| مبین به سیب زنخدان که چاه در راه است | کجا همیروی ای دل بدین شتاب کجا | 
| یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب | کز هر زبان که میشنوم نامکرر است | 
| شرم از آن چشم سیه بادش و مژگان دراز | هر که دل بردن او دید و در انکار من است | 
| میدهد هر کسش افسونی و معلوم نشد | که دل نازک او مایل افسانه کیست | 
میدهد هر کسش افسونی و معلوم نشد که دل نازک او مایل افسانه کیست 
یا رب آن شاهوش ماه رخ زهره جبینتو کمان گرفته و در کمین .. که زنی به تیرم و من غمین
همه غمم بود از همین ... که خدا نکرده خطا کنی
یا رب آن شاهوش ماه رخ زهره جبین
در یکتای که و گوهر یک دانه ی کیست
مخمور جام عشقم ساقی بده شرابیتا شدم حلفه به گوش در میخانه عشق
هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم ...
دوش می آمد و رخساره بر افروخته بودشکر نعمت نعمتت افزون کند
کفر نعمت از کفت بیرون کند
مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید
که ز انفاس خوشش بوی کسی می آید

| دوست نباشد به حقیقت که او | دوست فراموش کند در بلا | 
| Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ | 
|---|---|---|---|---|
|   | اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
|   | مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 | 
