دل نامه یا نامه دل

وضعیت
موضوع بسته شده است.

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کسی ما را نمی پرسد
کسی تنهایی ما را نمی گرید
دلم در حسرت یک دست
دلم در حسرت یک دوست
دلم در حسرت یک بی ریای مهربان مانده ست
کدامین یار ما را می برد
تا انتهای باغ بارانی
کدامین آشنا آیا
مارا به جشن چلچراغ عاشقی دعوت می کند آیا
و اما با توا
ای آنکه بی من
مثل من
تنهای تنهایی
تو که حتی شبی را هم
به خواب من نمی آیی
تو حتی روزهای تلخ نامردی
نگاهت
التیام دست هایت را
دریغ از ما نمی کردی
من امشب از تمام خاطراتم
با تو خواهم گفت
من امشب با تمام کودکی هایم
برایت اشک خواهم ریخت
من امشب دفتر تقویم عمرم را
به دست عاصی دریای ناآرام خواهم داد
همان دریا که می گفتی
تو را در من تجلی می کند
ای دوست!
همان دریا که بغض شکوه هایم
در گلوی موج خیزش زخم بر می داشت
و اما با توام
ای آنکه بی من مثل من
تنهای تنهایی
کدامین یار می برد مارا
تا انتهای باغ بارانی...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عشق لالایی بارون تو شباس

نم نم بارون پشت شیشه هاس

لحظه ی شبنم و برگ گل یاس

لحظه ی رهایی پرنده هاس

تو خود عشقی که همزاد منی

تو سکوت منو فریاد می زنی

تو خود عشقی که شوق موندنی

غم تلخ و گنگ شعرای منی

وقتی دنیا درد بی حرفی داره

تویی که فریاد دردای منی

تو خود عشقی که همزاد منی

تو سکوت منو فریاد می زنی

دستای تو خورشید و نشون می دن

چشمای بستمو بیدار می کنن

صدای بال پرنده رو لبات

تو گوشام دوباره تکرار می کنن

زندگی وقتی که بیزاری باشه

روز و شب هاش همه تکراری باشه

شاید عشق برای بعضی عاشقا

لحظه ی بزرگ بیداری باشه

عشق لالایی بارون تو شباس

نم نم بارون پشت شیشه هاس

لحظه ی عزیز با تو بودنه

آخرین پناه موندن منه

تو خود عشقی که همزاد منی

تو سکوت منو فریاد می زنی

 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
رفتنت همانقدر عجیب است ،
که آمدن برف در تابستان !

نمی شود مرا از تو جدا کرد ،
همانطور که ...

پدر بزرگ را از عصای چوبی اش ،

یا دختران جوان را از کیف های آرایش ؛

نمی شود مرا از تو دور کرد .

پرنده ها را هر جا ببری
باز روی درخت لانه می کنند .

آنقدر ها هم پیر شده ام ،
تا خاطراتت را با پیرمردهای پارک مرور کنم !!

آنقدرها خرافاتی ،
که آرزو کنم موجود دیگری باشم !!

می خواهم قبض جریمه سنگینی باشم ،
روی شیشه ی ماشینت ،
آنقدر سنگین ،
که نتوانی پرداخت کنی !!!

تا پیشت بمانم . . . .



مجتبی دارابی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهــے دلمــ میخواهـد, وقتــے بغض میکنــم,

خــدا از آسمان به زمیـטּ بیاد, اشکـــــ هایم را پاکــــ کند, دستم را بگیرد و


بگوید: اینجا آدما اذیتت میکــنن؟!!!


بــیـــا بــــــریــــــــم!
 

seabride

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=6]نــه نمـی دانــی...!
هیچــکس نمــی دانـــد...!
پشت ایــن چهــره ی آرامـ در دلــــم چه میگــذرد...!
نمـی دانـی...!
کســی نمـی داند.....!
ایــن آرامش ظاهــــــر و این دل نـــــــا آرام...!
چقــدر خسته امـ میکنــد
[/h]
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
قاصدک حرف مرا از بر کن...

برو آن گوشه باغ...سمت آن نرگس مست و بخوان در گوشش..

که همین نزدیکی...

یک نفر یادت هست...

و..

دلــــــــش سخت برایت تنگ است...

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نیمکت عاشقی یادت هست؟
کنار هم، نگاه در نگاه و
سکوتمان چه گوش نواز بود..
بید مجنون زیر سایه اش امانمان داده بود،
برگهای رنگینش را به نشانه
عشقمان بر سرمان می ریخت..
او نیز عاشق بودنمان را به رخ پاییز می کشید،
اما اکنون پاییز.. نبودنت را،
جداییمان را به رخ می کشد.
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
تو بخند

لبخند بزن...

من هم فراموش خواهم كرد

كه براي داشتن تو

دلي را به دريا زدم، كه از آب واهمه داشت ...
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
ايوان مان ديگر از سر و صداي جوجه پرستو ها خاليست
همه شان بزرگ شدند
رفتند پي زندگي شان.

من براي تو
همان کنج ديوار بودم
که بزرگ شدندت را نظاره مي کرد
و رفتن ت را

من بعد از تو
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در انتـــــهای باغ سکوتــــــ شبانه امـــــ ــ ـ


گل اندیشـــــ ــه شکفتـــــ ــ ـ !


و من برای باغبـــــ ــان شدن


هر شبــــــــ ــ ـ


ثانیه ای سکوتـــــــ ــ ـ می کنم...
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
دریاچه ارومیه !

با آنکه می داند هر لحظه مَرگش نزدیک تر می شود،

دست از بارور کردنِ ابرها بر نمی دارد،

دریاچه ی غریب و تنها…
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هر زمان که بخواهی از کنارت خواهم رفت




تا بفهمی چه باشم چه نباشم ، عاشقم




هر کجا باشم در قلبم خواهی ماند و به عشق تو ،




با یاد تو ، با عکس نفس های تو ، با مهری که از تو در دلم جا مانده زنده خواهم ماند……








تا زمانی که نفس می کشی ، نفس می کشم به عشق نفس هایت




که هر نفس آرامش من است ، هر نفس امیدی برای زندگی عاشقانه ی من است




وقتی نیستی گرچه سخت است سرکردن با اشکهایی که می ریزد از چشمانم




اما این عشق تو است که به من شوق اشک ریختن را ،




شوق غم و غصه لحظه های دور از تو بودن ، شوق دلتنگی و انتظار را می دهد.




این عشق تو است که به من فرصتی دوباره می دهد.




می ترسم ، می ترسم ، می ترسم ! یک سوال در دلم مانده که می ترسم از تو بپرسم!




می خواستم بپرسم که :




عزیزم هنوز مرا دوست داری؟
 

yas_70

عضو جدید
بـه فکر نــوازش دست های منی!

بی آنکــه بدانی ؛

دلـــم است کــه تنهــا مانــده ..

دست هایــم ، دو تاینــد!



 

mahsa.mahsa

عضو جدید
کاربر ممتاز


برایت آرزو می کنم که گل های وجود نازنینت هیچگاه پژمرده نشوند

برای شاپرک های باغچه ی خانه ات آرزو می کنم

که بال هایشان هرگز محتاج مرهم نباشند

من برای خورشید آسمان زندگیت آرزو می کنم که هیچگاه غروب نکند

و بدان در آسمان زندگیم تو تنها خورشیدی

پس برایم دآرزو کن ، آرزو کن که خورشید آسمان زندگیم هیچگاه غروب
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اگه یه روز نشه که دیگه با تو باشم
برات می نویسم خدا نخواست با ما هم باشیم
ولی بدون اون روز ، روزه مرگ عشق منه . . .



 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نبودنت وندیدنت دلیل بر فراموش کردنت نیست تو در قلبمی - دوستت دارم ............
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاه انسان بايد در سختي باشد
تا به ديگري دست ياري دهد
گاه انسان بايد با بخت بد روبرو شود
تا هدفش را بهتر بشناسد
گاه به طوفان نياز است
تا او قدر آرامش را بداند
گاه بايد به او آسيب رسد
تا با احساس تر شود
گاه بايد در شك و ترديد باشد
تا به ديگري اطمينان كند
گاه بايد در گوشه اي تنها بماند
تا واقعيت وجود خود را بشناسد
گاه بايد از شيفتگي رها شود
تا به آگاهي برسد
گاه بايد كاملآ بي احساس باشد
تا بتواند همه چيز را حس كند
گاه بايد در اوج شور و احساس بود
تا به قلب او راه يافت
و او به روي عشق در بگشايد
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خانه ات آباد ویرانم مکن / عاقبت از گوشه گیرانم مکن

وای اگر یک دم فراموشم کنی / از بیان صدق خاموشم کنی

ما قلم هاییم در دست ولی / کز لب ما می چکد ذکر علی

ذکر مولایم علی اعجاز کرد / عقده ها را از زبانم باز کرد

نام او سر حلقه ی ذکر من است / کز فروق او زبانم روشن است

گر نباشد جذبه روشن نیستم / این که غوغا می کند من نیستم

من چو مجنونم که در لیلای خود / نیستم در هستی مولای خود

ذکر حق دل را تسلی میدهد / آه مجنون بوی لیلا میدهد

جان مجنون قصد لیلایی مکن / جان یوسف را زلیخایی مکن

ساقی امشب باده در دف می کند / مستی ما را مضاعف می کند
 

mahsa.mahsa

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگه دستم به جدایی برسه اونو از خاطره ها خط میزنم
از دل تنگ تموم ادما از شب و روز خدا خط میزنم
اگه دستم برسه به اسمون با ستاره ها قیامت میکنم
نمیزارم کسی عاشق نباشه ماهو بین همه قسمت میکنم...........
 

mahsa.mahsa

عضو جدید
کاربر ممتاز
پشت هر کوه بلند سبزه زاریستتت پر از یاد خدا.............
و در ان باغ کسی میخواند......
که خدا هست دگر غصه چرا؟
 

seabride

عضو جدید
کاربر ممتاز
"هرگز از ياد نخواهم برد كه براي داشتنت دلي را به دريا زدم كه از آب واهمه داشت
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ڪـــآش ـگـُفتــﮧ بــودے ڪـــﮧ چِـقـَدر عـَوآرِض دآرَد
טּـبودَنـَتــــــــــ
ـقـَلبـــــ دَرد
حـِس دَرد
چـِشم دَرد
فـِڪـر دَرد
فـــــِڪـر دَرد .......!
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوستت دارم
هراسی ندارم از هیچ کس وهرکس
که تو را دارم عزیز
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کاش یک لحظه به جایم بودی
تا بفهمی که چه دردی دارد:
باغبانی که تبر می سازد
و درختی که به اندیشه هیزم شدن از سبز شدن دل
کنده
و اجاقی که از آتش خالیست
کاش یک لحظه به جایم بودی
تا بدانی که چه دردی دارد
وقتی سهمی از عشق نداری
و در آنجا که دلی هست وسیع
نیست حتی یک ذره برایت جایی
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا