آیا اسلام به ضرب شمشیر به ایران وارد شد؟

s1m5j8

عضو جدید
کاربر ممتاز
«مدتی است که در عرصه‌های مختلف اطلاع‌رسانی به ویژه فضای مجازی از یک‌سو عده‌ای از عوامل قدرت‌های مخالف اسلام با به هم بافتن رطب و یابس در صدد مقابله با فرهنگ اسلامی بر آمده‌اند و از سوی دیگر برخی از افراد فریب‌خورده و سرخورده از بعضی نابسامانی‌ها و بی‌عدالتی‌ها و تعدی به حقوق مردم که ناشی از عملکرد سوء برخی از مدعیان اسلام می‌باشد، توهمات گروه اول را بازنشر می‌کنند و در نتیجه زمینه فریب برخی از ساده‌لوحان فراهم می‌آید.

از این رو در صدد برآمدم که به تنظیم برخی از حقایق تاریخی در زمینه علل گرایش ملت رشید و پرملکات ایران به اسلام بپردازم و آن را تقدیم دوستان گرامی کنم. در این میان کتاب ارزشمند و گران‌سنگ «خدمات متقابل اسلام و ایران» متفکر بزرگ اسلامی، استاد «شهید مرتضی مطهری»(ره) را یکی از بهترین آثار در این زمینه یافتم که این بحث را در چند بخش تقدیم دوستان گرامی می‌کنم و از همه عزیزان می‌خواهم که در مواجهه با این مباحث علمی و تاریخی جز به نیل به حقیقت و برهان و دلیل نیاندیشند و حساب اسلام را از مدعیان آن جدا کنند تا برخی پیش‌فرض‌های نادرست منبعث از بعضی بی‌عدالتی‌ها که رهزن اندیشه است، مانع نیل به حقیقت نشود.»

شكست ايرانيان از مسلمانان

مسأله برخورد مسلمانان با دولت ايران و سرانجام پيروز شدن آنان بر حكومت ساسانی يكی از مسائلی بود كه عظمت و واقعيت اسلام را در نظر ايرانيان بهتر جلوه‌گر میساخت.
در روزگاری كه مسلمانان با دولت ساسانی میجنگيدند كشور ايران با همه اغتشاشات و از هم پاشيدگي‌هایی كه داشت از نظر نظامی بسيار نيرومند بود!
ايران آن روز با مقايسه مسلمانان آن روز طرف نسبت نبود.
در آن زمان دو قدرت درجه اول بر جهان حكومت میكرد؛ ايران و روم. ساير كشورها يا تحت‌الحمايه آن‌ها بودند يا باج‌گزار آن‌ها.
ايرانيان آن روز چه از نظر سرباز و اسلحه و وسایل جنگی و چه از نظر كثرت جمعيت، و چه از نظر آذوقه و تجهيزات و امكانات ديگر، برتری فوق‌العاده‌‌ای نسبت به مسلمانان داشتند.

اعراب مسلمان حتی با فنون جنگی آن روز در سطحی كه ايرانيان و روميان آشنا بودند، آشنا نبودند اعراب فنون جنگی را به طور كامل نمیدانستند لهذا احدی در آن زمان نمی‌توانست آن شكست عظيم ايران را به دست اعراب مسلمان پيش‌بينی كند.

در اين‌جا ممكن است گفته شود كه علت پيروزی مسلمانان شور ايمانی و هدف‌های روشن و ايمان و اعتقاد آن‌ها به رسالت تاريخی‌شان و اطمينان كامل به پيروزی و بالأخره ايمان و اعتقاد محكم آنان نسبت به خدا و روز جزا بود.
البته در اين‌كه اين حقيقت در اين پيروزی خيلی دخيل بوده است حرفی نيست، فداكاري‌ها و جانبازي‌های آنان و سخنانی كه از آنان در آن اوقات باقی مانده نشان میدهد كه ايمان آنان به خدا و قيامت و صدق رسالت نبی اكرم(ص) و رسالت تاريخی خودشان كامل بوده است، معتقد بوده‌اند جز خدا را نبايد پرستش كرد و مللی را كه غيرخدا را به هر شكل و هر صورت پرستش میكنند بايد نجات داد، برای خود رسالتی قائل بوده‌اند كه توحيد الهی و عدل اجتماعی را برقرار كنند، طبقات مظلوم را از چنگ طبقات ستمگر رها سازند.
سخنانی كه در مواقع مختلف در مقام تشريح هدف‌های خود گفته‌اند نشان میدهد كه صددرصد آگاهانه گام بر میداشته‌اند و هدف مشخص و معينی داشته‌اند و واقعا به تمام معنی نهضتی را رهبری میكردهاند، واقعا آن‌چنان بودهاند كه علی(ع) توصيف میكند: «و حملوا بصائرهم علی اسيافهم؛ همانا بينش‌های روشن خويش را بر دوش شمشيرهای خويش حمل میكردند.»!(4)

اما جيره‌خواران استعمار ناجوانمردانه نهضت اسلامی را در رديف حمله اسكندر و مغول قرار میدهند.
اين‌ها همه درست، ولی تنها قدرت روحی و ايمانی آنان كافی نبود كه چنين فتوحاتی نصيب آن‌ها بشود، هر چه باشد محال است جمعيت كمی آن هم با آن شرايطی كه گفتيم بتواند با حكومتی هم‌چون حكومت ساسانی مقابله كند و آن را به كلی محو و نابود سازد.(5)
جمعيت آن روز ايران را در حدود 140 ميليون تخمين زدهاند(6) كه گروه بی‌شماری از آنان سرباز بودند و حال آن‌كه تمام سربازان اسلام در جنگ ايران و روم به شصت هزار نفر نمیرسيدند و وضع طوری بود كه اگر مثلا ايرانيان عقب‌نشينی میكردند اين جمعيت در ميان مردم ايران گم میشدند، ولی با اين همه چنان‌كه گفتيم حكومت ساسانی به دست همين عده [اندک] برای هميشه محو و نابود شد!
پس علت اساسی شكست ايران را در جای ديگری بايد جست‌جو كنيم.
ناراضی بودن مردم
حقيقت اين است كه مهم‌ترين عامل شكست حكومت ساسانی را بايد ناراضی بودن ايرانيان از وضع دولت و آيين و رسوم اجحاف‌آميز آن زمان دانست.
اين نكته از نظر مورخين شرقی و غربی مسلم است كه رژيم حكومت و اوضاع اجتماعی و دينی آن روز به قدری فاسد و خراب بود كه تقريبا همه مردم از آن ناراضی بودند.
اين نارضايی ناشی از جريان‌های چند سال اخير بعد از خسرو پرويز نبود؛ زيرا اگر روح مردمی به اساس يك رژيم يا يك آيين خوشبين باشد نارضايی موقت سبب نمی‌شود كه هنگامی كه دشمن مشترك رو میآورد آن مردم نجنگند، بر عكس اگر روح ملی زنده باشد هر چند اوضاع ظاهر خراب باشد، در اين‌گونه مواقع ملت خود را جمع‌وجور میكند، اختلافات داخلی را كنار میگذارد، و يك‌دست به دفع دشمن مشترك میپردازد، هم‌چنان‌ كه نظير آن را در تاريخ زياد ديده ايم.
معمولا هجوم دشمن سبب اتحاد بيشتر و از ميان رفتن اختلافات داخلی میشود، اما اين به شرطی است كه يك روح زنده در آن مملكت كه از مذهب يا حكومت آنان سرچشمه بگيرد وجود داشته باشد!
در عصر خودمان میبينيم كه اعراب با آن همه اختلافات و تفرقهها كه در ميان‌شان هست و استعمار هم آن را دامن میزند، وجود دشمن مشترك يعنی اسرائيل عامل وحدت آن‌ها شده است.
قوای آنان را تدريجا جمع و جور میكند، شعور آن‌ها را يك‌دست میكند، اين خود دليل است كه يك روح زنده در اين ملت وجود دارد.
اجتماع آن روز ايران يك اجتماع طبقاتی عجيبی بود با همه عوارض و آثاری كه در اين‌گونه اجتماعات هست، تا آن‌جا كه حتی آتشكده‌های طبقات مختلف با هم فرق داشت، فرض كنيد كه ميان ما مساجد اغنيا از مساجد فقرا جدا باشد چه روحی در مردم بيدار میشود؟!


ادامه خواهد داشت.....
 

s1m5j8

عضو جدید
کاربر ممتاز
طبقات بسته بود، هيچ‌كس حق نداشت از طبقه‌ای وارد طبقه ديگر بشود، كيش و قانون آن روز هرگز اجازه نمی‌داد كه يك كفش‌دوز و يا كارگر بتواند با سواد بشود، تعليم و تعلم تنها در انحصار اعيان زادگان و موبدزادگان بود!
دين زرتشت در اصل هر چه بود، به قدری در دست موبدها فاسد شده بود كه ملت باهوش ايران هيچ‌گاه نمی‌توانست از روی صميم قلب به آن عقيده داشته باشد و حتی آن‌چنان كه محققين گفته‌اند اگر هم اسلام در آن وقت به ايران نيامده بود مسيحيت تدريجا ايران را مسخر میكرد و زرتشتی‌گری را از ميان میبرد!
روشنفكران و باسوادان آن روز ايران، و هم‌چنين مراكز علمی و فرهنگی ايران آن روز را مسيحيان تشكيل میدادهاند نه زردشتيان. زردشتيان آن‌چنان دچار غرور و تعصب‌های خشك و سنت‌های غلط بودند كه نمی‌توانستند در باره علم و فرهنگ و عدالت و آزادی بينديشند! و در واقع مسيحيت بيش از زردشتی‌گری از ورود اسلام به ايران زيان ديد؛ زيرا زمينه بسيار مناسبی را از دست داد!

بی‌علاقگی مردم ايران نسبت به حكومت و دستگاه دينی و روحانيتشان، سبب میشد كه سربازان آن‌ها در جنگ‌ها با ميل و رغبت عليه مسلمانان نجنگند و حتی در بسياری از موارد به آن‌ها كمك كنند!(7)
ادوارد براون، در جلد اول تاريخ ادبيات ايران، صفحه 299 میگويد: اين مسأله(آيا اسلام به زور به ايران تحميل شده يا ايرانيان به رغبت اسلام را پذيرفتهاند) را پروفسور آرنولد استاد دارالفنون عليگره در كتاب نفيس خود در باره تعليمات اسلام به وجه بسيار خوبی ثابت نموده است.

آرنولد به بي‌تابی موبدان بی‌گذشت زرتشتی اشاره میكند و میگويد موبدان نه تنها نسبت به علمای ساير اديان، بلكه در برابر كليه فرق مخالف ايران و مانويان و مزدكيان و عرفای مسيحی(گنوستيك) و امثالهم تعصب نشان میدادند و بدين سبب به شدت مورد بي‌مهری و نفرت جماعات زيادی قرار گرفته بودند. رفتار ستمگرانه موبدان نسبت به پيروان ساير مذاهب و اديان سبب شد كه در باره آيين زرتشت و پادشاهانی كه از مظالم موبدان حمايت میكردند حس بغض و كينه شديد در دل بسياری از اتباع ايران برانگيخته شود و استيلای عرب به منزله نجات و رهايی ايران از چنگال ظلم تلقی گردد!
ادوارد براون سپس به سخنان خود چنين ادامه میدهد: «... و مسلم است كه قسمت اعظم كساني كه تغيير مذهب دادند به طيب خاطر و به اختيار و اراده خودشان بود.
پس از شكست ايران در قادسيه، فی‌المثل چهار هزار سرباز ديلمی(نزديك بحر خزر) پس از مشاوره تصميم گرفتند به ميل خود اسلام آورند و به قوم عرب ملحق شوند. اين عده در تسخير جلولا به تازيان كمك كردند و سپس با مسلمين در كوفه سكونت اختيار كردند و اشخاص ديگر نيز گروه گروه به رضا و رغبت به اسلام گرويدند»!
قانون و آيين و حكومت ايران مقارن ظهور اسلام طوری بود كه قاطبه ملت ايران را وا میداشت برای متابعت از حكومت و آيين تازه‌ای خود را آماده كنند و به همين جهت بود كه وقتی ايران به دست مسلمانان فتح شد مردم ايران علاوه بر اين‌كه عكس‌العمل مخالفی از خود نشان ندادند خود برای پيشرفت اسلام زحمات طاقت فرسايی كشيدند.
آقای دكتر صاحب الزمانی در كتاب ديباچهای بر رهبری میگويند: «توده‌های مردم نه تنها در خود در برابر جاذبه جهان‌بينی و ايدئولوژی ضد تبعيض طبقاتی اسلام مقاومتی احساس نمی‌كردند، بلكه درست در آرمان آن، همان چيزی را می يافتند كه قرن‌ها به بهای آه و اشك و خون خريدار و جاننثار و مشتاق آن بودند و عطش آن را از قرن‌ها در خود احساس میكردند ... .(8)
توده‌های نسل اول ايران در صدر اسلام، در برابر آرمان رهايی‌بخش آيين نو، نه تنها با شعارهای تبليغاتی مردم‌فريب خوش ظاهر بی باطن روبرو نگشتند، نه تنها فقط پيامبر اسلام بارها تصريح كرده بود كه: «من انسانی همانند شما هستم.»! و يا «بين سياه حبشی و سيد قرشی جز به پرهيزكاری و تقوا تفاوتی وجود ندارد.»! بلكه عملا نيز روش حكومت خلفای راشدين به ويژه علی(ع) را در حد خواب و خيال افسانه‌آميزی، بی‌پيرايهتر از آنچه خود میخواستند و آرزويش را در دل داشتند ساده يافتند ...!
يكی از حساس‌ترين لحظات برخورد اين دو جهان‌بينی برخورد سنت منحط ساسانی و آيين نو اسلام را در بسيج علی اميرالمؤمنين(ع) هنگام لشكركشی به شام با كشاورزان آزادشده ايرانی شهر «انبار» بر ساحل فرات میيابيم. اين برخورد موجب تقرير يكی از شيواترين و تكان‌دهنده‌ترين خطبه‌های علی(ع) است كه از اين پيشوای بی‌نظير تاريخ جهانداری و سياست، برای هميشه برای عبرت رهبران آينده جهان بر جای مانده است...!
نيروی عراق به‌ سوی شام بسيج كرده بود، دهگانان شهر زيبای انبار بر ساحل فرات به آیين ايران قديم صف بسته بودند تا موكب همايون اميرالمؤمنين(ع) را استقبال كنند، چون نوبت رسيد پيش دويدند، علی(ع) را كه از سربازان ديگر امتيازی نداشت با هلهله و شادباش و شادی تلقی كردند.
آن پيشوای بزرگ از رسم تعظيم و تكريم ايرانيان نسبت به پيشوای خويش با بيانی پر لطف اين‌چنين انتقاد میكند: «... پروردگار متعال از اين عمل راضی نيست.»!
در نظر اميرالمؤمنين(ع) هم سخت ناپسند و مكروه است، احرار و آزادگان نيز هرگز به چنين ننگی تن در نمیدهند... فكر كنيد آيا خردمند خشم خداوند را به بهای مشقت و زحمت خويش خريدار است؟(9)
آقای دكتر صاحب الزمانی سپس چنين میگويد: اسلام نقطه عطفی را در فلسفه رهبری تودهها به ميان كشيده بود " شبان " را برای حراست " گله " میدانست، نه گله را برای اطفاء خون آشامی شبان گرگ سيرت.
اسلام حماسه آزادی توده‌ها به‌شمار میرفت رهبر برای مردم يا مردم برای رهبر؟!
اين بود پرسش تازه‌ای كه اسلام در برابر فلسفه سياسی دنيای قديم و ايران ساسانی به وجود آورده بود! در جنگ‌های هفتصد ساله ايران و روم هيچ‌گاه چنين مسألهای در برابر تودهها مطرح نگشته بود!
سياست خودكامه هر دو امپراطوری يكی بود؛ مردم برای رهبر، توده‌ها فدای طبقات ممتاز(10)... بارگاه بی‌پيرايه علی(ع) در كوفه قرار داشت و موالی و ايرانيان با آن تماس نزديك داشتند، سادگی آن را تنها به وصف نمي‌شنيدند، بلكه به رأی‌العين با ديدگان خويش به خوبی مي‌ديدند!
از اين رو اگر توده‌های ستم‌ديده ايرانی بدين دعوت لبيك اجابت گفتند شگفتی ندارد!(11)
نفوذ آرام و تدريجی
هر چه روزگار مي‌گذشت بر علاقه و ارادت ايرانيان نسبت به اسلام و بر هجوم روزافزون آنان به اسلام و ترك كيش‌ها و آيين‌های قبلی و آداب و رسوم پيشين افزوده می‌شد!
بهترين مثال، ادبيات فارسی است. هر چه زمان گذشته است تأثير اسلام و قرآن و حديث در ادبيات فارسی بيشتر شده است! نفوذ اسلام در آثار ادبا و شعرا و حتی حكمای قرون ششم و هفتم به بعد بيشتر و مشهودتر است تا شعرا و ادبا و حكمای قرون سوم و چهارم. اين حقيقت از مقايسه آثار رودكی و فردوسی با آثار مولوی و سعدی و نظامی و حافظ و جامی كاملا هويداست!
در مقدمه كتاب «احاديث مثنوی»(12) پس از آن‌كه میگويد: «از قديم‌ترين عهد، تأثير مضامين احاديث در شعر پارسی محسوس است»، و به اشعاری از رودكی استشهاد میكند، میگويد:
«از اواخر قرن چهارم كه فرهنگ اسلامی انتشار تمام يافت و مدارس در نقاط مختلف تأسيس شد و ديانت اسلام بر ساير اديان غالب آمد و مقاومت زرتشتيان در همه بلاد ايران با شكست قطعی و نهايی مواجه گرديد و فرهنگ ايران به صبغه اسلامی جلوه‌گری آغاز نهاد و پايه تعليمات بر اساس ادبيات عربی و مبانی دين اسلام قرار گرفت، بالطبع توجه شعرا و نويسندگان به نقل الفاظ و مضامين عربی فزونی گرفت و كلمات و امثال و حكم پيشينيان(قبل از اسلام) در نظم و نثر كمتر می‌آمد؛ چنان‌كه به حسب مقايسه در سخن دقيقی و فردوسی و ديگر شعرای عهد سامانی و اوائل عهد غزنوی نام زرتشت و اوستا و بوذرجمهر و حكم وی بيشتر ديده میشود، تا در اشعار عنصری و فرخی و منوچهری كه در اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم می‌زيسته‌اند، نيز تاريخ نشان میدهد كه هر چه استقلال سياسی ايرانيان بيشتر شده اقبال آن‌ها به معنويات و واقعيات اسلام فزونی يافته است!
طاهريان و آل بويه و ديگران كه نسبتا استقلال سياسی كاملی داشتند، هرگز به فكر اين نيفتادند كه اوستا را دوباره زنده كنند و دستورات آن را سرمشق زندگی خود قرار دهند، بلكه بر عكس با تلاش‌های پيگير برای نشر حقايق اسلامی كوشش میكردند!
ايرانيان پس از صد سال كه از فتح ايران به دست مسلمانان گذشت، نيروی نظامی عظيمی به وجود آوردند دستگاه خلافت اموی در اثر اجحافات و انحرافات از تعليمات اسلامی مورد بي‌علاقگی عموم مسلمانان به جز اعرابی كه روی تعصب عربی گام بر میداشتند واقع شد. ايرانيان با قدرت و نيروی خود توانستند خلافت را از خاندان اموی به خاندان عباسی منتقل كنند!
قطعا در آن زمان اگر میخواستند حكومت مستقل سياسی تشكيل دهند و يا آيين كهن خويشتن را تجديد كنند، برای آنان كاملا مقدور بود، ولی در آن وقت نه به فكر تأسيس حكومت مستقل در برابر دستگاه خلافت افتادند و نه به فكر تجديد آيين كهن و دور افكندن آيين جديد تا آن وقت تصور مي‌كردند با تغيير خلافت از دودمانی به دودمان ديگر میتوانند به آرزوی خود كه زندگی در ظل يك حكومت دينی اسلامی در پرتو قرآن كريم بود نايل گردند!
تا آن كه دوره بنی‌العباس پيش آمد و از دودمان عباسی نيز ناراضی شدند در دوره بنی عباس جنگ ميان طاهر بن‌ الحسين و سپاه ايرانی به طرفداری از «مأمون» از يك طرف، و علی بن عيسی و سپاهيان عرب به طرفداری «امين» از طرف ديگر واقع شد. غلبه طاهر بن الحسين بر سپاهيان طرفدار «امين» بار ديگر نشان داد كه قدرت نظامی در اختيار ايرانيان است، در عين حال در اين موقع نيز ايرانيان نه به فكر استقلال سياسی افتادند و نه به فكر اين‌كه دين اسلام را كنار بگذارند!
ايرانيان هنگامی به فكر استقلال سياسی افتادند كه از حكومت‌های عربی و اين‌كه آن‌ها يك حكومت واقعا اسلامی باشند صد در صد مأيوس شدند!
اما در عين حال تنها به استقلال سياسی قناعت كردند و نسبت به آيين مقدس اسلام سخت وفادار ماندند! اغلب ايرانيان در دوره استقلال سياسی ايران مسلمان شده اند!
استقلال سياسی ايران از اوایل قرن سوم هجری شروع شد و تا آن وقت هنوز بسياری از مردم ايران به كيش‌ها و آيين‌های قديم از قبيل زرتشتی و مسيحی و صابی و حتی بودايی باقی بودند!
 

s1m5j8

عضو جدید
کاربر ممتاز
سفرنامههايی كه در قرون سوم و چهارم نوشته شده حكايت میكند كه تا آن زمان‌ها در ايران آتشكده‌ها و كليساهای فراوان وجود داشته است، بعدها كم كم از عدد آن‌ها كاسته شده و جای آن‌ها را مساجد گرفته است!
تاريخ‌نويسان اسلامی خاندان‌های چندی را از ايرانيان نام میبرند كه تا قرن‌های دوم و سوم، بلكه تا قرن چهارم هجری هم‌چنان به دين زرتشت باقی بودهاند و در اجتماع مسلمانان محترم میزيسته‌اند و سپس آن دين را ترك كرده اند!
میگويند: سامان، جد اعلای سامانيان كه از احفاد سلاطين ساسانی است و خود از بزرگان بلخ بوده است در حدود قرن دوم، و جد اعلای خاندان قابوس كه آن‌ها نيز حكومت و فرمانروايی يافتند در قرن سوم، و مهيار ديلمی شاعر زبردست و معروف ايرانی در اواخر قرن چهارم هجری به دين اسلام گرويدند!
مردم طبرستان و قسمت‌های شمالی ايران تا سيصد سال پس از هجرت، هنوز دين جديد را نشناخته بودند و با دولت خلفا به دشمنی بر میخاستند!
بيشتر مردم كرمان در تمام مدت خلافت اموي‌ها زردشتی ماندند و در روزگار استخری (صاحب كتاب المسالك و الممالك) زردشتيان فارس اكثريت را تشكيل میداده اند!
مقدسی صاحب كتاب «احسن التقاسيم» نيز كه از مورخان و جغرافی‌نويسان بزرگ جهان اسلام است و خود به ايران مسافرت كرده است در صفحه 39 و 420 و 429 كتاب خود از زردشتيان فارس و نفوذ بسيار آن‌ها و احترام آن‌ها نزد مسلمانان كه از ساير اهل ذمه محترم‌تر بوده‌اند ياد كرده است!
بنا به گفته اين مورخ در جشن‌های زردشتيان در آن وقت همه بازارهای شهر را آذين می‌بسته‌اند و در عيدهای نوروز و مهرگان مردم شهر در سرور و شادی با ايشان هماهنگ میشده‌اند!
مقدسی در صفحه 323 احسن‌التقاسيم راجع به مذهب اهل خراسان میگويد: «در آن‌جا يهودی بسيار است و مسيحی كم و اصنافی از مجوس در آن‌جا هستند.»
مسعودی مورخ اسلامی متوفی در نيمه اول قرن چهارم كه او نيز به ايران مسافرت كرده است و با اين‌كه ايرانی نيست به تاريخ ايران و آثار ايران علاقه خاصی نشان میدهد، در كتاب «التنبيه و الاشراف» صفحه 91 و 92 از خاندان محترمی از مردم اصطخر نام میبرد كه كتاب تاريخ جامعی از دوره ساسانيان در دست داشته‌اند و مسعودی از آن كتاب استفاده كرده است.

مسعودی حتی نام موبد زمان خود را میبرد، معلوم میشود موبد زردشتيان به اعتبار عده فراوان زردشتی شخصيت ممتازی به شمار میآمده است!
مسعودی در جلد اول مروج‌الذهب، صفحه 382، تحت عنوان «فی ذكر الاخبار عن بيوت النيران و غيرها» از آتشكده‌های زردشتی ياد میكند از آن جمله از آتشكده‌ای در «دارابجرد» نام میبرد و میگويد؛ در اين تاريخ كه سال 332 هجری است آن آتشكده موجود است و مجوس آن اندازه كه به آتش آن آتشكده احترام میگذارند و آن را تعظيم و تقديس میكنند آتش هيچ آتشكده ديگر را چنين تعظيم نمی‌كنند!
اين‌ها همه میرساند كه چنان‌كه گفتيم؛ ايرانيان تدريجا اسلام را پذيرفته‌اند و اسلام تدريجا و مخصوصا در دوره‌های استقلال سياسی ايران بر كيش زرتشتی غلبه كرده است!
عجيب اين است كه زرتشتيان در صدر اسلام كه دوره سيادت سياسی عرب است آزادی و احترام بيشتری داشته‌اند از دوره‌های متأخرتر كه خود ايرانيان حكومت را به دست گرفته‌اند!
هر اندازه كه ايرانيان مسلمان میشدند اقليت زردشتی وضع نامناسب‌تری پيدا میكرد و ايرانيان مسلمان از اعراب مسلمان، تعصب بيشتری عليه زردشتيگری ابراز میداشتند و ظاهرا همين تعصبات ايرانيان تازه‌مسلمان سبب شد كه عده‌ای از زرتشتيان از ايران به هند مهاجرت كردند و اقليت پارسيان هند را تشكيل دادند!
در اين‌جا بد نيست سخن مستر فرای نويسنده كتاب «ميراث باستانی ايران» را از صفحه 396 آن كتاب نقل كنيم. او مي‌گويد:

«از منابع اسلامی چنين بر میآيد كه استخر در فارس كه يكی از دو كانون آیين زرتشتی در ايران ساسانی(كانون ديگرش در شيز آذربايجان) بود در روزگار اسلام نيز هم‌چنان شكوفان ماند! اندك اندك شبكه آتشگاه‌ها با كم‌شدن زرتشتيان رو به كاستی نهاد. با اين‌همه بيشتر مردم فارس تا قرن دهم ميلادی هم‌چنان به آيين زرتشت وفادار ماندند و پس از آن تا روزگار كشورگشايی سلجوقيان در سده يازدهم باز گروه انبوهی زرتشتی در فارس میزيستند!
شرح جالبی از پيكار ميان مسلمانان و زرتشتيان در شهر كازرون در زمان ابواسحاق ابراهيم بن شهريار الكازرونی كه بنيان‌گذار يكی از فرقه‌های متصوفان است و در سال 1034 ميلادی در گذشته است در دست داريم!
بسياری از زرتشتيان به راهنمايی اين شيخ به اسلام گرويدند، ولی از اين كتاب(كتاب معجم البلدان ياقوت) و نيز از كتاب‌های ديگر اسلامی چنين بر میآيد كه موقعيت زرتشتيان هم‌چنان استوار بوده است!
عامل كازرون در روزگار آل بويه كه از آن‌جا بر سراسر فارس فرمان میراند زرتشتی بود و خورشيد نام داشت! وی در ديده فرمانروايی بويهی شيراز چنان پايگاه بلندی داشت كه اين شاهزاده بويهی فرمان داد تا شيخ كازرونی نزد او برود و سرزنش‌های او را به سبب آشوبی كه برای مسلمان كردن مردم بر پا كرده بود بشنود(ص 117 - 121) مسلمانان و زرتشتيان دو گروه عمده فارسی بودند و مسيحيان و يهود بسيار اندك بودند!
در صفحه 399 مینويسد:
«هر چه بر دامنه انديشههای اسلامی افزوده میشد جنبش‌های گوناگون مانند صوفيگری و شيعيگری رونق میيافت و در نتيجه پناهگاهی برای ايرانيان كه نمی‌توانستند از انديشه‌های كوتاه و توسعه‌نيافته زرتشتی پيروی كنند پديد میآمد. هنگامی كه فرمانروايان ديلمی ايران، به تشيع گرويدند و بخش‌های غربی ايران را از دست خليفه به در بردند و سرانجام در سال 945 ميلادی(334 هجری) بر بغداد دست يافتند، آيين زرتشت رو به زوال نهاد!.
ديگر آل بويه اسلام و زبان عربی را برگزيدند؛ زيرا كه اين هر دو جنبه بين المللی گرفته بود و حال آن‌كه زرتشتيان به محلات مخصوص زرتشتی‌نشين رانده شده بودند!
چنين می‌نمايد كه روی هم رفته آل بويه، شيعی‌مذهب در برابر پيروان مذهب‌های ديگر مسامحه و بردباری پيشه كرده بودند؛ زيرا خلفای سنی و بسياری از گماشتگان رسمی سنی‌مذهب را بر سر كارها بر جای میگذاشتند؛ چنان‌كه گفتيم عامل زرتشتی كازرون نيز از جمله اين‌گونه كسان بود، اما آل بويه بيشتر دل‌بستگی به سنت‌های عربی خاندان علی(ع) و فرهنگ اسلامی داشتند تا به سربلندیهای گذشته ايران، مثلا عضدالدوله يكی از پادشاهان آل بويه در سال 955م / 344 ه. دستور داد تا كتيبه‌ای در تخت جمشيد به عربی بكنند!
 

s1m5j8

عضو جدید
کاربر ممتاز
چه عاملی سبب شد كه قرن‌ها بعد از زوال سيادت سياسی عرب، مردم ايران گرايش بيشتری نسبت به اسلام نشان بدهند؟!
آيا جز جاذبه اسلام و سازگاری آن با روح ايرانی چيز ديگری در كار بوده است؟!
خود حكومت‌های مستقل ايرانی كه از لحاظ سياسی دشمن حكومت‌های عربی بودند بيش از حكومت‌های عربی پاسدار اسلام و مؤيد و مروج علمای اسلام و مشوق خدمتگزاران اسلام بودند، دانشمندان را در تأليف و تصنيف كتاب‌های اسلام و در تعليم علوم اسلامی كمك میكردند!
شور و هيجانی كه ايرانيان نسبت به اسلام و علوم اسلامی در طول چهارده قرن اسلام حتی در دو قرن اول كه سرجان ملكم انگليسی نام آن‌ها را «دو قرن سكوت» گذاشته است نشان دادند، هم از نظر اسلام بی‌سابقه بود و هم از نظر ايران، يعنی نه ملت ديگری غير از ايران، آن‌قدر شور و هيجان و عشق و خدمت نسبت به اسلام نشان داده است و نه ايرانيان در دوره ديگری برای هدف ديگری، چه ملی و چه مذهبی، اين قدر شور و هيجان نشان داده‌اند!
ايرانيان پس از استقلال، بدون هيچ مزاحمتی میتوانستند آيين و رسوم كهن خود را احيا كنند، ولی نكردند، بلكه بيشتر به آن پشت كردند و به اسلام رو آوردند؛ چرا چون آن‌ها اسلام را با عقل و انديشه و خواسته‌های فطری خود سازگار میديدند!
هيچ‌گاه خيال تجديد آيين و رسومی را كه سال‌ها موجب عذاب روحی آنان بود در سر نمی‌پروراندند و اين سنتی است كه طبق شهادت تاريخ در طول اين چهارده قرنی كه اسلام به ايران آمده است هم‌چنان باقی و پا برجاست، و اگر ملاحظه میكنيد كه افراد معدود معلوم‌الهويهای در اين روزگار و احيانا زمان‌های گذشته سخن از تجديد آيين و رسوم قديم به ميان آورده‌اند، نبايد آن‌ها را به حساب ملت ايران آورد(13) چه ايرانيان همان‌طور كه پس از اين نيز مفصلا شرح خواهيم داد بارها نشان داده‌اند كه از خود اعراب، اسلام را با روحيات خود سازگارتر دانسته‌اند و دليل آن، اين‌همه خدمات صادقانه‌ای است كه آنان در طول اين چهارده قرن به اسلام و قرآن نموده‌اند؛ خدماتی كه با اخلاص و ايمان عجيبی همراه بوده است و ما به ياری خدا در صفحات آينده شرح نسبتا جامعی پيرامون برخی از خدمات ارزنده آنان خواهيم داد تا همگان بدانند كه ملت ايران چگونه با جان و دل آيين مسلمانی را پذيرفته و آن را موافق با عقل و انديشه و تنها پاسخگوی خواسته‌های وجدانی خود دانسته است و همين حقيقت است كه ما را به ياد فرمايش پيغمبر اكرم(ص) میاندازد كه فرمود:
«به‌خدا قسم من روزی را میبينم كه همين ايرانيان كه شما برای اسلام با آنان میجنگيد با شما بجنگند تا شما را مسلمان كنند»
دو جريان در ايران پيش آمده و سبب شده است كه عده‌ای دانسته يا ندانسته مغالطه كنند و آن‌ها را نوعی مقاومت و عكس‌العمل مخالف از طرف ايرانيان در مقابل اسلام و لااقل در مقابل اعراب قلمداد
كنند؛ احيای زبان فارسی و ديگر مذهب تشيع!
از اين رو لازم است ما در باره اين دو پديده كه يكی به زبان رسمی ما مربوط است و ديگری به مذهب رسمی ما، تا آن‌جا كه با اين مسأله ارتباط دارد بحث و تحقيق نمایيم.
پاورقی:
1. جناب آقای عطاردی از فضلای بسيار با ارزش و از متتبعين و مطلعين و كتابشناسان عالي‌قدر هستند. بر بسياری از نسخ كتب اسلامی در كتابخانه‌های مهم مخصوصا در هند دست يافته‌اند كه بی‌سابقه است و از همه آن‌ها عكسبرداری كرده‌اند كتابی مبسوط در باره رجال خراسان در دست تأليف دارند كه شايد بالغ بر چهل جلد بشود. از خداوند، توفيق بيشتر معظم له را مسألت مینماييم.
2. ابن اثير در كامل التواريخ، ج 2، ص 228 گويد: و كانت رده الاسود أول رده فی الاسلام علی عهد رسول الله.
3. پايان قسمت اول نوشته آقای عطاردی، قسمت دوم نوشته معظم له در بخش دوم كتاب ذكر خواهد شد. مأخذ و منابع اين قسمت نيز در پايان آن قسمت خواهد آمد.
4. نهج البلاغه، خطبه 148، اين تعبير را اميرالمؤمنين(ع) برای مؤمنين زمان رسول خدا آورده است.
5. همان‌طور كه اصحاب حضرت امام حسين(ع) با آن همه ايمانشان در مدت قليلی به دست سپاهيان يزيد كشته شدند. همين اعراب مسلمان در اروپا پيشروی كردند، اما پس از آن‌كه مقاومت شديدی در برابرشان شد خواه ناخواه فتوحاتشان در اروپا متوقف گشت. پس معلوم میشود يكی از علل پيروزی مسلمانان اين بود كه مقاومت شديد و جدی در برابر آن‌ها نمیشد، بلكه در اثر نابساماني‌های داخلی كشورهای فتح شده، مقدمشان گرامی داشته میشد.
6. اين تخمين از سعيد نفيسی است در كتاب تاريخ اجتماعی ايران.
7. مرحوم محمد قزوينی در بيست مقاله آورده است كه: «ايرانيان خائن و عرب‌مآب آن‌وقت از اوليای امور و حكام ولايات و مرزبانان اطراف به محض این‌كه حس كردند كه در اركان دولت ساسانی تزلزل روی داده و قشون ايران در دو سه دفعه از قشون عرب شكست خوردهاند، خود را به دامان عرب ها انداخته و نه تنها آنان را در فتوحاتشان كمك كردند و راه و چاه را به آن‌ها نمودند، بلكه سرداران عرب را به تسخير ساير اراضی كه در قلمرو آنان بود و هنوز قشون عرب به آن‌ها حمله نكرده بود دعوت كردند و كليد قلاع و خزائن را دو دستی به آنان تسليم كردند به شرط اين‌كه عرب‌ها آنان را به حكومت نواحی باقی بگذارند.»!
مرحوم قزوينی اين داستان را فقط به عنوان مذمت كسانی كه به لشكر اسلام راه و چاه نشان دادند نقل كرده است و حال آن‌كه بايد ديد چرا آنان دست از حكومت ساسانی كشيدند؟ برای چه به كسانی كه به قول ناسيوناليست‌های ايرانی بيگانه بودند راه و چاه را نشان دادند؟! آيا اين جز به خاطر آن بوده است كه آنان از دولت ساسانی و از آيينی كه پشتيبان آن بود ناراضی بودند و آسايش خود را در پيروی از مسلمانان میدانستند؟!»
8. ديباچهای بر رهبری صفحه. 255
9. ديباچه ای بر رهبری، صفحات 267 -. 270
10. ديباچه ای بر رهبری صفحه.272
11. ديباچه ای بر رهبری صفحه. 323
12. تأليف مرحوم بديع‌الزمان فروزانفر.
13. خوشبختانه از آغاز اسلام تا كنون هر وقت كسانی به بهانه تجديد آيين و رسوم كهن ايران سر و صدايی به‌پا كردهاند، با عكس‌العمل شديد ملت ايران روبرو گرديده‌اند به‌طوری كه به‌آفريدها و سنبادها و بابكها و مازيارها به دست كسانی چون ابومسلم و افشين ايرانی و سربازهای بی‌شمار همين كشور تار و مار شدند، ولی معلوم نيست چرا نغمه‌سازان استعمار اين همه سركوب‌كنندگان نهضت‌های ضداسلامی را ناديده میگيرند و تنها كسانی چون بابك را به حساب ملت ايران میآورند، همان بابكی كه وقتی میخواست به ارمنستان فرار كند به او گفته شد هر جا بروی خانه خودت میباشد، چه تو زن‌ها و دخترهای بی‌شماری را آبستن كرده‌ای و از بسياری از آنان بچه داری.(كامل ابن اثير)

منبع
 
آخرین ویرایش:

m@hn@z.d

عضو جدید
کاربر ممتاز
کاشکی شما یه مقدار از دین زرتشت اطلاع داشتید....بعد این نوشته ها رو کپی پیست می کردید....:w09:
کلا" مطالعه کار خوبیه...موفق باشید:w12:
 

s1m5j8

عضو جدید
کاربر ممتاز
کاشکی شما یه مقدار از دین زرتشت اطلاع داشتید....بعد این نوشته ها رو کپی پیست می کردید....:w09:
کلا" مطالعه کار خوبیه...موفق باشید:w12:

با متن مشكل داري يا با كپي پست :surprised:

ماشاله مثنوی 2000 صفحه ای

شما به اندازه نيازتون بخون...آيه كه نيومده همشو بخوني....;)
 

shayesteh-namvar

عضو جدید
آخ داغ دلم رو تازه کردین!!استادمون تو کلاس با نهایت سطحی نگری از این زرها میزد..دوست داشتم زمین دهن وا کنه.ببلعتش که رو معده حرف نزنه...آخه کی دیده عزت رو ما به زور گرفتیم؟(تا کی ما باید حرف هایی که تو یه مشت کتاب بی سر ته نوشته شده تکرار کنیم؟اصلا دین زورکی 1400سال پایدار میمونه...ما خانم ها که نباید این حرف ها رو بزنیم..اسلام دینیه که کامله..زرتشت در جای خودش حرف های قشنگی زده ولی جامع نیست که(جامع از نظرعلمی اجتماعی سیاسی فرهنگی...)به خصوص از نظر علمی که هنوز هم خیلی از اسرارش کشف نشده ...تو رو خدا به جنبه های خوب قضیه نگاه کنین..بدون تعصب تاریخی..
 

amir-

عضو جدید
کاربر ممتاز
توصیه میکنم کتاب دوقرن سکوت نوشته دکتر عبدالحسین زرینکوب رو حتما بخونید تا بدونین عرب جماعت چه کارا که نکرده........
 

jim carry

اخراجی موقت
توصیه میکنم کتاب دوقرن سکوت نوشته دکتر عبدالحسین زرینکوب رو حتما بخونید تا بدونین عرب جماعت چه کارا که نکرده........

دکتر زرین کوب کتابهای زیادی دارنا
فکر نکنم خود شما هم این کتابو خوندی و فقط یه اسم شنیدی
چون با مطالعه دقیق این کتاب میفهمی چیزای دیگه هم گفته شده. تازه کتاب اقای افتخارزاده در مورد ایران در زمان اموی رو بخون شما هم
 

mahmoud-en

عضو جدید
کاشکی شما یه مقدار از دین زرتشت اطلاع داشتید....بعد این نوشته ها رو کپی پیست می کردید....:w09:
کلا" مطالعه کار خوبیه...موفق باشید:w12:

بنده از دین زرتشت از شما بیشتر اطلاع دارم.
دو حالت داره یا اینکه کاملا دین خودتون رو می شناسید و به تمام زوایای اون اعتقاد کامل دارید که در این صورت بحث خواهیم کرد
یا اینکه دینتان رو از پدر و مادرتان به ارث بردید که نیاز است نسبت به اون اگاه بشید
در هر صورت نمونه ای از اعتقادات دیناتان رو از کتاب خودتون میارم:
احکام زن حائض[5]


  • زن حایض حق ندارد به آسمان، آفتاب، آب روان، آتش و ستارگان بنگرد !!
  • زن حایض حق ندارد با مرد نامحرم سخن گوید ! و درآفتاب بنشیند!!
  • تطهیر زن حائض : باید سه گودال بکنند، در دو گودال با ادرار گاو او را شستشو دهند و در گودال سوم با آب او را بشویند .[6] در کتاب وندیداد می گوید :
  • مردی که برای این زن غذا وخوراک به همراه آورد باید سه گام از او فاصله بگیرد و دو قطعه نان خشک ویک مقدار آب جو به اندازه­ای که ضعیف نشود !!
  • هر گاه کودک او را لمس کند باید دستها وسپس او را شستشو دهند.!!!!
  • هر گاه او بیش از نه روز حیض ببیند سه سوراخ در زمین بکنند وزن را در دو سوراخ اول با ادرار گاو !!ودر سوراخ سوم با آب بشویند!!
  • هنگامی که زن در خانه مزدا پرست نشان حیض ببیند باید یک معبر در خانه که از گیاه و درخت خالی باشد انتخاب نماید و زمین آن را سنگ ریزه نرم بپاشد وآن را از نصف، از سه یک، از چهار یک یا از پنج یک خانه جدا کند و الا ممکن است دید زن به آتش افتد و فاصله او از آتش، آب، شاخه برسم و مرد پارسا 30گام باشد و فرد معینی که برای او غذا وخوراک میبرد نباید از حد 3 گام به وی نزدیک شود و غذای او را باید در یک ظرف آهنی یا سربی و یا هر ظرف فلزی معمولی باشد.
  • اگر مدت حیض او از سه شب و روز بگذرد و همچنان حائض بماند باید تا پایان شب چهارم و اگر پاک نشد تا شب ششم واگر پاک نشد تا شب هشتم و تا شب نهم اگر پاک نشود در جایگاه خود بماند. این زن هر گاه بعد شب نهم باز در خون حیض باشد، معلوم می دارد که دیو ها به او مستولی شده اند و او را در حالت دشتان باقی نگاه داشته­اند و در جشن و بزرگداشت خودشان آفت خود را به این زن نازل ساخته اند. در این صورت جایی را انتخاب می کنند که از گیاه و درخت هیچ پوششی نداشته باشد. پس سه گودال و سوراخ در زمین می کنند و زن در دو گودال نخست با گومیز یا ادرار گاو غسل می دهند و در گودال سوم با آب شستشو می دهند. اگر در فصل تابستان باشد باید دویست مورچه دزد دانه غله و در زمستان دویست خرفسترحشره که مخلوق اهریمن هستند از هر نوع بکشد.
  • اگر یک مرد مزداپرست حالت قاعدگی را از زنی که نشانه حیض دیده زایل سازد، او گناه پشوتن انجام داده و دویست ضربه اسپاهه و 200تازیانه سروشه باید بر او زده شود.
  • در فصل شانزدهم از كتاب ونديداد چنين آمده است كه: اگر زن زرتشتي حائض شود بايد در اتاق جداگانه­اي دور از شوهر به سر برد و شوهر به هنگام غذا آوردن براي او سه گام از وي فاصله بگيرد و پس از پاك شدن آن زن از حيض بايد سه سوراخ در زمين حفر كنند و زن را در سوراخ اول ودوم با ادرار گاو ودر سوراخ سوم با آب غسل دهند! در ونديداد نوشته است : اين زن پس از نه شب اگر باز هم در خون باشد، چنين معلوم خواهد شد كه ديوها در جشن و بزرگداشت خودشان آفت خود را به اين زن نازل نموده اند!!
  • مردی که با زن در حالت قاعدگی و حایض، نزدیکی و مقاربت کند مانند عملی است مکروه تر و مخوف­تر از اینکه جسد پسر خود را که به بیماری نایزه گرفتار شده را در آتش طبخ نماید و چربی و روغن از آن روی آتش افتد.
از گناهانی که ارتکابش موجب حد شرعی مرگ می شده است این بوده که مرد با زن دشتان و حایض نزدیکی کند.

[5] - وندیداد فرگرد ۱۵ نوشته موبدان زمان ساسانی و کتاب مغان وندیداد نوشته هاشم رضی.

[6] - وندیداد، ج 3 ، صص 16 و 12.







بنابرآنچه در كتاب ونديداد آمده است زني كه كودك مرده­اي را بزايد بايد ادرارگاو را با خاكستر به هم آميخته بخورد!! در ونديداد مي خوانيم: اين زن بايد يك مقدار خاكستر آميخته به شاش گاو به اندازه سه لقمه شش لقمه يا نه لقمه ميل كند!...
ازدواج با محارم [1]

اسناد معتبري در منابع زرتشتي و نویسندگان معاصر عهد ساساني هست که نشان می­دهد، كوششي كه بعضي از پارسيان جديد براي انكار جواز وصلت با اقارب مي­كنند، بي­اساس وسبكسرانه است.
بارتلمه درمورد ازدواج زنان ايراني می­نويسد:ازدواج خواهر و برادر در عصر ساساني به ويژه درميان بزرگان كشور يك امر شايع به شمار مي­رفته است.
گزارشهای تاریخی حکایت از این دارد که این سنت در میان ایرانیان باستان بسیار مرسوم بوده است:
در گزارش کستیاس آمده است: در میان مادها و پارس­ها رسم بر این بود که پسر و یا دختر و یا داماد قانونی به پادشاهی می رسید از این رو شاهان غالبا با خواهران خود ختودت[2] می کردند.[3]
کورش دوم با مادرش دختر استیاک آخرین پادشاه ماد ختودت کرد، کمبوجیه با خواهرش اتوسا ختودت کرد، داریوش دوم با دو دخترش اتوسا و امسترتیدا ختودت کرد.[4]
اردشیر دوم با دختر خویش و اردشیر سوم با مادرش ختودت به جای آوردند.[5]
در دوره­ی اشکانی این سنت آریایی معمول بوده و داستان ویس و رامین نشان از ختودت میان خواهر و برادر دارد.[6]
در دوره­ی ساسانی شاپور اول با دخترش آذرناهید ختودت کرد و بهرام با دخترش دختک ختودت نمود ، دختر شاپور اول با برادرش نرسی سنت مقدس ختودت را بجای آورد.[7]
مهران گُنشَسپ از مقامات برجسته­ی دربار هرمزد چهارم ساسانی با خواهرش ختودت نمود.[8] قباد ساسانی با دختر یا خواهرش سامبیکه و خواهر زاده اش ختودت نمود [9].
موبد کرتیر برجسته­ترین موبد دوران تاریخی روزگار نخست ساسانی در منشور جاودان خود که به کتیبه­ی کرتیر معروف است می نویسد :
بسیاری پیوند همخون (ازدواج بین محارم) برقرار کردم و مردم بسیاری که بی ایمان بودند به ایمان آمدند.[10]
برخی بر این عقیده­اند که ازدواج با محارم مساله­ای بوده که به پادشاهان ساسانی اختصاص داشته و ربطی به آیین زرتشت و کتاب مقدس ندارد اما حقیقت چیز دیگریست .
ازدواج با محارم، مادر و خواهر در آیین زرتشتی ثواب بسیار زیادی دارد و در متون اصلی این دین بر آن بسیار تاکید شده است : در نماز شبانگاه اوسیروتریمگاه آمده است : جوان سخنگوی پاک و سرور پاکی را می ستاییم ، پاک دینی که ختودت به جای آورد. [11]
در جای دیگر در تاکید بر سنت ازدواج با محارم آمده است : از آنجا که این سنت فایدتی بس بزرگ و مهم دارد که طهارت خون و نژاد و نسل را شامل میشود از این رو ثوابی بی حساب دارد.
درتقدس این ازدواج همین بس که در وندیداد برای طهارت مرده دستور شستشوی او را با ادرار مخصوص می دهد که یکی از این ادرارها بول زن و مردی است که ختودت کرده باشند.[12]
در شایست ناشایست نقل شده که نرسی برزمهرگفته: ختودت گناه مرگ ارزان را نابود کند .[13]
موبدان موبد ویراف پارسای بزرگ ساسانی که به معراج شتافت و برزخ و دوزخ و بهشت بدید با هفت خواهرش ختودت نمود چرا که در ارداویرافنامه آمده است : ویراف را هفت خواهر بود و هر هفت خواهر ویراف را چون زن بودند ..... چه ما هفت خواهریم و این یک برادر و هر هفت خواهر این برادر را چون زن هستیم.[14]
خشم به پیش اهریمن دوید و گفت من در گیتی نروم چه هرمز خدای در گیتی سه چیز آفریده است که من در برابر آنها هیچ کاری نمی توانم کرد ، اهریمن گفت که بگوی که آن سه چیز چه است ؟ خشم گفت : که گاهنبار و میزد و خیتودت ، اهریمن گفت ... خیتودت را رها کن چه من چاره­ی آن ندانم که هر کس که زن را چهار بار نزدیک شد، از خویشی هرمزد و امشاسپندان جدا نشود.[15]
آذر پاد مهر مقدس که در احیای فرهنگ دینی سرآمد همه­ی موبدان تاریخ باستان است، می­گوید : زن از پیوند خویش کنید که پیوندتان دورتر نرود، چه تباهی و آشوب و زیانی از این بیشتر و بزرگتر که : دخت خویش بدهند و پسر خویش را دخت کسان به زنی خواهند تا دوده تباه شود.[16]
و در آخر برای اطمینان بیشتر از این مطلب، این متن را از روایات داراب و هرمزد نقل می کنم تا جایی برای حرف و حدیث نباشد: چون زمانه عوض شده و میان کافران زندگی می کنیم رسم ازدواج با محارم منسوخ شده است و مردم بهدین از اجرای آن بیم دارند[17]...[18].
يك نوع خاص ديگري از ازدواج در عصر ساساني معمول بوده است كه ازدواج عاريتي يا ازدواج استقراضي است، يعني اختيار موقت زني به همسري كه در قيد ازدواج شوهر ديگري است. در مورد ازدواج استقراضي شوهر اصلي حتي مي­توانست اين عمل را بدون جلب رضايت زن خود انجام دهد!

خواهران و مادران عزیز توجه داشته باشند که همراهی فعلی با کسانی که ادعای زرتشتی­گری دارند شاید آسان باشد، و این توجیه که ما که دنبال این مسائل نمی­رویم شاید پذیرفتنی باشد. ولی در آینده هیچ اعتمادی به خانواده زرتشتی خویش نمی­توانند داشته باشند. چون از کسی که به خداوند بزرگ، پیامبر اعظم (r)، ائمه(†)، امام حسین(†)، امام زمان(†) و حضرت عباس(†) به این راحتی چشم می­پوشد و در حق آنها نامردی می­کند، هیچ اعتمادی نیست که به اهل خانواده خیانت نورزد و با آنان رفتاری مطابق نظر زرتشتیان و یا غربیان نکند، لذا خیانت را از سرچشمه باید خشکاند، وبا نصیحت و راهنمایی و یا دخالت دادن بزرگان و یا معرفی به مسئولین، جامعه را از بلایای گرایش به این سنت باطل و خرافی در امان نگه داشت.




[1] - برای اطلاع بیشتر از این سنت رک : وندیداد، ج2،صص 929 ، 932 ، 933 ، 976 ، 984 ، 985 ، 986 و روایات داراب هرمزدج 1،صص 202 ، 378 . همچنین سنت ختودت در وندیداد در 926 و 927 و 621 و 925 – 992 ، ختودت میان برادر و خواهر وندیداد 940 و 955 و 977 ، میان پدر و دختر 940 و 954و 955 در روایات داراب هرمزد 1 / 260 – 259 داستان ختودت جمشید و خواهرش نقل شده است ، در کتاب روایات پهلوی 4 – 10 و 68 ثواب و احکام و فلسفه ی ختودت بیان شده است .


[2] - ازدواج.

[3] - دیاکونف، ج7 ،ص 390 .

[4] - دیاکونف، ج 7، صص 611 ، 430 ، 431 .

[5] - وندیداد ، ج2 ،ص 972.

[6] - وندیداد، ج2 ، ص977 .

[7] - وندیداد، ج2 ،صص 970 – 971 .

[8] - وندیداد، ج2،ص 980.

[9] - وندیداد، ج2،ص982.

[10] - وندیداد، ج2،ص932.

[11] - خرده اوستا 168 / 8

[12] - وندیداد، ج 2 ص 867 .

[13] - شایست ناشایست 101 / 42

[14] - ارداویرافنامه 24 / 2 / 1 ، 3.

[15] - شایست ناشایست 233 – 234 / 18 / 1 و روایت پهلوی 4 / 8 / 9 – 1 .

[16] - وندیداد، ج 2 ، ص931.

[17] - روایات داراب هرمزد، ج 1 ،صص307 – 309.

[18] - برای اطلاع بیشتر مراجعه کنید : ایران ، آیین و فرهنگ / دکتر محمود رضا افتخار زاده ، پاورقی ص 230 به بعد.
 
بالا