گفتگوهای تنهایی

وضعیت
موضوع بسته شده است.

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
راز عشق در این است که به دیگری لذت ببخشی ، ولی عشق را برای لذت نخواهی .
زیرا عشق حقیقی هوی و هوس نیست .
هر چه نفس قوی تر باشد ، تقاضاهایش بیشتر می شود و هرچه تقاضاهای نفس بیشتر باشند ، خودپرستی را در تو بیشتر تقویت می کنند .
عشق چهره ی واقعی خود را در ملایمت و مهربانی آشکار می کند ، نه در لذت جویی .
 
  • Like
واکنش ها: RZGH

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
راز عشق در مراعات حال دیگری است .
هر قدر ملاحظه حال دیگران را می کنی ،
کسی را که دوست داری بیشتر ملاحظه کن .
 
  • Like
واکنش ها: RZGH

sana84

عضو جدید
تنهایی ؛
معشوقه ی تنهایی ست
پشت هیچستان اندوه ...
که مرا می خواند
با هزاران راز
و نمی فهمد هیچ ...
تنهایی ؛
غربت ناپیدایی ست
در شب سرد زمستانی من ...
نه کسی می خندد
نه کسی می رقصد
نه کسی می داند
پشت اندوه شب، هیچستانی ست
و معشوقه ی تنهایی من، تنهایی ست ... ...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کوچکتر باشد یا بزرگتر چه فرقی میکند؟!
باید انقدر آدم باشد
که پای حرفش بماند
تا به آرامش برسی!
وگرنه هر نااهلی بوی گند
(دوستت دارم)های الکی میدهد..............
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
کودک که بودم ، وقتی زمین میخوردم ،مادرم مرا میبوسید،
تمام دردهایم از یادم میرفت...
دیروز زمین خوردم،
.
.
.
دردم نیامد
اما...
به جایش تمام بوسه های مادرم به یادم آمد...
 

لاوي

عضو جدید
بی معرفتی توی وجودت بیداد میکنه..خیلی دلم میخواد یه روز نادم ببینمت
دلم میخواد تاوان دلی که از من له کردی..به زودی بدی به زودی زود..
 

♥@SH!M♥

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ديگر براي اينکه گريه نکنم
هيچ بهانه اي ندارم
گريه گاهي رمز تدبير اشتباهات است
کاش چمدان عشقمان را آنقدر سنگين نمي بستيم که وسط راه آنرا به زمين بياندازيم وراه را بدون آن ادامه بدهيم
زندگي بدون عشق اينقدرخاليست که بعضي مواقع حتي زودتر از سکوت مي شکند
وتو اي کاش مرا مي فهميدي
اماحالا که مي روي قرارميان ماهيچ ؛ ولي بگو به چه بهانه مي روي
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
عشق بود و جبهه بود وجنگ بود...عرصه بر گُردان عاشق تنگ بود
هر که تنها بر سلاحش تکیه کرد... مادری فرزند خود را هدیه کرد
در شبی که اشکمان چون رود شد...یکنفر از بین ما مفقود شد
آنکه که سر دارد به سامان می رسد...آنکه که جان دارد به جانان می رسد
دیده ام ، دستی به سوی ماه رفت...بی سر و جان تا لقاءالله رفت
زندگیمان در مسیر تیر بود ...خاک جبهه ، خاک دامنگیر بود
آنکه خود را مرد میدان فرض کرد...آمد از این نقطه طی الارض کرد
هر که گِرد شعله چون پروانه است... پیکر صدپاره اش بر شانه است
تن به خاک و بوی یاسش می رسد...بوی باروت از لباسش می رسد
لاشه ی یک تانک بر پوتین دوست...هان ! چه می گویی ، شهید زنده اوست
هم قطارانی که پشت سنگرند... استخوانها را به خانه می برند
دشمن افکنهای بی نام و نشان...پوکه ی خونین شده تسبیحشان
قطره بودن ، وانگهی دریا شدن .... از پلاکی گم شده پیدا شدن
کار هرکس نیست این دیوانگی ... پیله وا می ماند از پروانگی
عاشقی که تن برایش گور شد... دست از جان شست ، تا منصور شد
:wallbash::wallbash::wallbash::w04::w04::w04:
 

mar.1980

عضو جدید
تنهایی معشوقه ی کسی نتواند باشد ! ... نوش دارویی است ÷س از مرگ ! ...

تنهایی را آنان می فهمند که چشیده اند و چه تلخ نوشیدنی است این تنهایی ! ...

آنگاه که می خواهی دل از دنیا بکنی و نیک بوذن تجربه کنی ! ...

آرزوی من تنها نبودن است در اوج تنهایی ! آنگاه که می دانم تنها خواهم ماند! ...

نمیدانم میفهمی این گفته هایم را یا نه ! ....

اگر فهم کنی خواهی دانست تنهایی افتخار نیست همه درد است و رنج است و بی کسی !

آنگاه که حرفها داری و کس نداری سنگ صبورت باشد . وای که چه سخت است و ... !

 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای مسافر ! ای جدا ناشدنی ! گامت را آرام تر بردار ! از برم آرام تر بگذر ! تا به کام دل ببینمت .
بگذار از اشک سرخ گذرگاهت را چراغان کنم .
آه ! که نمیدانی ... سفرت روح مرا به دو نیم می کند ... و شگفتا که زیستن با نیمی از روح تن را می فرساید ...
بگذار بدرقه کنم واپسین لبخندت را و آخرین نگاه فریبنده ات را .
مسافر من ! آنگاه که می روی کمی هم واپس نگر باش . با من سخنی بگو . مگذار یکباره از پا در افتم ... فراق صاعقه وار را بر نمی تابم ...
جدایی را لحظه لحظه به من بیاموز... آرام تر بگذر ...
وداع طوفان می آفریند... اگر فریاد رعد را در طوفان وداع نمی شنوی ؟! باران هنگام طوفان را که می بینی ! آری باران اشک بی طاقتم را که می نگری ...
من چه کنم ؟ تو پرواز می کنی و من پایم به زمین بسته است ...
ای پرنده ! دست خدا به همراهت ...
اما نمی دانی ... نمی دانی که بی تو به جای خون اشک در رگهایم جاریست ...
از خود تهی شده ام ... نمی دانم تا باز گردی مرا خواهی دید ؟؟؟
 

mohandes soror

عضو جدید
کاربر ممتاز
گاهي گمان نمي كني بشود و مي شود

گاهي نمي شود كه نمي شود

گاهي هزار دوره دعا بي اجابت است

گاهي نگفته قرعه به نام تو مي شود

گاهي گداي گداي گدايي و بخت نيست

گاهي تمام شهر گداي تو مي شود
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
" ای کاش

فشار … غصه … غم … درد

واحد و عدد داشت

کاش

قابل قیاس و اندازه گیری بود

آن وقت

شاید روزگار

با تمام بی رحمی اش می فهمید

بر سر یک نفر چقدر آوار

می ریزد "





 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مگه ازت چي كم دارم كه روز و شب ناز مي كني
فكر مي كني ازم سري ، بال داري ، پرواز مي كني ؟
ما رو بگو سپرديمش دل و چشامونو به كي
اون كه به
زندگي مي گه ، نمايش عروسكي
دارم از تو مي نويسم تو يه روز سرد برفي
قلمم نمي نويسه ، مي گه تو نداري حرفي
برو ديگه نبينمت ، خاطر خواهيت دروغ بوده
تو خلوتم با گريه هام ، چه قدر سرت شلوغ بوده
روشني چشات نداره مرزي
تو خيلي بيشتر از اينا مي ارزي





 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
از خواب پريدم

چشام پر اشک بود

بلند شدم و يه راست رفتم سمت کمد

تنها يادگاری از تو

عطرت بود که روی پيرهنم جا مونده بود

سر کشيدم بوی نبودنت رو


...
 

...scream...

عضو جدید
کاربر ممتاز
ویرانه‌ای بزرگ هستم که مردم از همه رنگی و همه نیازی میآیند و از من هر چه را که بتوانند و بخواهند برمیگیرند و میبرند.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مطمئن باش و برو
ضربه ات کاري بود دل من سخت شکست و چه زشت
به من و سادگيم خنديدي به من و عشق پاکي که پر از ياد تو بود و به يک قلب يتيم که خيالم مي گفت
تا ابد مال تو بود تو برو برو تا راحت تر تکه هاي دل خود را سر هم بند زنم
 

mohandes soror

عضو جدید
کاربر ممتاز
زنگ باران به صدا می آید.
آدم اینجا تنهاست

و در این تنهایی، سایه ی نارونی تا ابدیت جاریست .

به سراغ من اگر می آیید،


نرم و آهسته بیایید



مبادا که

ترک بردارد چینی نازک تنهایی من.
 

ha_23

عضو جدید
نمیدونم کی مقصره من یا تو.؟
از محبت خارها گل نمیشه
حتی اینجا حرف زدن هم برام سخته
به هیچ کس حسرت نمی خورم همه درد دارن
خدا سر از کارت در نمیارم
میگن چیزی رو به زور از خدا نخواه پشیمون میشی
پس من از کجا بدونم چی خوبه؟چی ازت بخوام
خیرو صلاحی که تو برام میخوای پس من چی
خسته شدم از این راه مبهم
ابهام ابهام
چی خوبه؟
نمیشه چیزی رو که من میخوام باشه ولی بدون هیچ مشکلی
خودمم نمیدونم چی میخوام
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگر بهترین دوستم نیستی پس لا اقل بهترین دشمنم باش اگر غمخوارم نیستی لا اقل بزرگترین غمم باش هر چه هستی همیشه بهترین باش چون بهترین ها همیشه در یاد خواهند ماند پس لا اقل در بدترین خاطره هایم بهترین باش
 

Relampago

عضو جدید
کاربر ممتاز
ازم پرسیدمنوبیشتردوست داری یازندگیتو؟

گفتم زندگیمو!
نپرسیدچرا؟بغض کرد،گریه کرد …..رفت!
اماهیچ وقت نفهمیدکه همه زندگیم خودش بود.!
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
هيچ وقت دل به کسي نبند …

چون اين دنيا اين قدر کوچيکه که توش دو تا دل کنار هم جا نميشه
ولي اگه دل بستي …

هيچ وقت ازش جدا نشو چون اين دنيا اينقدر بزرگه که ديگه پيداش نميکني
 

Relampago

عضو جدید
کاربر ممتاز

دوباره تنها شده ام،دوباره دلم هوای تو را کرده.
خودکارم را از ابر پر می کنم و برایت از باران می نویسم. به یاد شبی می افتم که تو را میان شمع ها دیدم. دوباره می خواهم به سوی تو بیایم.تو را کجا می توان دید؟ در آواز شب اویز های عاشق؟ در چشمان یک عاشق مضطرب؟ در سلام کودکی که تازه واژه را آموخته؟ دلم می خواهد وقتی باغها بیدارند،برای تو نامه بنویسم. و تو نامه هایم را بخوانی و جواب آنها را به نشانی همه ی غریبان جهان بفرستی. ای کاش می توانستم تنهاییم را برای تو معنا کنم و از گوشه های افق برایت آواز
بخوانم.
کاش می توانستم همیشه از تو بنویسم. می ترسم روزی نتوانم بنویسم و دفترهایم خالی بمانند و حرفهای ناگفته ام هرگز به
دنیا نیایند.
می ترسم نتوانم بنویسم و کسی ادامه ی سرود قلبم را نشنود. می ترسم نتوانم بنویسم وآخرین نامه ام در سکوتی محض بمیرد وتازه ترین شعرم به تو
هدیه نشود.
دوباره شب،دوباره طپش این دل بی قرارم. دوباره سایه ی حرف های تو که روی دیوار روبرو می افتد. دلم می خواهد همه ی دیوارها پنجره شوند و من تو را میان چشمهایم بنشانم. دوباره شب ،دوباره تنهایی و دوباره خودکاری که با همه ی ابر های عالم پر نمی شود. دوباره شب،دوباره یاد تو که این دل بی قرار را بیدار نگه داشته. دوباره شب،دوباره تنهایی،دوباره سکوت،دوباره من و یک دنیا خاطره...
 

Relampago

عضو جدید
کاربر ممتاز
اسمان سربی رنگ
من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ
می پرد مرغ نگاهم تا دور........
 

mohandes soror

عضو جدید
کاربر ممتاز
زندگـــــــی ، برگ بودن در مسیـــــــر باد نیست !

امتحان ریـــــشه هاست !
ریشه هم هـــــرگز اسیر باد نیست !

زندگــــــــی چون پیچكی است !

انتهایش می رسد پیش
خــــــــــــد ا ......
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بوی رفتن می‌دهی
در را باز می‌گذارم
وقتی برو که گنجشک‌ها و ستاره‌ها
خوابند…
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
پنجره دلش ریخت
سنگ فرش، پر زخم شد
در کوچه‌های زخم‌های روشنش
قلب پاره پاره مورچه‌ای
راه می‌جست.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سراغ تو را گرفتم
خندیدند.
نمی‌دانند
روی تمام دندان‌هایشان
نام تو حک شده است
که می‌خندم.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به روي زندگي دو خط زرد مي كشم

و چشم عاشق تو را كه گريه كرد مي كشم
تو رفتي و بدون تو كسي نگفت با خودش
كه من بدون چشم تو چقدر درد مي كشم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ای دلم دیدی ماتت کردو رفت.....

خنده ای بر خاطراتت کردو رفت.....
من که گفتم این بهاره افسرده ایست.....
من که گفتم این پرستو رفتنیست....
آه عجب کاری به دستم داد دل.....
هم شکستو هم شکستم داد دل......
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا