توي خدمت يه روز كه همه رو جمع كرده بودند واسه برگ جمع كردن. يكي بچه ها خودشو زد به مريضي و گرفت خوابيد.
همه ي ما توي صف بوديم ديديم فرماندمون داره با يه عروسك شيك مياد ...
گفت ميدونيد اين چيه.. اين همون عروسكيه كه دوستتون هر شب باهاش ميخوابه......نامرد رفته بود پتو رو زده بود كنار ديده بود عروسكه تو بغلش هست و خوابه.....من به عنوان يك سرباز ارتش خندم گرفته بود و از اون كار اين بچه ننه كفري شده بودم...آخه توي خدمتم!!!! مردم چه پسرايي رو ميدن تحويل جامعه ها
يه روز توي خدمت سربازاي جديد آموزشي اومده بودند از همه چي بيخبر اين بد بختا اومده بودند دستشويي كه دوستم اون روز نگهبان اونجا بود رفته بود توي تك تك دستشويي ها و بچه هاي از همه جا بي خبر رو با اسلحه ي خالي همه رو رو به ديوار كرده بود و.........

همه ي ما توي صف بوديم ديديم فرماندمون داره با يه عروسك شيك مياد ...
گفت ميدونيد اين چيه.. اين همون عروسكيه كه دوستتون هر شب باهاش ميخوابه......نامرد رفته بود پتو رو زده بود كنار ديده بود عروسكه تو بغلش هست و خوابه.....من به عنوان يك سرباز ارتش خندم گرفته بود و از اون كار اين بچه ننه كفري شده بودم...آخه توي خدمتم!!!! مردم چه پسرايي رو ميدن تحويل جامعه ها
يه روز توي خدمت سربازاي جديد آموزشي اومده بودند از همه چي بيخبر اين بد بختا اومده بودند دستشويي كه دوستم اون روز نگهبان اونجا بود رفته بود توي تك تك دستشويي ها و بچه هاي از همه جا بي خبر رو با اسلحه ي خالي همه رو رو به ديوار كرده بود و.........



. نگران نباش
)
( البته دوستان ترک و لر ناراحت نشنا گرچه میدونم جنبه ی بچه ها بالاس، البته من خودم هم اصالتا ترک هستم)
وسپس نقش زمین شدم


بعد اون روز علاوه بر بدبختی های سابق اتوبوسمون که ما رو برده بود به مزرعه خارج شهر تو گل گیر کرد یه چند ساعتی اونجا معطل شدیم پدرمون دراومد دیگه نشد بریم خوابگاه مستقیم با اون سر وضع خاکی اومدیم دانشگاه