مشاعرۀ سنّتی

Sahar Gh

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقت است که بنشینی و گیسو بگشایی
تا با تو بگویم غم شب های جدایی
 

taraneh_de

عضو جدید
نگاه کن
تمام هستیم خراب می شود
شراره ای مرا به کام می کشد
مرا به اوج می برد
مرا به دام می کشد
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
در دور دست

قويی پريده بی گاه از خواب

شويد غبار نيل ز بال و پر سپيد

لب های جويبار

لبريز موج زمزمه در بستر سپيد
 

taraneh_de

عضو جدید
داد معشوقه به عاشق پیام
که کند مادر تو با من جنگ
هر کجا بیندم از دور کند
چهره پرچین و جبین پر آژنگ
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
گوش كن ما خروش و خشم تو را
هم چنان كوه بازتاب شديم
اينك اين تو كه چهره مي پوشي
اينك اين ما كه بي نقاب شديم
ما كه اي زندگي! به خاموشي
هر سوال تو را جواب شديم
ديگر از جان ما چه مي خواهي؟
ما كه با مرگ بي حساب شديم
 

Mehraz-6128

عضو جدید
من دگر آن نیستم به خویش مخوانم
من گل خشکیده ام به هیچ نیرزم
عشق فریبم دهد که مهر نبندم
مرگ نهیبم زند که عشق نورزم

مشیری
 

Ghazal_joon

عضو جدید
کاربر ممتاز
شرم از آن چشم سیه بادش و مژگان دراز هر که دل بردن او دید و در انکار من است
 

taraneh_de

عضو جدید
تو را افسون چشمانم ز ره برده ست و میدانم
چرا بیهوده می گویی دل چون آهنی دارم
نمی دانی نمی دانی که من جز چشم افسونگر
در این جام لبانم ، باده مرد افکنی دارم
 

Ghazal_joon

عضو جدید
کاربر ممتاز
می​دهد هر کسش افسونی و معلوم نشد که دل نازک او مایل افسانه کیست
 

IT Engineer2

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
يک نفس اظهار و يک عالم غبار ما و من
چشم ما زين بيشتر ديگر چه پوشاند عدم
 

mrsos256

عضو جدید
ما آزمودهایم در این شهر بخت خویش
بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا