر ممتاز

در انتظار توام
در چنان هوایی بیا
که گریز از تو ممکن نباشد
تو
تمام تنهایی‌هایم را
از من گرفته‌ای
خیابان‌ها
بی حضور تو
راه‌های آشکار جهنم‌اند(شمس لنگرودی)
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زخم زندگی ات منم
همه به زخم هایشان دستمال می بندند
تو
اما
به زخمت
دل بسته ای
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
چشمانم به جاده سفید شد و نمیانم تو کی از این جاده برمیگردی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
روزهایی که می بینمت

نفسـم می گیرد

و روزهایـی که نیستی

دلـــــم...

بـــــاش...!

تحمـل اولی آسان تر است!
 
  • Like
واکنش ها: RZGH

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دست به سر میکنم ثانیه ها را...

دلم...

یک اتفاق ناخوانده می خواهد!!

 
  • Like
واکنش ها: RZGH

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
میخواهم به اسمان ابی پرواز کنم انجا کسی مرا نمیخواهد همینطور که در زمین کسی به من نیازی ندارد وقتی نه مال اسمانم و نه مال زمین پس من مال کجا هستم
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ما به یکدیگر بدهکاریم...

و به تمام "دوستت دارم" هایی که.

پشت دیوار غرورمان مخفی کردیم...

و آنها را بلعیدیم؛

تا نشان دهیم منطقی هستیم !!

 

shamira

عضو جدید
کاربر ممتاز
با واژه ها جنگیدم ، تا در وصف تو چیزی فراتر از عشق بنویسم

ولی من مقابل واژه ها زانو زدم و آنها حرف دل را ساده نوشتند
 

shamira

عضو جدید
کاربر ممتاز
من در این دلواپسی ها نشسته ام تنها....

می خواهم با تو سخن بگویم
....

می خواهم باز چهره ات را با همان لبخند کودکانه
ببینم...

می خواهم هر چه انتهایش به اسم تو و یاد تو
ختم می شود...

شعر هایم ناتمام ماندند...اسیر دلتنگی شدم
من...

و خواب مرا به رویای با تو بودن می رساند
...

کاش خیابان های شلوغ سهم ما نبود
...

اما..غصه ای نخواهم خورد...اشکهایم را برای
شانه های تو ذخیره خواهم کرد...

حرف های ناتمامم را به روی دیوار قلبم حک
می کنم و با دیدنت همه را تکمیل می کنم...

پاییز از راه می رسد و ما دوباره به بودن
و رسیدن به انتهای جاده ی سرنوشت می اندیشیم
 

shamira

عضو جدید
کاربر ممتاز
صدای چک چک اشک هایت را از پشت دیوار زمان میشنوم

و میشنوم که چه معصومانه در کنج سکوت شب برای ستاره ها

ساز دلتنگی میزنی و

من میشنوم
 

shamira

عضو جدید
کاربر ممتاز
صدای چک چک اشک هایت را از پشت دیوار زمان میشنوم

و میشنوم که چه معصومانه در کنج سکوت شب برای ستاره ها

ساز دلتنگی میزنی و

من میشنوم

میشنوم هیاهوی زمانه را که تو را از پریدن و پر کشیدن باز می دارد

آه...

ای شکوه بی پایان...ای طنین شور انگیز من میشنوم

به آسمان بگو که من میشکنم!!!

هر آنچه تو را شکسته

و من میشنوم...

هر آنچه در سکوت تو نهفته...
 

shamira

عضو جدید
کاربر ممتاز

تمام عشق ات
به تمامی
به من هجوم آورده

تمام عشقی که
نداشتم ات هرگز
و دارم اش همیشه

تمام عاشقانه های زمین به من هجوم آورده اند
و من
بی سلاح
بی دفاع
به روزهای بی بوسه ای فکر می کنم
که رفتن ات نصیب ام کرد

نمیگویم برگرد
که خود رفته را برگرد گفتن نابجاست
می گویم
تو نبض همه ی زایش های منی
هجوم بی امان ات را
به تسلیم بی امان ام نظاره کن
 

shamira

عضو جدید
کاربر ممتاز
نمیدانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند

مثل آسمانی که امشب میبارد...

و اینک باران ...

بر لبه احساساتم مینشیند

و چشمانم را نوازش میدهد

تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کند ...
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
یاد گرفتم ارام باشم تا کسی نداد دردم را اما نوشته هایم تمام احساسی هست که در دل دارم و در ظاهر پنهان هست
 

آیدا..

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آدمها مثل عکس هستند زیادی که بزرگشان کنی کیفیتشان پایین می آید.
 

shamira

عضو جدید
کاربر ممتاز
عاشقت خواهم ماند..............بی آنكه بدانی


. دوستت خواهم داشت ........... بی آنكه بگویم


. درد دل خواهم گفت..............بی هیچ كلامی


. گوش خواهم داد .................بی هیچ سخنی


. در آغوشت خواهم گریست.........بی آنكه حس كنی

. در تو ذوب خواهم شد ............بی هیچ حرارتی


. این گونه شاید احساسم نمیرد .....
..
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا