مشاعرۀ سنّتی

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

eng shimi

عضو جدید
کاربر ممتاز
ومن درکوچه های پرپیچ وخم زندگی
درزیرمهتاب
بدنبال ذره ای نورمیگردم
تاخودراپیداکنم
تاسایه ام را ببینم
تا بدانم
من سایه ام یا سایه دارم...؟

من آنن نگین سلیمان بهیچ نستانم
که گاه گاه برو دست اهرمن باشد
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وین مکافات خانه کیهان
خیره و سرسری نینگارد
(شهریار)
دوباره آسمان این دل ابری شده .
دوباره این چشمهای خسته بارانی شده .
دوباره دلم گرفته است و شعر دلتنگی را برای این دل میخوانم.
میخوانم و اشک میریزم ، آنقدر اشک میریزم تا این اشکها تبدیل به گریه شوند.
در گوشه ای ، تنهای تنها و خسته از این دنیا .
دوباره این دل بهانه میگیرد و درد دلتنگی را در دلم بیشتر میکند.
خیلی دلم گرفته است ، مثل همان لحظه ای که آسمان ابری می شود
 

tracer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوستان اینجا رو با محل کپی پیست اشتباه نگیرن!:razz:

دیگر ز سر نگیرد با من جفا زمانه//گر دیگرت ببینم یاری ز سر گرفته
 

امالیا

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوباره آسمان این دل ابری شده .
دوباره این چشمهای خسته بارانی شده .
دوباره دلم گرفته است و شعر دلتنگی را برای این دل میخوانم.
میخوانم و اشک میریزم ، آنقدر اشک میریزم تا این اشکها تبدیل به گریه شوند.
در گوشه ای ، تنهای تنها و خسته از این دنیا .
دوباره این دل بهانه میگیرد و درد دلتنگی را در دلم بیشتر میکند.
خیلی دلم گرفته است ، مثل همان لحظه ای که آسمان ابری می شود

در آمد باغبان خرسند و خوشنود
تکانی داد و درب باغ بگشود
(شهریار)
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گر خاطر شریفت رنجیده شد ز حافظ
بازآ که تو به کردیم از گفته و شنیده
هنوز هم وقتی باران می آید...
تنم را به قطرات باران می سپارم....
می گویند باران رسانا است.....
شاید دست های من را هم به دست های تو برساند
 

eng shimi

عضو جدید
کاربر ممتاز
درویش را نباشد برگ سرای سلطان
مائیم و کهنه دلقی کاتش در آن توان زد
 

eng shimi

عضو جدید
کاربر ممتاز
یا رب چه غمزه کرد صراحی که خون خم
با نعره های قلقلش اندر گلوببست
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تا که دفع شرشان از بهر ما مشکل شود
دشمنان ما عموما دوست با یک دیگرند
در کویر قلبم از تو برای تو نوشتم

ای کاش در طلوع چشمان تو زندگی می کردم

تا هر صبح برایت شعری می سرودم
آن گاه زمان را در گوشه ای جا می گذاشتم و به شوق تو اشک می شدم
 

امالیا

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در کویر قلبم از تو برای تو نوشتم

ای کاش در طلوع چشمان تو زندگی می کردم

تا هر صبح برایت شعری می سرودم
آن گاه زمان را در گوشه ای جا می گذاشتم و به شوق تو اشک می شدم
موی سپید آیت پیری است در جهان
گوش تو از سپیدی مو شکوه ها شنید
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا