باران

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
گل مرداب
چه بيتابي
چه بي حالي
نمي خندي
نگاهت مثل باران است
كمي خيس است وطوفاني
چه معصوم است رخسارت
چه ارام است چشمانت
چه خيس هستي
گل مرداب

 

*setareh66*

عضو جدید
کاربر ممتاز
چه غریب ماندی ای دل! نه غمی، نه غمگساری
نه به انتظار یاری، نه ز یار انتظاری،


غم اگر به کوه گویم بگریزد و بریزد
که دگر بدین گرانی نتوان کشید باری


چه چراغ چشم دارد از شبان و روزان
که به هفت آسمانش نه ستاره ای ست باری


دل من! چه حیف بودی که چنین ز کار ماندی
چه هنر به کار بندم که نماند وقت کاری

نرسید آن ماهی که به تو پرتوی رساند
دل آبگینه بشکن که نماند جز غباری

همه عمر چشم بودم که مگر گلی بخندد
دگر ای امید خون شو که فرو خلید خاری

سحرم کشیده خنجر که ، چرا شبت نکشته ست
تو بکش که تا نیفتد دگرم به شب گذاری

به سرشک همچو باران ز برت چه برخورم من ؟
که چو سنگ تیره ماندی همه عمر بر مزاری

چو به زندگان نبخشی تو گناه زندگانی
بگذار تا بمیرد به بر تو زنده واری

نه چنان شکست پشتم که دوباره سر بر آرم
منم آن درخت پیری که نداشت برگ و باری

سر بی پناه پیری به کنار گیر و بگذر
که به غیر مرگ دیر نگشایدت کناری

به غروب این بیابان بنشین غریب و تنها
بنگر وفای یاران که رها کنند یاری
هوشنگ ابتهاج
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد


ببار ای ابر بارونی

که تشنم از دگرگونی

ببر من را به آرامش

که خستم از پریشونی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد





جای دوری نرفته ام ...

جای دوری نمی روم !


می روم

کمی باران را با دلم

یا دلم را با باران

یکی کنم ...!
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز




باران !‌ سرود دیگری سر کن
من نیز می دانم که در این سوگ
یاران را
یارای خاموشی گزیدن نیست
اما تو می دانی که در این شب
دیوارهای خسته را
تاب شنیدن نیست
 

دختر شرقی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


چشماي منتظر به پيچ جاده
دلهره هاي دل پاک و ساده
پنجره ي باز و غروب پاييز
نم نم بارون تو خيابون خيس

ياد تو هر تنگ غروب تو قلب من مي کوبه
سهم من از با تو بودن غم تلخ غروبه
غروب هميشه واسه من نشوني از تو بوده
برام يه يادگاريه جز اون چيزي نمونده

 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]
[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][/FONT]
مي توان درباره گل حرف زد
صاف و ساده، مثل بلبل حرف زد
چكه چكه مثل باران راز گفت
با دو قطره ، صد هزاران راز گفت
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد


باران
ببار که بارش تو التیامی است
بر زخمهای کهنه ی دلم
باران
ببار که باریدن تو مرهمی است
بر دردهای سینه ام
و ترنم اشکهای تو
روح خسته بیماری را از گونه هایم می زداید .
باران من تو را ناجی فریادها می دانم
چرا که خیال سبز شدن را در روح خزان زده ی من می پرورانی
و عطر طراوت و شادابی را در آسمان بی رنگ روح زندگی ام می پراکنی .
باران دوستت دارم ، چرا که تو مظهر هر پاکی و زیبایی در دنیایی .
بارش تو ، وصل تو ، مراد هر زمینی است .
ای باران ! بیا با من امشب ببار
چرا که بارش تو گرمی محبت را در دلها شعله ور می سازد
و آب را به گلوی خسته ام می رساند
و قلبم را از آتش داغ جدایی دور می کند .
ببار
ببار
 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
باران ز پشت پنجره می بارد
بر روی شیشه می ریزد
و بعد........
آسمان آفتابی می شود
و ابر ها می گریزند
باران از پشت چشمم
بر گونه ام میچکد
تو در آسمان می آیی
و غمها می روند
 

دختر شرقی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


کسی می اید
کسی می اید
کسی که در دلش با ماست در نفسش با ماست در صدایش با ماست
کسی که آمدنش را نمی شود
گرفت
و دستبند زد و به زندان انداخت
کسی که زیر درختهای کهنه ی یحیی بچه کرده است
و روز به روز بزرگ میشود
کسی از باران از صدای شر شر باران
از میان پچ و پچ گلهای اطلسی
کسی از آسمان توپخانه در شب آتش بازی می اید
و سفره را می اندازد
و نان را قسمت میکند
و پپسی را قسمت میکند
و باغ ملی را قسمت میکند
و شربت سیاه سرفه را قسمت میکند
و روز اسم نویسی را قسمت میکند
و نمره مریضخانه را قسمت میکند
و چکمه های لاستیکی را قسمت میکند
و سینمای فردین را قسمت میکند
درخت های دختر سید جواد را قسمت میکند
و هر چه را که باد کرده باشد قسمت میکند
و سهم ما را هم می دهد
من خواب دیده ام...
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد


گوش کن!
این صدای ترانه باران است که به گوش می رسد...
و من،
در قطره قطره ی این ترانه،

نام تو را آواز کرده ام.
و حس غریب بودنت را،
با شبنم احساس
بر صورت گلگون شقایق ها

حک کرده ام....
تا پروانه ها از شوق حضورت
سر مست گردند...
این ترانه،
تنها بهانه ایست برای لبخند تو!
شاید که شادمانیت
دل بی قرارم را
حس تازه ای بخشد
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
رفته باران مگر امروز به مهمانی آب
که شده بیشتر از پیش پریشانی آب
باز تا چک چک باران به سلامت برسد
جای چین ، غلغله افتاده به پیشانی آب
آسمان چتر برافراشته تا جلوه کند
بیش از این روی زمین چهره بارانی آب
ساز باران که پریشان شده در پرده عشق
خوشتر آید به غزل پیش غزلخوانی آب
همه جا سایه خورشید به رقص آمده است
تا هنر جلوه کند در دل نورانی آب
هرچه هست از هنر آب به سامان برسد
نیست زین روی ادب بی سر و سامانی آب
می شود دید عیان از پس آن هرچه که هست
آفرین باد به این بینش عرفانی آب

محمد روحانی(نجوا کاشانی )

 

دختر شرقی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


روح من در جهت تازه اشياء جاري است
روح من كم سال است
روح من گاهي از شوق ، سرفه اش ميگيرد
روح من بيكار است :
قطره هاي باران را ، درز آجرها را ، مي شمارد
روح من گاهي ، مثل يك سنگ سر راه حقيقت دارد
 

*setareh66*

عضو جدید
کاربر ممتاز
اخوان ثالث

اخوان ثالث

باز هم باران
باز هم آن روز ها و شب هايي كه همرنگند
روز هيچ از روز پيدا ني
وشب از شب نگسلد گويي
آه.... گويا باز هم بايد
هفته‌اي را رفته
پندارم
هفته اي زرين
از شبانروزان فروردين
غرق خواهد گشت در بيهودگي
شايد
بس كه باران شبانروزي
آيد و آيد
و دريچه ي روزني زين سقف ماتم‌فام
نگشايد
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد


آتش نشسته بر در و دیوار خانه‌ها
باران ! ببار بر تب تند جوانه‌ها

نَم ‌نَم ببار و از دل پُرغصه‌ات بخوان
بگذار غمگنانه سرت را به شانه‌ها

کو آن صدای جرجر تو، تا که بشکفد
بر پشت‌بام خانه‌ی هاجر، ترانه‌ها؟

حالا سکوت مانده و جاری نمي‌شود
آوازهای پُرتپش رودخانه‌ها

یک جرعه از زلال تو کافی‌ست تا شود
لبریز از طراوت گُل ، آشیانه‌ها

یک روز می‌رسی تو و از شوق دیدنت
گُل می‌کند به دفتر من عاشقانه‌ها
 

دختر شرقی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]
[/FONT]

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]یه روز غروب تو کوچه ها بارون می اومد ..................چیک چیک صدای گریه ی ناودون می اومد[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]بارون دونه دونه ، از هر سو روون بود............. مرغ خسته اون شب ، کنج آشیون بود[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]هنوز اون روز فراموشم نمی شه......... که با دست قشنگت روی شیشه [/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif] کشیدی عکس قلبی و نوشتی..... واسه امروز و فردا و همیشه[/FONT]
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد


زلالِ شطِ گیسویت، چه زیبا بود درباران
شبی که محشری ازعشق برپا بود درباران
شب ودریا،شب وآغوشِ باران خورده ی ساحل
شبی که هرچه زیبایی، شکوفا بود درباران
شب ودریا ورقصِ دلکشِ کولی وشِ آتش
حقیقت گونه رؤیایی، فریبا بود درباران
شبی پاک واهورایی،که آنک دردلِ جنگل
بساطِ شعروموسیقی، مُهیا بود درباران
شب وشوقِ تمشکِ بوسه چیدن ها وچیدن ها
میانِ جنگلی که خیسِ رؤیا بود درباران
زلالِ نیروانا موج می زد درنگاهِ تو
درآن ساعت که چشمت محوِ دریا بود درباران
* * * *
تورفتی، آسمان آوارشد برساحلِ چشمی
که هرشب غرقِ فانوسِ تماشا بود درباران
تورفتی، آیه هایِ روشنی کوچید ازجنگل
وگُم شد ردِ پایِ هرچه پیدا بود درباران
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد


زمین باران را صدا می زند ؛

من ؛تو را
 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
این رباعی رو همین الان از خودم در وکردم......

من بی تو مگر مرا خدا جان بخشد
بی تو مگرم به زور ایمان بحشد
خشکیده زمین های بی روح دلم
ابر نگهت کجاست؟ باران بخشد


خوب بیددددددددددددددددددد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد




ابـر ها را به اینـجا دعـوت کـن؛

یک نفـر دلـش "بـــــــاران" میخواهـد!

 
آخرین ویرایش:

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
خيلي وقته ديگه بارون نزده
رنگ عشق به اين خيابون نزده
خيلي وقته ابري پرپر نشده
دل آسمون سبك تر نشده
مه سرد رو تن پنجره ها
مثل بغض توي سينه ي منه
ابر چشمام پر اشكه اي خدا
وقتشه دوباره بارون بزنه
خيلي وقته كه دلم براي تو تنگ شده
قلبم از دوري تو بد جوري دلتنگ شده
بعد تو هيچ چيزي دوست داشتني نيست
كوه غصه از دلم رفتني نيست
حرف عشق تو رو من با كي بگم؟
همه حرفها كه آخه گفتني نيست
خيلي وقته كه دلم براي تو تنگ شده
قلبم از دوري تو بدجوري دلتنگ شده
 

دختر شرقی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

من گسترده ام ،

پخش شده ام ،

در زمین ،در آسمان ،

قطره ای باران باشم

شاید یا گلبرگ یا ز گلهای باغچه

من پخش شده ام در هوا پخش شده ام-

ذره ایکه باد جابه جایش می کند -

دلتنگ که می شوی نفس عمیق بکش
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
دستت را به من بده
دستهای تو با من آشناست



ای دیر یافته!
با تو سخن می گویم
بسان ابر که با طوفان
بسان علف که با صحرا
بسان باران که با دریا
بسان پرنده که با بهار
بسان درخت که با جنگل سخن می گوید


زیرا که من
ریشه های تو را دریافته ام
زیرا که صدای من
با صدای تو آشناست
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد


باران باشد ، تو باشي و كوچه اي بي انتها...

دنيا را مي خواهم چه كار !؟

دنيا نباشد كوچه باغي باشد و تو كه زلال تر از باراني
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
همين بود...
هر چه بود همين بود
نه دروغ بود و نه خيال
همين روياهاي دوست داشتني
همين آرزوهاي محال
هرچه بود باران بود و بغض ابر
و دلي با واژه ي صبر
همين دوست داشتن هاي پنهاني
دل بستن به نگاهي باراني
هرچه بود داشتن تو بود و نگاهت
و باز هم دلتنگي
هرچه بود همين بود...
نمي دانم چه شد كه من ماندم و سكوت
من ماندم و اين همه بي تابي
من ماندم و شبهاي تاريك
شبهاي بدون مهتاب، شبهاي تنهايي...
مي دانم، تقصير تو نبود!
تو بيگناهي!
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
خواب بودم
صداي گريه مي آمد
بيدار شدم

دفتر شعر باران باز بود
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
میان ما
حصار فاصله ها
غربت ثانیه ها
میان ما
تلخی دلتنگی ها
باران اشکها
از دریچه چشمانم بخوان
این تب تلخ را...

 
آخرین ویرایش:

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ماه در پشت ابر پنهان است
نور مهتاب اسير زندان است

ابرها دست به دست هم دادند
حاصلش قطره‌هاي باران است

آه! يک ‌عدد رعد و برق وحشتناک
چشم‌هاي ستاره گريان است

آسمان! اندکي ترحُّم کن
اين ترک ‌خورده ‌ها بيابان است

خشم خود را به ‌روي دريا ريز
نفس اين کوير، سوزان است

خاک‌ها را جدا مکن ازهم
سيل، اين‌جا کمي گران‌جان است

آه! اي آسمان من، آرام
من نگاهم کمي پريشان است
 
بالا