دیدار شد میسر و بوس و کنار هممرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد
فضایی آسمانیست و دگرگون هم نخواهد شد![]()
از بخت شکر دارم و از روزگار هم
دیدار شد میسر و بوس و کنار هممرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد
فضایی آسمانیست و دگرگون هم نخواهد شد![]()
دیدار شد میسر و بوس و کنار هم
از بخت شکر دارم و از روزگار هم
دردم از یار است و درمان نیز هممکن ز غصه شکایت که در طریق طلب
به راحتی نرسید آنکه زحمتی نکشید![]()
دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم
خدا خیرت بده نجاتم دادی من اصلا تو مشاعره وارد نیستم تازه 2 روز که شروع کردمهمش که شده میم ....
محبوب دلم ز من جدایی تا کی؟!
من در طلب تو و بی وفایی تا کی؟!!![]()
خدا خیرت بده نجاتم دادی من اصلا تو مشاعره وارد نیستم تازه 2 روز که شروع کردم
یا رب آن آهوی مشکین به ختن باز رسان
و آن سهی سرو خرامان بچمن باز رسان
نیست در شهر نگاری که دل ما ببرداز شما چه پنهون،خودمم تازه کارم
نیست در عالم زهجران تلخ تر
هر چه خواهی کن ولیکن آن نکن![]()
نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد
بختم ار یار شود رختم از اینجا ببرد
تشکرام تممام شددر آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم![]()
تشکرام تممام شد
یه شعر از خودم
من آن دم که در این مجفل قدم برداشتم
ز ازل میدانستم که کم میارم
قافیه هم چیز بهم ریخت با پوزش از حضار
نبودرنگ دوعالم که نقش الت بوداکشال نداره ..
ولی خوشگل بوده ها.... فقط بده اساتید رو وزنش کار کنن
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن![]()
نبودرنگ دوعالم که نقش الت بود
زمانه طرح محبت نه این زمان انداخت
hiسلام
تا بوده چشم عاشق در راه یار بوده
بی آنکه وعده باشد در انتظار بوده![]()
درودسلام
تا بوده چشم عاشق در راه یار بوده
بی آنکه وعده باشد در انتظار بوده![]()
hi
همیشه درشعرهایم طفره رفته ام تا توازدرونشان پیدانباشی...................................
درود
هزار بادیه سهل است با وجود تو رفتن
خلاف کنم سعدیا اگر به بوی موی تو باشم
سلام گلمهردم از آتش دل چون خم می در جوشم
سینه درد و دیده باران نفسی مغشوشم
پدرم روضه رضوان به
دو گندم بفروخت
من چرا ملک جهانی به رخت نفروشم
کار با جذبه عشق است عزیزان ورنهسلام آجی خووووووووفی ؟؟؟
می توان تنها شد
می توان زار گریست
می توان دوست نداشت و دل عاشق آدمها را٬ زیر پاها له کرد !
می توان چشمی را٬ به هیاهوی جهان خیره گذاشت
می توان صدها بار٬ علت غصهی دل را فهمید !
می توان ...
می توان بد شد و بد دید و بد اندیشه نمود !
آخرش هم تنها ٬ میتوان تنها رفت ...
یادگاری !؟
همه جا تلخی و سردی و غرور
فاتحه ؟!
خوب شد رفت ! عجب آدم بد خلقی بود !!
ولی ای کودک زیبای دلم ٬ آن ور سکه تماشا دارد:
شهری از مردم آبی سرشار ٬ آسمانش و زمین مثل آن شهر
ولی
من و تو با همه آدمهاش ٬ غرق احساس غروریم به عشق !
دل هر آدم عاشق که شکست٬ قلب ما می شکند !
همه جا لبخند است و زمین ٬ مفتخر است به تن سبزی که
ضرب گام من و تو ٬ بر دلش می پیچد !
من و تو خوشبختیم ٬ ما خدا را داریم ٬
ما غم چلچله را ٬ وقت بوسیدن دستان بهار
مثل یک شعر قشنگ ٬ از دلش میخوانیم !
می توان خوب شد و خوب دید و خوب اندیشه نمود
می توان عاشق شد
می توان با باران به سراغ دل عاشق هر یاری رفت
می توان باز گریست ٬ اما از شوق سبز شدن دور ترین بوتهی خاک
تو مپندار کز این در به ملامت بروم.......که گرم تیغ زنی بنده ی بازوی تو ام
میرسد روزی که شرط عاشقی دلدادگی ست
آن زمان هر دل فقط یک بار عاشق میشود
خلیل ذکاوت
سلاممن که ملول گشتمی از نفس فرشتگان
قال و مقال عالمی میکشم از برای تو
وفا نکردی و کردم،جفا ندیدی و دیدم
شکستی و نشکستم،بریدی و نبریدم
عزززیزوووووم باید با واو می گفتی![]()
آمده ام که سر نهم عشق تورا به سر برم
مي توان ، از پي خود كشاند صيد خون آلوده را
مي برد هر سو نسيم گل غبار سوده را
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |