میهن مشرقی
عضو جدید
دلم اميد فراوان به وصل روي تو داشت---ولي اجل به ره عمر رهزن عمل است
[FONT="]تبري كه زدي بر دلم از غمزه خطا رفت...تا باز چه انديشه كند راي صوابت[/FONT][FONT="][/FONT]
دلم اميد فراوان به وصل روي تو داشت---ولي اجل به ره عمر رهزن عمل است
شب طی شد و من هنوز بیدار
شوری است مرا فتاده در سر
دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بودرسید مژده که امد بهار و سبزه دمید
وظیفه گر برسد مصرفش گل است و نبید.....
دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود
تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود
دوزانو می نشینی روی زیر اندازی از چشمم
نگاهم می کند چشمی که عمری کرد انکارم
مقیم حلقه ذکر است و دل بدان امید
که حلقه ای ز سر زلف یار بگشاید....
دل مي رود زدستم صاحب دلان خدا را...دردا كه راز پنهان خواهد شد اشكارامقیم حلقه ذکر است و دل بدان امید
که حلقه ای ز سر زلف یار بگشاید....
ما ز یاران چشم یاری داشتیم...... خود غلط بود آن چه می پنداشتیمدل من گرچه چشم زخمی اسفند یار، اخر
مگر من می توانم ز نگاهت دست بردارم
دل مي رود زدستم صاحب دلان خدا را...دردا كه راز پنهان خواهد شد اشكارا
وقت ان شيرين قلندر خوش كه در اطوار سير...ذكر تسبيح ملك در حلقه زنار داشتاحساس مي کنم که کمي پيرتر شدم
احساس مي کنم که شدم مبتلاي تو
برگرد و هر چقدر دلت خواست بد بگو
دل مي دهم دوباره به طعم صداي تو
وقت ان شيرين قلندر خوش كه در اطوار سير...ذكر تسبيح ملك در حلقه زنار داشت
ويرانه ساخت يكسره كاخم را...اشفته كرد يكسره كارم راتقویم چارفصل دلم را ورق زدم
آن برگهای سبِِِِزِِِ سرآغاز سال کو؟
رفتیم و پرسش دل ما بی جواب ماند
حال سؤال و حوصله قیل و قال کو؟
ويرانه ساخت يكسره كاخم را...اشفته كرد يكسره كارم را
نهنگان در چه دوزخ فتادند.....وز ايشان رعد سان برخاست هرااي آنکه زنده از نفس توست جان من
آن دم که با توام، همه عالم ازان من
آن دم که با توام، پُِرم از شعر و از شراب
ميريزد آبشار غزل از زبان من
نهنگان در چه دوزخ فتادند.....وز ايشان رعد سان برخاست هرا
نشان سيرت شاعر ز شعر شاعر جوي.....كه فضل گلبن،درفضل اب وخاك و هواستای دوست قبولم کن و جانم بستان
مستم کن و از هر دو جهانم بستان
نشان سيرت شاعر ز شعر شاعر جوي.....كه فضل گلبن،درفضل اب وخاك و هواست
تا بیکران عالم پندار رفته ام
تا دشت پرستاره اندیشه های گرم
تا مرز ناشناخته مرگ و زندگی
تا کوچه باغ خاطره های گریز پا...
در همه دیر و مغان نیست چو من شیدایی
خرقه جایی گرو باده دفتر جایی
هــی پـشـت ِ پـنـجــره می آیـمتاکی به تمنای وصال تویگانه
اشکم شود از هرگوشه چون سیل روانه
هــی پـشـت ِ پـنـجــره می آیـم
شـایـد ، نـشــانـی از تـــو بـجــویــَم
هــی پـشت ِ پنجـــره می آیم
شاید ، شـمـیـم ِ پـیـرهـنـت را
کالسـکـه ی نـســیــم ، فـرو آرَد ...
هــی چـشـم ِ خـود ، بـه جــادّه می دوزم
زان دور دست ِ سـاکـــت و وَهــم آلـــود
گــــرد و غـبــار ِ پــای ِ ســـواری نیـسـت ؟
آیـــا ، کبــوتــر ِ صـحـرایــی
زانـســوی ِ ابــری ِ بــارانــی
مـکـتــوب ِ یــار ؛
نـیـاورده ســت ؟
ترسیم این قوم که بردرد کشان می خندند
برسرکار خرابات کنند ایمان را
دیریست که دلدار پیامی نفرستاد
ننوشت سلامی وکلامی نفرستاد
مادر ، این شانه ز مویم بردار
سرمه را پاک کن از چشمانم
بکن این پیرهنم را از تن
زندگی نیست به جز زندانم
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |