samiyaran
عضو جدید
رندان تشنه لب را آبی نمی دهد کس
گویی ولی شناسان رفتند ازین ولایت
یادی هم از نرودا کنیم

تک قطره ای شد
از موم يا شهاب
ميان تو و من دری تازه گشوده شد
و کسی هنوز بی چهره
آنجا در انتظار ما بود
رندان تشنه لب را آبی نمی دهد کس
گویی ولی شناسان رفتند ازین ولایت
در ما را نیست درمان الغیاث
هجر ما را نیست پایان الغیاث
تا تو نگاه ميكني كار من اه كردن استچياي سر مه وه كمايه
كس له دور مه نمايه
دادرس مه وه الله یه
معنی:
کوه بالای سر ما پراست
هیچ کس در اطراف من نمانده
تنها خدا دادرس من است
تا رفت مرا از نظر آن چشم جهان بینتا تو نگاه ميكني كار من اه كردن است
اي به فداي چشم تو اين چه نگاه كردن است
تا رفت مرا از نظر آن چشم جهان بین
کس واقف ما نیست که از دیده چه ها رفت
تا رفت مرا از نظر آن چشم جهان بین
کس واقف ما نیست که از دیده چه ها رفت
ترسم نکند لیلی هرگز به وفا میلیتا چند ز یاران خبر از من پرسی؟
ای بی خبر از من, خبر از خویشم نیست
سلام
تو كمان كشيده و در كمين كه زني به تيرم و من غمين
همه غمم بود از همين كه خدانكرده خطا كني
ترسم نکند لیلی هرگز به وفا میلی
تا خون دل مجنون از دیده نخواهد شد
سلام و عرض ادب
یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض
پادشاهی کامران بود از گدایان عار داشت
وزآن رستنیهای پرداختهممنون
تو مو ميبيني و من پيچش مو
تو ابرو او اشارت هاي ابرو
وقتی نمیفهمد کسی گنجشک ها راممنون
تو مو ميبيني و من پيچش مو
تو ابرو او اشارت هاي ابرو
وقتی نمیفهمد کسی گنجشک ها را
زخمی بزن بر بال هایم تا بیافتم
سوزد مرا سازد مرا در آتش اندازد مراوزآن رستنیهای پرداخته
ز هر گونه شد جانور ساخته
به اندازهٔ عقل نسبت شناس
از این بیش نتوان نمودن قیاس
همسایه ها دوباره مرا باتو دیده اندمن مست و تو ديوانه مارا كه برد خانه
صدبار تو را گفتم كم خور دو سه پيمانه
سوزد مرا سازد مرا در آتش اندازد مرا
از من رها سازد مرا بیگانه از خویشم کند
همسایه ها دوباره مرا باتو دیده اند
حالا که دیده اند کمی بیشتر بمان
نزدیک میشم وقتی حواست نیستسوزد مرا سازد مرا در آتش اندازد مرا
از من رها سازد مرا بیگانه از خویشم کند
همسایه ها دوباره مرا باتو دیده اند
حالا که دیده اند کمی بیشتر بمان
یک چند پشیمان شدم از رندی و مستینه دل مفتون دلبندی نه جان مدهوش دلخواهی
نه بر مژگان من اشکی نه بر لب های من آهی
یک لحظه بایست وبامن بگو تکلیف دلی که عاشقش کردی چیستنه دل مفتون دلبندی نه جان مدهوش دلخواهی
نه بر مژگان من اشکی نه بر لب های من آهی
شبی از پشت یک تنهایی نمناک وبارانی ترا با لهجه گل های نیلوفر صدا کردمیک چند پشیمان شدم از رندی و مستی
عمریست پشیمان ز پشیمانی خویشم
روز خوش![]()
من از روییدن خار سر دیوار دانستم
که ناکس ،کس نمی گردد بدین بالا نشینی ها
نکته ای دل کش بگویم خال آن مهر و ببینبریم به دفتر سیما یاری
آبی
آبی پشت ابرهای دودی تیره
آبی پشت چشم بند سخت
آبی پشت سقف
آبی
آبیشیری
آبی پنهان
نمی کند دل ما میل ز.مد و توبه ولینکته ای دل کش بگویم خال آن مهر و ببین
عقل و جان را بسته زنجیر آن گیسو ببین
نمی کند دل ما میل ز.مد و توبه ولی
به نام خواجه بکوشیم و فر دولت او
وصال او ز عمر جاودان بهنمی کند دل ما میل ز.مد و توبه ولی
به نام خواجه بکوشیم و فر دولت او
هر کس از مهر مهر تو به نقشی مشغولوصال او ز عمر جاودان به
خداوندا مرا آن ده که آن به
هر کس از مهر مهر تو به نقشی مشغول
عاقبت با . همه کج با خته ای یعنی چه
هر کس به طریقی دل ما میشکند
بیگانه جدا دوست جدا میشکند
هر که شد محرم دل در حرم یار بماندهر کس از مهر مهر تو به نقشی مشغول
عاقبت با . همه کج با خته ای یعنی چه
هر که شد محرم دل در حرم یار بماند
وانکه این کار ندانست در انکار بماند
از صدای سخن عشق ندیدم خوش تردیگر امید یافتنت مرد در دلم
ای عشق دور مانده ،فراموش کن مرا
من آتشم زداغ تو
خاموش کن مرا
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |