یا رب این شمع دلفروز ز کاشانه کیست
جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیست
تاتونگاه می کنی کار من اه کردن است!
ای به فدای چشم تو این چه نیگاه کردن است!
دقت کن (نیگاه کردن)ههههههه1
یا رب این شمع دلفروز ز کاشانه کیست
جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیست
تاتونگاه می کنی کار من اه کردن است!
ای به فدای چشم تو این چه نیگاه کردن است!
دقت کن (نیگاه کردن)ههههههه1
تا عهد تودربستم، عهد همه بشکستم
بعد از تو روا باشد، نقض همه پیمانها
(من مرده اون نیگاه شدم)
در این عالم سرانجامی نداریم
چه فرجامی ؟ که فرجامی نداریم
لهیبی همچو آه تیره روزان
بساز ای عشق و جانم را بسوزان
فریدون مشیری
نگاه ساکت مردم به روی صورتت دزدانه می افتد
همه گویند:عجب شاد است،عجب خندان
دل مردم چه می داند که تو دنیایی از اشکی..
یاران چو گل به سایه سرو آرمیده اند//ما و هوای قامت با اعتدال تو
و خدا در اين نزديكي است
لاي اين شب بوها پاي ان كاج بلند
دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
در صورت و معنی که تو داری چه توان گفتاز طعنه ی جاهلان نخواهم ترسید
بر خنده ی این زمانه خواهم خندید
من بر سر عشق خواهم ماند
تا کور شود هر آنکه نتواند دید
در صورت و معنی که تو داری چه توان گفت
حسن تو ز تحسین تو بستست زبان را
آنک عسل اندوخته دارد مگس نحل
شهد لب شیرین تو زنبورمیان را
زین دست که دیدار تو دل میبرد از دست
ترسم نبرم عاقبت از دست تو جان را
نازنينا ما به ناز تو جواني داده ايم
ديگر اكنون با جوانان ناز كن با ما چرا
صبح عالی متعالی....!!
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بیوفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
سلام مرسو صبح يو هم بخير:دي
انان كه خاك را به نظر كيميا كنند
ايا بود كه گوشه چشمي نظر به ما كنند
خواهشو!
دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد اشکارا
از عمد بود ما كه سوتي نميديم
الا يا ايهالساقي ادر كاسا و ناولها
كه عشق اسان نمود اول ولي افتاد مشكل ها
عجبو!
آرامش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
اي نسيم سحر آرامگه يار كجاست
منزل آن مه عاشق كش عيار كجاست
تنها سکوت مانده و حرفی نمیزنیتا تو نگاه می کنی کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است
تنها سکوت مانده و حرفی نمیزنی
حس میکنم که عاشق دنیای بی منی
یا رب این شمع دلفروز ز کاشانه کیست
جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیست
تنها بوديم
رو به جنگلِ بیپايان
پياده میرفتيم
من و همان بيوهی بینظيرِ بارانپوش.
آورده بود رهايش کند
میگفت: پیِ جُفت است.
خيلی وقت است ديگر نمیخواند.
شعری از سید علی صالحی
دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد
چون بشد دل بر و با یار وفا دار چه کرد
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
نهال دشمنی برکن که رنج بی شمار آرد
من پری کوچک غمگینی را میشناسم
که در اقیانوسی مسکن دارد
و دلش را در یک نیلبک چوبین می نوازد آرام آرام
پری کوچک غمگینی
که شب از یک بوسه می میرد
و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد ...
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی :دی
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |