آن ترک پری چهره که دوش از بر ما رفت......آیا چه خطا دید که از راه خطا رفت
تا در طلب گوهر کانی کانی//تا در هوس لقمهٔ نانی نانی
آن ترک پری چهره که دوش از بر ما رفت......آیا چه خطا دید که از راه خطا رفت
یا رب سببی ساز که یارم به سلامت......باز آید و برهاندم از بند ملامتتا در طلب گوهر کانی کانی//تا در هوس لقمهٔ نانی نانی
یا رب سببی ساز که یارم به سلامت......باز آید و برهاندم از بند ملامت
تو را عزت همیباید که آن فرعون را شاید//بده آن عشق و بستان تو چو فرعون این ولایتها
ای بسا شب به امیدی که زنی حلقه به در....دیده را حلقه صفت دوخته بر در کردم
ای بسا شب به امیدی که زنی حلقه به در....دیده را حلقه صفت دوخته بر در کردم
تو شدی همسر اغیار و من از یار و دیار.....گشتم آواره و ترک سر و همسر کردممطربا این پرده زن کان یار ما مست آمدست//وان حیات باصفای باوفا مست آمدست
تو شدی همسر اغیار و من از یار و دیار.....گشتم آواره و ترک سر و همسر کردم
تو شدی همسر اغیار و من از یار و دیار.....گشتم آواره و ترک سر و همسر کردم
تقویم چار فصل دلم را ورق زدم......آن برگ های سبز سر آغاز سال کومیفریبم مست خود را او تبسم میکند//کاین سلیم القلب را بین کز کجا مست آمدست
تشبیه دهانت نتوان کرد به غنچه....هرگز نبود غنچه بدین تنگ دهانیمن و غروب و سكوت و شكستن و پاييز
تو و نيامدن و عشوه هاي چشمانت
خدا كند كه بداني چه قدر محتاج ست
نگاه خسته من به دعاي چشمانت...
تقویم چار فصل دلم را ورق زدم......آن برگ های سبز سر آغاز سال کو
یکی روبهی دید بی دست و پای....فرو ماند در لطف و صنع خدایور بجهید بر زبر قیمت او است بیشتر//بیش کنش نثار زر هست عزیز گوهری
تشبیه دهانت نتوان کرد به غنچه....هرگز نبود غنچه بدین تنگ دهانی
تو فراموش مکن آنچه میان من و توست.....گرچه دنیا فراموشگه خاطره هاستیار ما عشق است و هر کس در جهان یاری گزید//کز الست این عشق بیما و شما مست آمدست
تو فراموش مکن آنچه میان من و توست.....گرچه دنیا فراموشگه خاطره هاست
تا نکند شرع تو را وامدار......نامرد شعر مشو زینهارترسد ار شمع نباشد بنبیند مه را//دل آن گول از این ترس چو سیماب شدست
تا نکند شرع تو را وامدار......نامرد شعر مشو زینهار
روز و شب خدمت تو بیسر و بیپا چه خوشست//در شکرخانه تو مرغ شکرخا چه خوشست
تو را میخواهم و دانم که هرگز به کام دل در آغوشت نگیرم
تویی آن آسمان صاف و روشن من این کنج قفس مرغی اسیرم....
(فروغ فرخزاد)
ميخواره وسرگشته ورنديم نظر باز.....وان كس كه چو ما نيست دراين شهر كدام استمرا می بینی و هردم زیادت می کنی درم
تو را می بینم و میلم زیادت می شود هر دم
تو شدی همسر اغیار و من از یار و دیار.....گشتم آواره و ترک سر و همسر کردم
مرا می بینی و هردم زیادت می کنی درم
تو را می بینم و میلم زیادت می شود هر دم
تو که ناخوانده ی علم سموات تو که نابرده ای ره در خراباتميخواره وسرگشته ورنديم نظر باز.....وان كس كه چو ما نيست دراين شهر كدام است
ميخواره وسرگشته ورنديم نظر باز.....وان كس كه چو ما نيست دراين شهر كدام است
تا گنج غمت در دل ديوانه مقيم است...همواره مرا كوي خرابات مقام استتو که ناخوانده ی علم سموات تو که نابرده ای ره در خرابات
تو که سود و زیان خود ندانی به یاران کی رسی هیهات هیهات
دلم به حلقه زلفش به جان خريد اشوب...چه سود ديد ندانم كه اين تجارت كردتک وتنها به تو می اندیشم
تو بدان تو بیا, تو بمان با من ,تنها تو بمان
جای مهتاب به تاریکی شبها
تو بتاب من فدای تو
جای همهء گل ها تو بخند.
تو نباشیتو که ناخوانده ی علم سموات تو که نابرده ای ره در خرابات
تو که سود و زیان خود ندانی به یاران کی رسی هیهات هیهات
دلم به حلقه زلفش به جان خريد اشوب...چه سود ديد ندانم كه اين تجارت كرد
تا گنج غمت در دل ديوانه مقيم است...همواره مرا كوي خرابات مقام است
همين كه ساغر زرين خور نهان گرديد...هلال عيد به دور قدح اشارت كردتو نباشی
عشق نباشه
گل نباشه
بشت بنجره نباشی
دلم از
دلت جدا شه
من که باورم نمیشه
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |