رفتن تو بهانه بود
از اولش فکر تو بود
دلم گرفته دوباره
شده بخار روی شیشه
که آرزوشه بمونه
اما بازم سرما میاد ؛نمی ذاره
کاش وقتی می رفتی
خاطرت با هم بودن ؛ نبودن
نازینم دیگه خسته ایم
آرامش و سکوتم را شکستم
تا خود صبح با چشمام
واسه تو لالایی خواندم
این شعر خودمه
(حس همسشگی)
میدونی چه حالی داره ، زندگی بی تو همیشه
واسه من گل تو گلدون چشم های شما نمیشه
می دونی خسته و تنهام، دل سپردم من به رنج هام
می دونی یه عاشق سرد ، مونده اینجا تک و تنها
دل من چاره نداره، چاره ی تماشا کردن
زندگیم پر شده از درد
من چرا این کارو کردم!
نمی تونم که بخونم با صدای گرفته ام ، نمی دونم چیه درد این دل ماتم گرفته ام
از کجا اومدی اول؟ به کجا رفتی تو آخر؟
دیدمت زان پس نگاهت ، عاشقت شدم چرا من؟
از تو و دیدن چشمات ترس و لرز عاشقم کرد
چرا من این ها رو میگم ، من که از تو خیلی دورم
نمی دونم، نمی دونم که چرا خسته و تنها ، دل سپردم به شب سرد ، شبی که بی تو من اونجام
نمی خوامم که بمونم بی تو من تنهای تنها
نمی خوامم که بخونم بی تو شعرامو من اینجا
بی تو شعرامو من اینجا
(نغمه رها)
البته این شعر رو با ملودی سرودم