مشاعرۀ سنّتی

hiva13

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
 

Ghazal_joon

عضو جدید
کاربر ممتاز
از سر زلف عروسان چمن دست بدارد به سر زلف تو گر دست رسد باد صبا را
 

hiva13

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آب صاف از جوی نوشیدم؛مرا خواندند پست
گرچه خود،خون یتیم وپیرزن نوشیده اند
 

Ghazal_joon

عضو جدید
کاربر ممتاز
دعوی درست نیست گر از دست نازنین چون شربت شکر نخوری زهر ناب را
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
تا تو هستي و غزل هست دلم تنها نيست
محرمي چون تو هنوزم به چنين دنيا نيست
از تو تا ما سخن عشق همان است كه رفت
كه در اين وصف زبان دگري گويا نيست
بعد تو قول و غزل هاست جهان را اما
غزل توست كه در قولي از آن ما نيست
تو چه رازي كه بهر شيوه تو را مي جويم
تازه مي يابم و بازت اثري پيدا نيست
شب كه آرام تر از پلك تو را مي بندم
در دلم طاقت ديدار تو تا فردا نيست
اين كه پيوست به هر رود كه دريا باشد
از تو گر موج نگيرد به خدا دريا نيست
من نه آنم كه به توصيف خطا بنشينم
اين تو هستي كه سزاوار تو باز اينها نيست
 

IT Engineer2

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو را من چشم در راهم شباهنگام
که میگیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی
وزان دل خستگانت راست اندوهی فراهم
تو را من چشم در راهم
 

IT Engineer2

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من نمیدانم که چرا میگویند
اسب حیوان نجیبیست کبوتر زیباست
و چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست
چشمها را باید شست
جور دیگر باید زیست
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
من نمیدانم که چرا میگویند
اسب حیوان نجیبیست کبوتر زیباست
یا چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست
چشمها را باید شست
جور دیگر باید زیست

تیر آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش
رحم کن بر جان خود پرهیز کن از تیر ما
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
دارم از زلف سياهش گله چندان که مپرس
که چنان ز او شدهام بي سر و سامان که مپرس
ساقی به نور باده برافروز جام ما
مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما
ما در پیاله عکس رخ یار دیده‌ایم
ای بی‌خبر ز لذت شرب مدام ما
 

IT Engineer2

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ساقی به نور باده برافروز جام ما
مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما
ما در پیاله عکس رخ یار دیده‌ایم
ای بی‌خبر ز لذت شرب مدام ما
از خرابي مي گذشتم، منزلم آمد به ياد
دست و پا گم كرده اي ديدم دلم آمد به ياد​
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
آن که پامال جفا کرد چو خاک راهم
خاک میبوسم و عذر قدمش میخواهم
ماجرا کم کن و بازآ که مرا مردم چشم
خرقه از سر به درآورد و به شکرانه بسوخت
ترک افسانه بگو حافظ و می نوش دمی
که نخفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم
مرا به بند تو دوران چرخ راضی کرد
ولی چه سود که سررشته در رضای تو بست
چو نافه بر دل مسکین من گره مفکن
که عهد با سر زلف گره گشای تو بست
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو آمدي ز دورها و دورها
ز سرزمين عطرها و نورها
نشانده اي كنون مرا به زورقي
ز عاج ها ، ز ابرها ، بلورها
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
ای پادشاه حسن خدا را بسوختیم
آخر سال کن که گدا را چه حاجت است
ارباب حاجتیم و زبان سال نیست
در حضرت کریم تمنا چه حاجت است

سلام
 

IT Engineer2

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ای پادشاه حسن خدا را بسوختیم
آخر سال کن که گدا را چه حاجت است
ارباب حاجتیم و زبان سال نیست
در حضرت کریم تمنا چه حاجت است

سلام
تو كه نازنده بالا ، دلربایی تو كه بی سرمه چشمان سرمه سایی
تو كه مشكین دو گیسو در قفایی به ما گویی كه سر گردان چرایی
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا