مشاعرۀ سنّتی

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دردا که بهار عیش ما آخر شد
دوران گل از باد فنا آخر شد
دلم سرگردان و حیران چشمانیست رویایی

و من تنها برای دیدن ان چشمان

تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها کردم

همین بود اخرین حرفت
 

امالیا

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلم سرگردان و حیران چشمانیست رویایی

و من تنها برای دیدن ان چشمان

تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها کردم

همین بود اخرین حرفت

تاب بنفشه می زند طره مشک سای تو
پرده غنچه می درد خنده دلگشای تو
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دردم از یار است و درمان نیز هم

دل فدایِ او شد و جان نیز هم
می‌رفت خیال تو ز چشم من و می‌گفت

هیهات از این گوشه که معمور نماندست


وصل تو اجل را ز سرم دور همی‌داشت

از دولت هجر تو کنون دور نماندست
 

امالیا

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
می‌رفت خیال تو ز چشم من و می‌گفت

هیهات از این گوشه که معمور نماندست


وصل تو اجل را ز سرم دور همی‌داشت

از دولت هجر تو کنون دور نماندست

تا به زندان بلا گردند زندانی چو خضر
تشنه کامان را فریب از چشمه حیوان دهد
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل ادم بسرشتند و به پیمانه زدند....
در هجر تو گر چشم مرا آب روان است

گو خون جگر ریز که معذور نماندست


حافظ ز غم از گریه نپرداخت به خنده

ماتم زده را داعیه سور نماندست


 

امالیا

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در هجر تو گر چشم مرا آب روان است

گو خون جگر ریز که معذور نماندست


حافظ ز غم از گریه نپرداخت به خنده

ماتم زده را داعیه سور نماندست

تا دامن از مکن کشیدی ای سرو سیمین تن من
هر شب ز خونابه دل پر گل شود دامن من
 

امالیا

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ویرانی دلم بخدا , بدتر از بم است
اشعار من , مثال حبوبات درهم است
در دفترغزل, غزلم گنگ و مبهم است
از دردو رنج و از دل پر غصه و غم است

ترحمی که ز طوفان اشک و آه چو شمع
در آب و آتشم از پای تا بسر بی تو
 

malmal_r

عضو جدید
ترحمی که ز طوفان اشک و آه چو شمع
در آب و آتشم از پای تا بسر بی تو

وه كه با اين عمر هاي كوته بي اعتبار

اينهمه غافل شدن از چون مني شيدا چرا ؟

شور فرهادم بپرسش سر به زير افكنده بود

اي لب شيرين جواب تلخ سر بالا چرا ؟
 

امالیا

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وه كه با اين عمر هاي كوته بي اعتبار


اينهمه غافل شدن از چون مني شيدا چرا ؟

شور فرهادم بپرسش سر به زير افكنده بود

اي لب شيرين جواب تلخ سر بالا چرا ؟

از گل شنیدم بوی او مستانه رفتم سوی او
تا چون غبار کوی او در کوی جان منزل کنم
 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
آسمان
یک‌دستْ ابر است و سیاه.
دل‌َم گرفت خدایا
بگو پلک بزند، یا که ببارد!

( رضا کاظمی )

دردسری می دهیم باد صبا را
تا برساند به دوست قصه ما را
بر سر کویش گذر کند به تانی
با لب لعلش سخن کند به مدارا
 

baran72

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دردسری می دهیم باد صبا را
تا برساند به دوست قصه ما را
بر سر کویش گذر کند به تانی
با لب لعلش سخن کند به مدارا

آسمان نگاه خسته ی من خانه ی ابرهای باران زاست
نیستی و نبودنت تنها غصه ی آفتابگردان هاست
 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
آسمان خرمن اميد مرا
ز يكي صاعقه ، خاكستر كرد

چه حكايت كنم از ساقي بخت
كه چو خونابه در اين ساغر كرد

در آسمان آیتی نمی بینم
بر خاک، بهشتی از دست رفته نمی جویم
از این جهان دو چیز آموخته ام:
گندم بهانه است
و ساقه ای ما را تبعید تواند کرد
 

امالیا

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در آسمان آیتی نمی بینم
بر خاک، بهشتی از دست رفته نمی جویم
از این جهان دو چیز آموخته ام:
گندم بهانه است
و ساقه ای ما را تبعید تواند کرد

دولت چه شد که چهره ز درماندگان بتافت
اقبال از چه راه ز بیچارگان رمید
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا