«مدتی است که در عرصههای مختلف اطلاعرسانی به ویژه فضای مجازی از یکسو عدهای از عوامل قدرتهای مخالف اسلام با به هم بافتن رطب و یابس در صدد مقابله با فرهنگ اسلامی بر آمدهاند و از سوی دیگر برخی از افراد فریبخورده و سرخورده از بعضی نابسامانیها و بیعدالتیها و تعدی به حقوق مردم که ناشی از عملکرد سوء برخی از مدعیان اسلام میباشد، توهمات گروه اول را بازنشر میکنند و در نتیجه زمینه فریب برخی از سادهلوحان فراهم میآید.
از این رو در صدد برآمدم که به تنظیم برخی از حقایق تاریخی در زمینه علل گرایش ملت رشید و پرملکات ایران به اسلام بپردازم و آن را تقدیم دوستان گرامی کنم. در این میان کتاب ارزشمند و گرانسنگ «خدمات متقابل اسلام و ایران» متفکر بزرگ اسلامی، استاد «شهید مرتضی مطهری»(ره) را یکی از بهترین آثار در این زمینه یافتم که این بحث را در چند بخش تقدیم دوستان گرامی میکنم و از همه عزیزان میخواهم که در مواجهه با این مباحث علمی و تاریخی جز به نیل به حقیقت و برهان و دلیل نیاندیشند و حساب اسلام را از مدعیان آن جدا کنند تا برخی پیشفرضهای نادرست منبعث از بعضی بیعدالتیها که رهزن اندیشه است، مانع نیل به حقیقت نشود.»
شكست ايرانيان از مسلمانان
مسأله برخورد مسلمانان با دولت ايران و سرانجام پيروز شدن آنان بر حكومت ساسانی يكی از مسائلی بود كه عظمت و واقعيت اسلام را در نظر ايرانيان بهتر جلوهگر میساخت.
در روزگاری كه مسلمانان با دولت ساسانی میجنگيدند كشور ايران با همه اغتشاشات و از هم پاشيدگيهایی كه داشت از نظر نظامی بسيار نيرومند بود!
ايران آن روز با مقايسه مسلمانان آن روز طرف نسبت نبود.
در آن زمان دو قدرت درجه اول بر جهان حكومت میكرد؛ ايران و روم. ساير كشورها يا تحتالحمايه آنها بودند يا باجگزار آنها.
ايرانيان آن روز چه از نظر سرباز و اسلحه و وسایل جنگی و چه از نظر كثرت جمعيت، و چه از نظر آذوقه و تجهيزات و امكانات ديگر، برتری فوقالعادهای نسبت به مسلمانان داشتند.
اعراب مسلمان حتی با فنون جنگی آن روز در سطحی كه ايرانيان و روميان آشنا بودند، آشنا نبودند اعراب فنون جنگی را به طور كامل نمیدانستند لهذا احدی در آن زمان نمیتوانست آن شكست عظيم ايران را به دست اعراب مسلمان پيشبينی كند.
در اينجا ممكن است گفته شود كه علت پيروزی مسلمانان شور ايمانی و هدفهای روشن و ايمان و اعتقاد آنها به رسالت تاريخیشان و اطمينان كامل به پيروزی و بالأخره ايمان و اعتقاد محكم آنان نسبت به خدا و روز جزا بود.
البته در اينكه اين حقيقت در اين پيروزی خيلی دخيل بوده است حرفی نيست، فداكاريها و جانبازيهای آنان و سخنانی كه از آنان در آن اوقات باقی مانده نشان میدهد كه ايمان آنان به خدا و قيامت و صدق رسالت نبی اكرم(ص) و رسالت تاريخی خودشان كامل بوده است، معتقد بودهاند جز خدا را نبايد پرستش كرد و مللی را كه غيرخدا را به هر شكل و هر صورت پرستش میكنند بايد نجات داد، برای خود رسالتی قائل بودهاند كه توحيد الهی و عدل اجتماعی را برقرار كنند، طبقات مظلوم را از چنگ طبقات ستمگر رها سازند.
سخنانی كه در مواقع مختلف در مقام تشريح هدفهای خود گفتهاند نشان میدهد كه صددرصد آگاهانه گام بر میداشتهاند و هدف مشخص و معينی داشتهاند و واقعا به تمام معنی نهضتی را رهبری میكردهاند، واقعا آنچنان بودهاند كه علی(ع) توصيف میكند: «و حملوا بصائرهم علی اسيافهم؛ همانا بينشهای روشن خويش را بر دوش شمشيرهای خويش حمل میكردند.»!(4)
اما جيرهخواران استعمار ناجوانمردانه نهضت اسلامی را در رديف حمله اسكندر و مغول قرار میدهند.
اينها همه درست، ولی تنها قدرت روحی و ايمانی آنان كافی نبود كه چنين فتوحاتی نصيب آنها بشود، هر چه باشد محال است جمعيت كمی آن هم با آن شرايطی كه گفتيم بتواند با حكومتی همچون حكومت ساسانی مقابله كند و آن را به كلی محو و نابود سازد.(5)
جمعيت آن روز ايران را در حدود 140 ميليون تخمين زدهاند(6) كه گروه بیشماری از آنان سرباز بودند و حال آنكه تمام سربازان اسلام در جنگ ايران و روم به شصت هزار نفر نمیرسيدند و وضع طوری بود كه اگر مثلا ايرانيان عقبنشينی میكردند اين جمعيت در ميان مردم ايران گم میشدند، ولی با اين همه چنانكه گفتيم حكومت ساسانی به دست همين عده [اندک] برای هميشه محو و نابود شد!
پس علت اساسی شكست ايران را در جای ديگری بايد جستجو كنيم.
ناراضی بودن مردم
حقيقت اين است كه مهمترين عامل شكست حكومت ساسانی را بايد ناراضی بودن ايرانيان از وضع دولت و آيين و رسوم اجحافآميز آن زمان دانست.
اين نكته از نظر مورخين شرقی و غربی مسلم است كه رژيم حكومت و اوضاع اجتماعی و دينی آن روز به قدری فاسد و خراب بود كه تقريبا همه مردم از آن ناراضی بودند.
اين نارضايی ناشی از جريانهای چند سال اخير بعد از خسرو پرويز نبود؛ زيرا اگر روح مردمی به اساس يك رژيم يا يك آيين خوشبين باشد نارضايی موقت سبب نمیشود كه هنگامی كه دشمن مشترك رو میآورد آن مردم نجنگند، بر عكس اگر روح ملی زنده باشد هر چند اوضاع ظاهر خراب باشد، در اينگونه مواقع ملت خود را جمعوجور میكند، اختلافات داخلی را كنار میگذارد، و يكدست به دفع دشمن مشترك میپردازد، همچنان كه نظير آن را در تاريخ زياد ديده ايم.
معمولا هجوم دشمن سبب اتحاد بيشتر و از ميان رفتن اختلافات داخلی میشود، اما اين به شرطی است كه يك روح زنده در آن مملكت كه از مذهب يا حكومت آنان سرچشمه بگيرد وجود داشته باشد!
در عصر خودمان میبينيم كه اعراب با آن همه اختلافات و تفرقهها كه در ميانشان هست و استعمار هم آن را دامن میزند، وجود دشمن مشترك يعنی اسرائيل عامل وحدت آنها شده است.
قوای آنان را تدريجا جمع و جور میكند، شعور آنها را يكدست میكند، اين خود دليل است كه يك روح زنده در اين ملت وجود دارد.
اجتماع آن روز ايران يك اجتماع طبقاتی عجيبی بود با همه عوارض و آثاری كه در اينگونه اجتماعات هست، تا آنجا كه حتی آتشكدههای طبقات مختلف با هم فرق داشت، فرض كنيد كه ميان ما مساجد اغنيا از مساجد فقرا جدا باشد چه روحی در مردم بيدار میشود؟!
ادامه خواهد داشت.....
از این رو در صدد برآمدم که به تنظیم برخی از حقایق تاریخی در زمینه علل گرایش ملت رشید و پرملکات ایران به اسلام بپردازم و آن را تقدیم دوستان گرامی کنم. در این میان کتاب ارزشمند و گرانسنگ «خدمات متقابل اسلام و ایران» متفکر بزرگ اسلامی، استاد «شهید مرتضی مطهری»(ره) را یکی از بهترین آثار در این زمینه یافتم که این بحث را در چند بخش تقدیم دوستان گرامی میکنم و از همه عزیزان میخواهم که در مواجهه با این مباحث علمی و تاریخی جز به نیل به حقیقت و برهان و دلیل نیاندیشند و حساب اسلام را از مدعیان آن جدا کنند تا برخی پیشفرضهای نادرست منبعث از بعضی بیعدالتیها که رهزن اندیشه است، مانع نیل به حقیقت نشود.»
شكست ايرانيان از مسلمانان
مسأله برخورد مسلمانان با دولت ايران و سرانجام پيروز شدن آنان بر حكومت ساسانی يكی از مسائلی بود كه عظمت و واقعيت اسلام را در نظر ايرانيان بهتر جلوهگر میساخت.
در روزگاری كه مسلمانان با دولت ساسانی میجنگيدند كشور ايران با همه اغتشاشات و از هم پاشيدگيهایی كه داشت از نظر نظامی بسيار نيرومند بود!
ايران آن روز با مقايسه مسلمانان آن روز طرف نسبت نبود.
در آن زمان دو قدرت درجه اول بر جهان حكومت میكرد؛ ايران و روم. ساير كشورها يا تحتالحمايه آنها بودند يا باجگزار آنها.
ايرانيان آن روز چه از نظر سرباز و اسلحه و وسایل جنگی و چه از نظر كثرت جمعيت، و چه از نظر آذوقه و تجهيزات و امكانات ديگر، برتری فوقالعادهای نسبت به مسلمانان داشتند.
اعراب مسلمان حتی با فنون جنگی آن روز در سطحی كه ايرانيان و روميان آشنا بودند، آشنا نبودند اعراب فنون جنگی را به طور كامل نمیدانستند لهذا احدی در آن زمان نمیتوانست آن شكست عظيم ايران را به دست اعراب مسلمان پيشبينی كند.
در اينجا ممكن است گفته شود كه علت پيروزی مسلمانان شور ايمانی و هدفهای روشن و ايمان و اعتقاد آنها به رسالت تاريخیشان و اطمينان كامل به پيروزی و بالأخره ايمان و اعتقاد محكم آنان نسبت به خدا و روز جزا بود.
البته در اينكه اين حقيقت در اين پيروزی خيلی دخيل بوده است حرفی نيست، فداكاريها و جانبازيهای آنان و سخنانی كه از آنان در آن اوقات باقی مانده نشان میدهد كه ايمان آنان به خدا و قيامت و صدق رسالت نبی اكرم(ص) و رسالت تاريخی خودشان كامل بوده است، معتقد بودهاند جز خدا را نبايد پرستش كرد و مللی را كه غيرخدا را به هر شكل و هر صورت پرستش میكنند بايد نجات داد، برای خود رسالتی قائل بودهاند كه توحيد الهی و عدل اجتماعی را برقرار كنند، طبقات مظلوم را از چنگ طبقات ستمگر رها سازند.
سخنانی كه در مواقع مختلف در مقام تشريح هدفهای خود گفتهاند نشان میدهد كه صددرصد آگاهانه گام بر میداشتهاند و هدف مشخص و معينی داشتهاند و واقعا به تمام معنی نهضتی را رهبری میكردهاند، واقعا آنچنان بودهاند كه علی(ع) توصيف میكند: «و حملوا بصائرهم علی اسيافهم؛ همانا بينشهای روشن خويش را بر دوش شمشيرهای خويش حمل میكردند.»!(4)
اما جيرهخواران استعمار ناجوانمردانه نهضت اسلامی را در رديف حمله اسكندر و مغول قرار میدهند.
اينها همه درست، ولی تنها قدرت روحی و ايمانی آنان كافی نبود كه چنين فتوحاتی نصيب آنها بشود، هر چه باشد محال است جمعيت كمی آن هم با آن شرايطی كه گفتيم بتواند با حكومتی همچون حكومت ساسانی مقابله كند و آن را به كلی محو و نابود سازد.(5)
جمعيت آن روز ايران را در حدود 140 ميليون تخمين زدهاند(6) كه گروه بیشماری از آنان سرباز بودند و حال آنكه تمام سربازان اسلام در جنگ ايران و روم به شصت هزار نفر نمیرسيدند و وضع طوری بود كه اگر مثلا ايرانيان عقبنشينی میكردند اين جمعيت در ميان مردم ايران گم میشدند، ولی با اين همه چنانكه گفتيم حكومت ساسانی به دست همين عده [اندک] برای هميشه محو و نابود شد!
پس علت اساسی شكست ايران را در جای ديگری بايد جستجو كنيم.
ناراضی بودن مردم
حقيقت اين است كه مهمترين عامل شكست حكومت ساسانی را بايد ناراضی بودن ايرانيان از وضع دولت و آيين و رسوم اجحافآميز آن زمان دانست.
اين نكته از نظر مورخين شرقی و غربی مسلم است كه رژيم حكومت و اوضاع اجتماعی و دينی آن روز به قدری فاسد و خراب بود كه تقريبا همه مردم از آن ناراضی بودند.
اين نارضايی ناشی از جريانهای چند سال اخير بعد از خسرو پرويز نبود؛ زيرا اگر روح مردمی به اساس يك رژيم يا يك آيين خوشبين باشد نارضايی موقت سبب نمیشود كه هنگامی كه دشمن مشترك رو میآورد آن مردم نجنگند، بر عكس اگر روح ملی زنده باشد هر چند اوضاع ظاهر خراب باشد، در اينگونه مواقع ملت خود را جمعوجور میكند، اختلافات داخلی را كنار میگذارد، و يكدست به دفع دشمن مشترك میپردازد، همچنان كه نظير آن را در تاريخ زياد ديده ايم.
معمولا هجوم دشمن سبب اتحاد بيشتر و از ميان رفتن اختلافات داخلی میشود، اما اين به شرطی است كه يك روح زنده در آن مملكت كه از مذهب يا حكومت آنان سرچشمه بگيرد وجود داشته باشد!
در عصر خودمان میبينيم كه اعراب با آن همه اختلافات و تفرقهها كه در ميانشان هست و استعمار هم آن را دامن میزند، وجود دشمن مشترك يعنی اسرائيل عامل وحدت آنها شده است.
قوای آنان را تدريجا جمع و جور میكند، شعور آنها را يكدست میكند، اين خود دليل است كه يك روح زنده در اين ملت وجود دارد.
اجتماع آن روز ايران يك اجتماع طبقاتی عجيبی بود با همه عوارض و آثاری كه در اينگونه اجتماعات هست، تا آنجا كه حتی آتشكدههای طبقات مختلف با هم فرق داشت، فرض كنيد كه ميان ما مساجد اغنيا از مساجد فقرا جدا باشد چه روحی در مردم بيدار میشود؟!
ادامه خواهد داشت.....