مشاعرۀ سنّتی

[خیال شیشه ای]

یادایام قشنگی که گذشت کنج قلبم گرم است
ارزویم همه سرسبزی توست...................

تو کیستی ،که من اینگونه، بی تو بی تابم؟
شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم.
تو چیستی، که من از موج هر تبسم تو
بسان قایق سر گشته، روی گردابم!

 

[Dokhtar khanoom]

مبر ظن کز سرم سودای عشقت................. رود,تا بر زمینم استخوان هست

 

[RZGH]

مبر ظن کز سرم سودای عشقت................. رود,تا بر زمینم استخوان هست

تاتوانی سایه دیوارخودبیش کن
تانگردی سایه جوپای دیوارکسی

 

[خیال شیشه ای]

تاتوانی سایه دیوارخودبیش کن
تانگردی سایه جوپای دیوارکسی

یاور همیشه مومن تو برو سفر سلامت
غصه نخور که دوریت برای من شده عادت

 

[RZGH]

یاور همیشه مومن تو برو سفر سلامت
غصه نخورکه دوریت برای من شده عادت

غم من مخور

 

[خیال شیشه ای]

غم من مخور

معذرت مووووووووووخام اشتب شد

 

[RZGH]

معذرت مووووووووووخام اشتب شد

تاتونگاه میکنی کارمن اه کشیدن است
ای به فدای چشم تواین چه نگاه کردن است

 

[خیال شیشه ای]

تاتونگاه میکنی کارمن اه کشیدن است
ای به فدای چشم تواین چه نگاه کردن است

تو با من نبودي و من با تو بودم!
مگر نه كه با هم بودن،
همين علاقه ساده سرودن فاصله است؟
من هم هر شب،
شعرهاي نو سروده باران را
براي تو خواندم!
هر شب، شب بخيري به تو گفتم
و جواب ِ تو را،
از آنسوي سكوت ِ خوابهايم شنيدم!

 

[Maenad]

تو با من نبودي و من با تو بودم!
مگر نه كه با هم بودن،
همين علاقه ساده سرودن فاصله است؟
من هم هر شب،
شعرهاي نو سروده باران را
براي تو خواندم!
هر شب، شب بخيري به تو گفتم
و جواب ِ تو را،
از آنسوي سكوت ِ خوابهايم شنيدم!

میری و گریه می آید مرا
ساعتی بنشین که باران بگذرد...

 

[*سهیلا*]

میری و گریه می آید مرا
ساعتی بنشین که باران بگذرد...

در غمت داغ پدر دیدم و چون در یتیم.......اشک ریزان هوس دامن مادر کردم

 

[naghmeh raha]

در غمت داغ پدر دیدم و چون در یتیم.......اشک ریزان هوس دامن مادر کردم

من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید

 

[*سهیلا*]

من نگویم که
مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید

دارم هوای صحبت یاران رفته را......یاری کن ای اجل که به یاران رسانیم

 

[naghmeh raha]

دارم هوای صحبت یاران رفته را......یاری کن ای اجل که به یاران رسانیم

ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم

 

[eghlimaa]

ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم

منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن

 

[Dokhtar khanoom]

نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار.........چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم

 

[YAALIASGHAR]

می آیم با شمیم زخم لاله
به دستم خون اوراق سه ساله
چهل بار از کتابی سرخ خواندم
مصیبت نامه یاس سه ساله

 

[خیال شیشه ای]

می آیم با شمیم زخم لاله
به دستم خون اوراق سه ساله
چهل بار از کتابی سرخ خواندم
مصیبت نامه یاس سه ساله

هست اگر در سرم انديشه اسطوره شدن
پيرو مکتب مجنون نه تهمتن باشم
خسته شد شا نه ام از وزنه ي مردي ايکاش
مرد باشي تو و من ثانيه اي زن باشم

 

[mani24]

هست اگر در سرم انديشه اسطوره شدن
پيرو مکتب مجنون نه تهمتن باشم
خسته شد شا نه ام از وزنه ي مردي ايکاش
مرد باشي تو و من ثانيه اي زن باشم

مجال شکوه ندارم ولی ملالی نیست
که دوست جان کلام من است در همه حال

قسم به تو که دگر پاسخی نخواهم گفت
به واژه ها که مرا برده اند زیر سوال

تو فصل پنجم عمر منی و تقویمم
بشوق توست که تکرار می شود هر سال

 

[خیال شیشه ای]

مجال شکوه ندارم ولی ملالی نیست
که دوست جان کلام من است در همه حال

قسم به تو که دگر پاسخی نخواهم گفت
به واژه ها که مرا برده اند زیر سوال

تو فصل پنجم عمر منی و تقویمم
بشوق توست که تکرار می شود هر سال

لعنت و نفرين مي کنن به جاده
اگر برن چار تا قدم پياده

مرداي خواب تو ساعت اداري
تازه دو ساعتم اضافه کاري

توي رَگاشون مي کشه تنوره
تري گليسريد و قند و اوره

انگار آتيش گرفته ترمه هاشون
هميشه تو همه سگرمه هاشون

به زير دست، ترشي و عبوسي
به منشي اداره چاپلوسي

براي جَستن از مظان شک ها
دايرةالمعارف کلک ها

بچه به دنيا مي آرن با نذور
اغلب*شون يه دونه اون هم به زور

پيش هم از عاطفه دم مي زنن
پشت سر اما واسه هم مي زنن

 

[Motahare89]

نفسی داشتم و ناله و شیون کردم
بی تو با مرگ عجب کشمکشی من کردم
گرچه بداختی از آتش حسرت دل من
لیک من هم به صبوری دل از آهن کردم

 

[mani24]

لعنت و نفرين مي کنن به جاده
اگر برن چار تا قدم پياده

مرداي خواب تو ساعت اداري
تازه دو ساعتم اضافه کاري

توي رَگاشون مي کشه تنوره
تري گليسريد و قند و اوره

انگار آتيش گرفته ترمه هاشون
هميشه تو همه سگرمه هاشون

به زير دست، ترشي و عبوسي
به منشي اداره چاپلوسي

براي جَستن از مظان شک ها
دايرةالمعارف کلک ها

بچه به دنيا مي آرن با نذور
اغلب*شون يه دونه اون هم به زور

پيش هم از عاطفه دم مي زنن
پشت سر اما واسه هم مي زنن

نمی گويم فراموشم نكن هرگز
ولي گاهی به ياد آور
رفيقی را كه ميدانم نخواهی رفت از يادش....

 

[خیال شیشه ای]

نمی گويم فراموشم نكن هرگز
ولي گاهی به ياد آور
رفيقی را كه ميدانم نخواهی رفت از يادش....

شبی یک شاخه نیلوفر به دست آبیت دادم
هنوز از عطر دستانت پر از شوق است دستانم

تمام آرزوهایم زمانی سبز می گردد
که تو یکشب بگویی دوست داری تو می دانم

غروب آخر شعرم پر از آرامش دریاست
و من امشب قسم خوردم تو را هرگز نرنجانم

به جان هر چه عاشق در این دنیای پر غوغاست
قدم بگذار روی کوچه های قلب ویرانم

بدون تو شبی تنها و بی فانوس خواهم مرد
دعا کن بعد دیدار تو باشد وقت پایانم.

 

[mani24]

شبی یک شاخه نیلوفر به دست آبیت دادم
هنوز از عطر دستانت پر از شوق است دستانم

تمام آرزوهایم زمانی سبز می گردد
که تو یکشب بگویی دوست داری تو می دانم

غروب آخر شعرم پر از آرامش دریاست
و من امشب قسم خوردم تو را هرگز نرنجانم

به جان هر چه عاشق در این دنیای پر غوغاست
قدم بگذار روی کوچه های قلب ویرانم

بدون تو شبی تنها و بی فانوس خواهم مرد
دعا کن بعد دیدار تو باشد وقت پایانم.

من خود نمی روم دگری می برد مرا
نابرده باز سوی تو می آورد مرا
کالای زنده ام که به سودای ننگ و نام
این می فروشد آن دگری می خرد مرا
یک بار هم که گردنه امن و امان نبود
گرگی به گله می زند و می درد مرا
در این مراقبت چه فریبی است ای تبر
هیزم شکن برای چه می پرورد مرا ؟
عمری است پایمال غمم تا که زندگی
این بار زیر پای که می گسترد مرا
شرمنده نیستیم ز هم در گرفت و داد
چندانکه می خورم غم تو ، می خورد مرا
قسمت کنیم آنچه که پرتاب می شود
شاخه گل قبول تو را ، سنگ رد مرا

 

[Dokhtar khanoom]

از در درامدی و از خود به در شدم........گفتی کز این جهان به جهان دگر شدم

 

[jh1348]

شبی یک شاخه نیلوفر به دست آبیت دادم
هنوز از عطر دستانت پر از شوق است دستانم

تمام آرزوهایم زمانی سبز می گردد
که تو یکشب بگویی دوست داری تو می دانم

غروب آخر شعرم پر از آرامش دریاست
و من امشب قسم خوردم تو را هرگز نرنجانم

به جان هر چه عاشق در این دنیای پر غوغاست
قدم بگذار روی کوچه های قلب ویرانم

بدون تو شبی تنها و بی فانوس خواهم مرد
دعا کن بعد دیدار تو باشد وقت پایانم.

من به خیال زاهدی گوشه نشین و طرفه آنک
مغبچه ی زهرطرف میزندم به چنگ و دف

 

[mani24]

از در درامدی و از خود به در شدم........گفتی کز این جهان به جهان دگر شدم

من که سر درنیاورم به دو کون

گردنم زیر بار منت اوست


تو و طوبی و ما و قامت یار

فکر هر کس به قدر همت اوست


گر من آلوده دامنم چه عجب

همه عالم گواه عصمت اوست


من که باشم در آن حرم که صبا

پرده دار حریم حرمت اوست

 

[jh1348]

از در درامدی و از خود به در شدم........گفتی کز این جهان به جهان دگر شدم

ما گدایان خیل سلطانیم
شهربند هوای جانانیم
بنده را نام خویشتن نبود
هرچه مارالقب دهند آنیم

 

[jh1348]

من که سر درنیاورم به دو کون

گردنم زیر بار منت اوست


تو و طوبی و ما و قامت یار

فکر هر کس به قدر همت اوست


گر من آلوده دامنم چه عجب

همه عالم گواه عصمت اوست


من که باشم در آن حرم که صبا

پرده دار حریم حرمت اوست

ترسم که اشک درغم ما پرده در شود
وین راز سربه مهر به عالم سمرشود

 

[mani24]

ترسم که اشک درغم ما پرده در شود
وین راز سربه مهر به عالم سمرشود

در میانه ام زندگی میکند
در دستانم گل می گذارد
و بر تمامیت من بوسه می زند...
چشم هایش که بی تردید و شفاف
نگاهم کرده است ساعت ها
بر جای جای روحم
آواز سر داده اند
ومن
سرشارم از او
خالی شده ام ز خود

 

[jh1348]

در میانه ام زندگی میکند
در دستانم گل می گذارد
و بر تمامیت من بوسه می زند...
چشم هایش که بی تردید و شفاف
نگاهم کرده است ساعت ها
بر جای جای روحم
آواز سر داده اند
ومن
سرشارم از او
خالی شده ام ز خود

دلا مباش چنین هرزه گرد و هرجایی
که هیچ کار زپیشت بدین هنر نرود