دنیا بزرگه یا هنوز من کوچکمهر كه از كوچه ی تنهایی من میگذرد
به هوای هوسی هم كه شده سركی میكشدو میگذرد...
که نازنینم را گم کرده ام
دنیا بزرگه یا هنوز من کوچکمهر كه از كوچه ی تنهایی من میگذرد
به هوای هوسی هم كه شده سركی میكشدو میگذرد...
دنیا بزرگه یا هنوز من کوچکم
که نازنینم را گم کرده ام
می میرم و دم نمی زنم، می گریم و چشم از همه می گیرمدنیا بزرگه یا هنوز من کوچکم
که نازنینم را گم کرده ام
می میرم و دم نمی زنم، می گریم و چشم از همه می گیرم
درد می کشم و به روی نمی آورم، غم می بینم و صدایی بر نمی آرم
کدام راه نرفته
منـو جا گذاشتی اینجا با دلی خـســته و عاشـق
نمـیـخـوام بی تو بمـونم ، بی تـو زندگی حرومــه
تو که پیش من نبـاشـی ، هـمـه چـی برام تمـومه
عاشـق خـسـته و تنها سـر گـذاشـت رو خاک نمناک
قلب من از جا کنده میشه، پاره های اون همه جا می پاشهمن و این جدایی لحظه های با هم بودن
من واین دیوانگی سکوت عشق
هنوزم با ناامیدی چشم به راهتمقلب من از جا کنده میشه، پاره های اون همه جا می پاشه
دل من از جا در میاد، وقتی با سنگ بی مهریت شکسته میشه
هنوزم با ناامیدی چشم به راهتم
با نگاه خسته دنبال رد پاتم
هوای هوای دلگیریست، دلم عجیب باران میخواهدکدام راه نرفته
تو را به من می رسونه
من از تمام فصلها...پاییزم امشب
با ذربین باید نگاهم کرد.زیرا
چیزی شبیه ذره ای ناچیزم امشب
بگذار تا روشن بگویم مثل دریا
آشفته حالم.از جنون لبریزم امشب
بیا بنشین ای غم کنارم، نرو کمی بیشتر از پیش بمان با من
دوباره خمار شانه هایت شده ام؛ بیا تا کنارت دوباره ببارم من
رها میکنم بغض خود را به روی ابرها، ابرهای باران زایِ دیده امنامردی دنیا شده بهانه هر روز من
تا که از یاد ببرم نامردی آدم ها را
من که باید از این خاک برمرها میکنم بغض خود را به روی ابرها، ابرهای باران زایِ دیده ام
صدا میکنم دوباره تو را، میان هق هق و گریه های تلخم
ته مانده عشق را با اشک هایم پاک می کنممن که باید از این خاک برم
میرم
شایدم زودتر
باشه عشقت تو قلبم خاک میکنم
ولی بعدش دلمم تو همین جا
همین لحظه
خاک میکنم
میشم از سنگ
هیچ کسی باور نمیکنم
هیچ عشقیو
نه باور دارم
نه خواهم داشت
من بیچاره کجایم
نه به بالا نه به پستم
کاش می شدبه توگفت که توتنهاسخن شعرمنیمن و تو با همه آدمهاش ٬ غرق احساس غروریم به عشق !
دل هر آدم عاشق که شکست٬ قلب ما می شکند !
همه جا لبخند است و زمین ٬ مفتخر است به تن سبزی که
ضرب گام من و تو ٬ بر دلش می پیچد !
من و تو خوشبختیم ٬ ما خدا را داریم ٬
ما غم چلچله را ٬ وقت بوسیدن دستان بهار
مثل یک شعر قشنگ ٬ از دلش میخوانیم !
می توان خوب شد و خوب دید و خوب اندیشه نمود
می توان عاشق شد
می توان با باران به سراغ دل عاشق هر یاری رفت
می توان باز گریست ٬ اما از شوق سبز شدن دور ترین بوتهی خاک
کاش می شدبه توگفت که توتنهاسخن شعرمنی
که تو تنها ازبرای دل نومیدمنی
توبدانیاور همیشه مومن تو برو سفر سلامت
غم نخور که دوریت برای من شده عادت
روزگارعشق ورزی هاگذشتبمان مادر
بمان درخانه ی خاموش خود مادر
داریوش
تا چند عمر در هوس و آرزو رود/ ای کاش این نفس که بر آمد فرو رودروزگارعشق ورزی هاگذشت
مرغ بخت ماازاین صحراگذشت
تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم
تبسمی کن و جان بین که چون همیسپرم
یه روزی میادکه نمیدونیم کی هستیم؟
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |