توبه کردم که نبوسم لب ساقی و کنون
میگزم لب که چرا گوش به نادان کردم
زین مردمان سست عناصر دلم گرفت
شیر خدا و رستم دستانم آرزوست
از ضربه ی هر تیشه ی فرهاد عیان است
کاندر پی هر عزم ، نگاهی نگران است
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
آدم آورد در این دیر خراب آبادم
ترسم این قوم که بر درد کشان می خندند
در سر کار خرابات کنند ایمان را
من بسر ، این راه پیمودم همیازین پس شهریارا، ما و از مردم رمیدنها
که من پیوند خاطر با غزالی مشک مو کردم
یک عمر پریشانی دل بسته به مویی استمن بسر ، این راه پیمودم همی
خون دل خوردم ،نیاسودم دمی
مکن بی فکرتی تدبیر کارییک عمر پریشانی دل بسته به مویی است
تنها سر مویی ز سر موی تو دورم
ای عشق به شوق تو گذر می کنم از خویش
تو قاف قرار من و من عین عبورم
یا نه تو هم با هر بهانه شانه خالی كنمکن بی فکرتی تدبیر کاری
که خواهد هر قماشی پود و تاری
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |