اول این داستان رو بخونیم با هم:
« در ایام اخشورش (خشایارشاه) كه از هند تا حبشه بر صد و بیست و هفت ولایت سلطنت میكرد.» (تورات كتاب استر صفحه 771)
در هنگام تاجگذاری، خشایار مست میكندو از همسرش میخواهد تا در برابرش عریان شود!
و همچنان عریان در برابر میهمانانش حاضر شود تا همه زیبایی عریان شهبانو را ستایش كنند!
شهبانو از حضور در مراسم خودداری میكند. این امر بر شاه گران میآید و رئیس یهودیان مردخای، كه بعنوان مستخدم و نوكر در دربار مشغول به فعالیت بود، به شاه پیشنهاد میكند تا وی زنی دیگر را به شهبانویی برگزیند تا گوش به فرمان شاه باشد:
« شخص یهودی در دارالسطنه شوش بودكه به مردخای مسمی بود و از اورشلیم جلای وطن شده بود با اسیرانی كه همراه یكنیا پادشاه یودا جلای وطن شده بودند… و او هدسه یعنی دخترعموی را تربیت مینمود زیرا كه وی را پدر و مادر نبود و آن دختر خوب صورت و نیكو منظر بود و بعد از وفات پدر و مادرش مردخای وی را بجای دختر خود بگرفت.
پس چون امرو فرمان پادشاه (برای گزینش بانویی جدید) شایع گردید و دختران بسیار در دارالسلطنه شوش جمع شدند استر را نیز بخانه پادشاه زیر دست هیجای كه یهودی الاصل و مستحفظ زنان بود آوردند.» (تورات كتاب استر صفحه 773)
باهمدستی مردخای و هیجای (كه هردو اسراییلی بوده و در دربار نفوذ كرده بودند) استر به شاه نزدیك میشود و به همسری او در میآید. اما استر موظف است كه هرگز خویشاوندی خودرا با مردخای و یهودی بودنش را افشا نكند.
استر كه از كودكی توسط مردخای برای نفوذ به دربار شاه پرورش یافته بود خیلی زود موردتوجه خشایار قرار گرفته و نخستین بانوی یكصد و بیست و هفت كشور شاهنشاهی ایران میشود.
هامان نخست وزیر خشایار كه از نفوذ یهودیان در تمامی ارگانهای دولتی نگران بود و طرح یك كودتا را كشف میكند…
به خشایار پیشنهاد میكند تا همه یهودیان را از پستهای حساس بردارد.
شاه با پیشنهاد هامان موافقت نموده و حكمی صادر میكند تا در یكصد و بیست و هفت كشور شاهنشاهی ایران، یهودیان از پستهای حساس بركنار شوند. اما مردخای كه مستخدم دربار و یكی از رهبران بزرگ یهودی بود به كمك استر نقشهای میكشند و هامان را بهمراه تمامی اندیشمندان ایرانی به قتل میرسانند.
مردخای به همراه گروه منظم و متشكل یهودیان دو نفر را برای ترور شاه سر راه وی می گمارد و استر را ازین امر آگاه میسازد. استر به شاه میگوید كه اگر فلان روز از فلان مسیر عبور كنی موردسوء قصد قرار خواهی گرفت . شاه بدل خود را به آن مسیر میفرستد و متوجه می شود كه برای كشتن وی كمین كرده اند.
وی از استر شاد میشود و استر به شاه میگوید كه مردخای وی را از این خیانت و پاپوش آگاه نموده است. استر و مردخای طرح ترور را به هامان نسبت میدهند و ورق برمیگردد.
شاه به تبعیت از مردخای و استر، دستور میدهد تا هامان را به همراه فرزندان و تمامی استاندارانش قتل عام كنند در پی این قتل عام تمامی كتابخانهها و دیوانهای ایرانی نیز نابود میشود و تمامی دانسته ها و اندیشههای ایرانی از بین رفته و تفكر سامی حاكم میشود و یكبار دیگر تمامی كتابهای اوستا نابود میشود.
«در آنروز اخشورش (خشایار) خانه هامان، دشمن یهود را به استر ارزانی داشت و مردخای در حضور پادشاه داخل شد زیرا كه استر اورا از خویشاوندی كه با وی داشت آگاه نموده بود.
و پادشاه انگشتر (نخست وزیری ) را كه از هامان گرفته بود بیرون كرده و به مردخای(نوكر دربار) داد و استر مردخای را برخانه هامان گماشت (هامان بازداشت شد) .. خشایار به استر و مردخای یهودی گفت:
« اینك خانه هامان را به استر بخشیدم و هامان را به سبب دست درازی بر یهودیان به دار كشیده اند، و شما آنچه را كه در نظرتان خوش آید به نام پادشاه به یهودیان بنویسید و به مهر پادشاه مختوم سازید…»
كاتبان پادشاه را احضار كردند و موافق هرآنچه مردخای (رهبر یهودیان) امر فرمود به یهودیان، ایران، والیان و روسای ولایتها یعنی یكصد وبیست و هفت ولایت كه از هند تا حبش بود نوشتند…
به یهودیانی كه در همه شهرها بودند اجازت داد كه جمع شده به جهت جانهای خود مقاومت كنند و تمامی قومهای ایرانی را در تمامی ولایات (یكصد و بیست و هفت كشور) با اطفال و زنان ایشان هلاك سازند و بكشند و تلف نمایند و اموال ایشان را تاراج كنند.
همه این قتل عامها در یك روز یعنی روز سیزدهم از ماه دوازدهم در همه ولایتهای اخشورش پادشاه (انجام پذیرفت) و مردخای از حضور پادشاه با لباس مولوكانه لاجوردی و سفید و تاج بزرگ زرین و ردای كتان نازك ارغوانی بیرون رفت.. و برای یهودیان روشنی و شادی و سرور و حرمت پدید آمد…
و بسیاری از قومهای زمین بدین یهود گروید زیرا كه ترس یهودیان بر ایشان مستولی گردیده بود. » (تورات كتاب استر صفحه 781)
آری چنانچه در كتاب عهد عتیق و تورات با صراحت كامل آمده است، پس از قتل عام اندیشمندان ایرانی آیین و تاریخ نویسی سامی جای اندیشههای هزاران ساله اوستا را گرفت و قتل عام ایرانیان حتی فرزندان و زنانشان همچنان ادامه داشت.
« یهودیان در دارالسلطنه شوش پانصد نفر را به قتل رسانیده و هلاك كردند… و پنج پسر هامان … را كشتند…
در آنروز عدد آنانی كه در دارالسلطنه
شوش كشته بودند به حضور پادشاه عرضه داشتند و پادشاه به استر گفت كه یهودیان در دارالسلطنه شوش
(یعنی فقط در دربار شاه! از سربازان و وزرا و خدمتگذاران) پانصد نفر و ده پسر هامان را كشته و هلاك كرده اند. پس در سایر ولایتهای پادشاه چه كردهاند؟ …
و یهودیانی كه در شوش بودند در روز چهاردهم ماه آذار نیز جمع شده سیصد نفر را در شوش كشتند…
و در سایر ولایتها یهودیان هفتاد و دو هزار نفر ر ا كشته بودند..
و یهودیانی كه درشوش بودند در سیزدهم و چهاردهم آن ماه جمع شدند و در روز پانزدهم ماه از قتل عام و كشتار ایرانیان آرامی یافتند و آنرا روز بزم و شادمانی نگاه داشتند بنابراین یهودیان روز چهاردهم ماه آذار را روز شادمانی و بزم و روز خوش نگاه میدارند وهدایا برای یكدیگر میفرستند.»
(تورات كتاب استر صفحه 783)
« در ایام اخشورش (خشایارشاه) كه از هند تا حبشه بر صد و بیست و هفت ولایت سلطنت میكرد.» (تورات كتاب استر صفحه 771)
در هنگام تاجگذاری، خشایار مست میكندو از همسرش میخواهد تا در برابرش عریان شود!
و همچنان عریان در برابر میهمانانش حاضر شود تا همه زیبایی عریان شهبانو را ستایش كنند!
شهبانو از حضور در مراسم خودداری میكند. این امر بر شاه گران میآید و رئیس یهودیان مردخای، كه بعنوان مستخدم و نوكر در دربار مشغول به فعالیت بود، به شاه پیشنهاد میكند تا وی زنی دیگر را به شهبانویی برگزیند تا گوش به فرمان شاه باشد:
« شخص یهودی در دارالسطنه شوش بودكه به مردخای مسمی بود و از اورشلیم جلای وطن شده بود با اسیرانی كه همراه یكنیا پادشاه یودا جلای وطن شده بودند… و او هدسه یعنی دخترعموی را تربیت مینمود زیرا كه وی را پدر و مادر نبود و آن دختر خوب صورت و نیكو منظر بود و بعد از وفات پدر و مادرش مردخای وی را بجای دختر خود بگرفت.
پس چون امرو فرمان پادشاه (برای گزینش بانویی جدید) شایع گردید و دختران بسیار در دارالسلطنه شوش جمع شدند استر را نیز بخانه پادشاه زیر دست هیجای كه یهودی الاصل و مستحفظ زنان بود آوردند.» (تورات كتاب استر صفحه 773)
باهمدستی مردخای و هیجای (كه هردو اسراییلی بوده و در دربار نفوذ كرده بودند) استر به شاه نزدیك میشود و به همسری او در میآید. اما استر موظف است كه هرگز خویشاوندی خودرا با مردخای و یهودی بودنش را افشا نكند.
استر كه از كودكی توسط مردخای برای نفوذ به دربار شاه پرورش یافته بود خیلی زود موردتوجه خشایار قرار گرفته و نخستین بانوی یكصد و بیست و هفت كشور شاهنشاهی ایران میشود.
هامان نخست وزیر خشایار كه از نفوذ یهودیان در تمامی ارگانهای دولتی نگران بود و طرح یك كودتا را كشف میكند…
به خشایار پیشنهاد میكند تا همه یهودیان را از پستهای حساس بردارد.
شاه با پیشنهاد هامان موافقت نموده و حكمی صادر میكند تا در یكصد و بیست و هفت كشور شاهنشاهی ایران، یهودیان از پستهای حساس بركنار شوند. اما مردخای كه مستخدم دربار و یكی از رهبران بزرگ یهودی بود به كمك استر نقشهای میكشند و هامان را بهمراه تمامی اندیشمندان ایرانی به قتل میرسانند.
مردخای به همراه گروه منظم و متشكل یهودیان دو نفر را برای ترور شاه سر راه وی می گمارد و استر را ازین امر آگاه میسازد. استر به شاه میگوید كه اگر فلان روز از فلان مسیر عبور كنی موردسوء قصد قرار خواهی گرفت . شاه بدل خود را به آن مسیر میفرستد و متوجه می شود كه برای كشتن وی كمین كرده اند.
وی از استر شاد میشود و استر به شاه میگوید كه مردخای وی را از این خیانت و پاپوش آگاه نموده است. استر و مردخای طرح ترور را به هامان نسبت میدهند و ورق برمیگردد.
شاه به تبعیت از مردخای و استر، دستور میدهد تا هامان را به همراه فرزندان و تمامی استاندارانش قتل عام كنند در پی این قتل عام تمامی كتابخانهها و دیوانهای ایرانی نیز نابود میشود و تمامی دانسته ها و اندیشههای ایرانی از بین رفته و تفكر سامی حاكم میشود و یكبار دیگر تمامی كتابهای اوستا نابود میشود.
«در آنروز اخشورش (خشایار) خانه هامان، دشمن یهود را به استر ارزانی داشت و مردخای در حضور پادشاه داخل شد زیرا كه استر اورا از خویشاوندی كه با وی داشت آگاه نموده بود.
و پادشاه انگشتر (نخست وزیری ) را كه از هامان گرفته بود بیرون كرده و به مردخای(نوكر دربار) داد و استر مردخای را برخانه هامان گماشت (هامان بازداشت شد) .. خشایار به استر و مردخای یهودی گفت:
« اینك خانه هامان را به استر بخشیدم و هامان را به سبب دست درازی بر یهودیان به دار كشیده اند، و شما آنچه را كه در نظرتان خوش آید به نام پادشاه به یهودیان بنویسید و به مهر پادشاه مختوم سازید…»
كاتبان پادشاه را احضار كردند و موافق هرآنچه مردخای (رهبر یهودیان) امر فرمود به یهودیان، ایران، والیان و روسای ولایتها یعنی یكصد وبیست و هفت ولایت كه از هند تا حبش بود نوشتند…
به یهودیانی كه در همه شهرها بودند اجازت داد كه جمع شده به جهت جانهای خود مقاومت كنند و تمامی قومهای ایرانی را در تمامی ولایات (یكصد و بیست و هفت كشور) با اطفال و زنان ایشان هلاك سازند و بكشند و تلف نمایند و اموال ایشان را تاراج كنند.
همه این قتل عامها در یك روز یعنی روز سیزدهم از ماه دوازدهم در همه ولایتهای اخشورش پادشاه (انجام پذیرفت) و مردخای از حضور پادشاه با لباس مولوكانه لاجوردی و سفید و تاج بزرگ زرین و ردای كتان نازك ارغوانی بیرون رفت.. و برای یهودیان روشنی و شادی و سرور و حرمت پدید آمد…
و بسیاری از قومهای زمین بدین یهود گروید زیرا كه ترس یهودیان بر ایشان مستولی گردیده بود. » (تورات كتاب استر صفحه 781)
آری چنانچه در كتاب عهد عتیق و تورات با صراحت كامل آمده است، پس از قتل عام اندیشمندان ایرانی آیین و تاریخ نویسی سامی جای اندیشههای هزاران ساله اوستا را گرفت و قتل عام ایرانیان حتی فرزندان و زنانشان همچنان ادامه داشت.
« یهودیان در دارالسلطنه شوش پانصد نفر را به قتل رسانیده و هلاك كردند… و پنج پسر هامان … را كشتند…
در آنروز عدد آنانی كه در دارالسلطنه
شوش كشته بودند به حضور پادشاه عرضه داشتند و پادشاه به استر گفت كه یهودیان در دارالسلطنه شوش
(یعنی فقط در دربار شاه! از سربازان و وزرا و خدمتگذاران) پانصد نفر و ده پسر هامان را كشته و هلاك كرده اند. پس در سایر ولایتهای پادشاه چه كردهاند؟ …
و یهودیانی كه در شوش بودند در روز چهاردهم ماه آذار نیز جمع شده سیصد نفر را در شوش كشتند…
و در سایر ولایتها یهودیان هفتاد و دو هزار نفر ر ا كشته بودند..
و یهودیانی كه درشوش بودند در سیزدهم و چهاردهم آن ماه جمع شدند و در روز پانزدهم ماه از قتل عام و كشتار ایرانیان آرامی یافتند و آنرا روز بزم و شادمانی نگاه داشتند بنابراین یهودیان روز چهاردهم ماه آذار را روز شادمانی و بزم و روز خوش نگاه میدارند وهدایا برای یكدیگر میفرستند.»
(تورات كتاب استر صفحه 783)