چرا مردم ایران همیشه از سیاست صحبت می کنند؟

magnet

عضو جدید

همواره یکی از موضوعاتی که به عنوان جنبه ای منفی در فرهنگ عمومی ایرانیان رخ نموده است، فراگیر شدن صحبت و گفت وگو درباره سیاست در میان همه ایرانیان است، به گونه ای که هیچ قشری از اقشار جامعه ایران نیست که درباره سیاست سخن نگوید.

به گزارش «تابناک»، از استاد دانشگاه و دانشجو گرفته تا بقال و خیاط و کارمند و کارگر کارخانه، همه و همه، روزانه بخشی از مکالمات خود را به سخن گفتن درباره سیاست و حواشی آن اختصاص می دهند و چه بسا گاه در این زمینه، تنش هایی هم میان افراد ایجاد می شود؛ تنش هایی که در برهه هایی و در شرایط خاص سیاسی و اجتماعی به اوج خود می رسد و حتی گاه، به شکل برخوردی حذفی و خشونت بار رخ می نماید.

اما دلیل حضور فراگیر و همه جانبه سیاست در امور روزمره مردم ایران چیست؟

رضا امیرخانی، از نویسندگان مطرح ایرانی در این باره تمثیل زیبایی دارد.
وی برای توضیح علت حضور سیاست در میان همه اقشار جامعه ایرانی می نویسد: فرض کنید، شمار بسیاری مسافر، سوار بر اتوبوسی شده اند و در میان آنان، احتمالا کاسب، کارمند، کارگر، مهندس، دکتر، دانشجو و... باشند. تا هنگامی که اتوبوس به حرکت عادی خود ادامه می دهد، هر کس در عالم شخصی خود به عوالم و برنامه های خود مشغول است و یا نهایت درباره تخصص خود با دیگری سخن می گوید، اما هنگامی که راننده اتوبوس، کار خطرناکی انجام می دهد و برای نمونه، سبقت بیجا می گیرد و با وسیله نقلیه روبه رو به اصطلاح شاخ به شاخ می شود، صحبت همه مسافران با هر شغل و پیشه ای به شیوه رانندگی راننده اتوبوس پایان می یابد و همه بی گمان، درباره بد بودن شیوه رانندگی راننده اتوبوس سخن می گویند؛ در واقع، ناکارآمدی راننده اتوبوس یا کارکرد بد وی، موضوع صحبت همه مسافران با هر پیشه و شغل و تفکری می شود.

بنابراین، سیطره سیاست در فرهنگ عمومی ایرانیان نیز بدین گونه است که اصحاب سیاست و یا برخی مسئولان، از آنجا موضوع سخن همه مردم هستند که وظایفشان را به درستی انجام نمی دهند و موضوع سخن مردم قرار می گیرند.

در واقع یک ناراحتی و تنش عمومی از ناحیه اصحاب رسانه برای همه مردم پدید می آید و به ناگهان، سیاست دغدغه همه مردم می شود و از اینجا، سیاست و گفتار و رفتار سیاسی وارد فرهنگ عمومی جامعه می شود و به دنبال آن، پیامدها و تنش های سیاست هم وارد زندگی عمومی مردم ایران می شود.

این فرهنگ عمومی نیست که به خودی خود، سیاسی است، بلکه این سیاست است که به دلیل ناکارآمدی یا کارکرد ناقص، زندگی مردم را تحت الشعاع خود قرار می دهد؛ اما تکرار و ادامه روند ناکارآمدی و پرداختن به آن از سوی مردم، خواه ناخواه بدون توجه به ریشه آن، تبدیل به فرهنگ عمومی جامعه شده است.

 

senaps

عضو جدید
کاربر ممتاز
بانک،دولتی! مربوط به سیاست!!
بیمه،دولتی! مربوط به سیاست!!
اینترنت،دولتی!مربوط به سیاست!!
مخابرات، دولتی! مربوط به سیاست!!
.....
اب، برق ،تلفن!! صدا و سیما!! روزنامه!! رادیو!! کارخونه ی ماشین سازی!! پلیس...
همه ی اینها،دولتی و با دخالت سیاسیون دارن پیش که نه،به عقب میرن که باعث میشه ملت نظر بدن!! که به همین دلیل میشه سیاسی!!!
مثلا از استادم می پرسم که با این اینترنت،من چطوری برای شما این برنامه رو بنویسم که لااقل به یه اینترنت با سرعت ارسال و دریافت 10-20 مگ احتیاج داره، استاد میگه لطف کن وارد مسایل سیاسی نشو و کارت رو بکن!!!
حکومت لطف بکنه عوامل موثر بر زندگی مستقیم مردم رو به مردم واگذار کنه تا صحبت در مورد اونها،صحبت سیاسی تلقی نشه!!
حتی دستشویی رفتن مردم هم به سیاست ربط داره!
 

MehrAn.ButterFly

عضو جدید
خیلی وقت پیش یه مطلب در همین رابطه میخوندم که نتایج یه تحقیق بود که میگفت
در جوامع در حال توسعه مشکل اساسی فراگیری سیایت بین اقشار جامعه هست این در حالیه که در جوامع پیشرفته مردم درگیر مسایل سیاسی نمیشن
که اغلب این مشکلات به خاطر نظام سیاسی حاکمه
 
البته دقیق ترش اینه که در ایران بیشتر طبقه ی متوسط هستند که درگیر سیاست هستند

خیل عظیمی از ملت که کمتر در نظر می گیریم کسانی هستند که "دغدغه ی نان" دارند، کسانی که "فرصت" اندیشیدن به سیاست را ندارند
 

reza4321

عضو جدید
کاربر ممتاز
مثال خوبی بود اما استفاده و تحلیل خوبی نداشت

اینطور باید گفته شه به نظر من :

ماشین با راننده ماهرش و مسافرین (هر کدوم یه حرفه و هر کدوم تو خیال خودشون) داره تو جاده حرکت میکنه.

بعضی ها که با راننده خصومت دارند نمیخوان که این اتوبوس سالم به مقصد برسه و برای همین سنگ تو جاده میندازند.
از قصد میان و جلوی ماشین رفتارها خطرناک میکنن
دو سه تا ماشین رو هزینه میکنن که بیاد بزنه به اتوبوس مورد نظرمون.
با یکی از پلیس های راه با پول هماهنگی میکنن که جلوی این اتوبوس رو حتی برای یه ساعت هم که شده بگیره تا دیر به مقصد برسه
با پمپ بنزین های تو راه هماهنگ میکنن که به این اتوبوس گازوئیل ندن
و ....

و راننده باید با تمام اینها مقابله کنه.
هی لایی بکشه تا به سنگ ها و میخ های جاده برخورد نکنه.
مواظب ماشینهایی که از قصد میخوان بهش بزنن باشه و مجبوره بعضی وقتها برای برخورد نکردن با اونها رفتار لایی بکشه و رفتار خطرناک انجام بده

حالا مسافرین ماشین اونهایی که بصیرت دارن به این موضوع و اونهایی که ندارن همه درباره این موضع صحبت میکنن و حتی با هم بحث میکنن که راننده مقصره یا اونهایی که نمیزارن این اتوبوس به مقصد برسه
 

JU JU

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مثال خوبی بود اما استفاده و تحلیل خوبی نداشت

اینطور باید گفته شه به نظر من :

ماشین با راننده ماهرش و مسافرین (هر کدوم یه حرفه و هر کدوم تو خیال خودشون) داره تو جاده حرکت میکنه.

بعضی ها که با راننده خصومت دارند نمیخوان که این اتوبوس سالم به مقصد برسه و برای همین سنگ تو جاده میندازند.
از قصد میان و جلوی ماشین رفتارها خطرناک میکنن
دو سه تا ماشین رو هزینه میکنن که بیاد بزنه به اتوبوس مورد نظرمون.
با یکی از پلیس های راه با پول هماهنگی میکنن که جلوی این اتوبوس رو حتی برای یه ساعت هم که شده بگیره تا دیر به مقصد برسه
با پمپ بنزین های تو راه هماهنگ میکنن که به این اتوبوس گازوئیل ندن
و ....

و راننده باید با تمام اینها مقابله کنه.
هی لایی بکشه تا به سنگ ها و میخ های جاده برخورد نکنه.
مواظب ماشینهایی که از قصد میخوان بهش بزنن باشه و مجبوره بعضی وقتها برای برخورد نکردن با اونها رفتار لایی بکشه و رفتار خطرناک انجام بده

حالا مسافرین ماشین اونهایی که بصیرت دارن به این موضوع و اونهایی که ندارن همه درباره این موضع صحبت میکنن و حتی با هم بحث میکنن که راننده مقصره یا اونهایی که نمیزارن این اتوبوس به مقصد برسه

جور دیگه هم میشه دید :دی

یه اتوبوس، با یه راننده و تعدادی مسافر
مسافرین به راننده و اتوبوس اعتماد کرده، و برای رفتن به مسیری، جان و مال و همه‌‌چیز خود رو به دست راننده سپردن
ولی راننده، افکار دیگه در سر داره، یک مقصد دیگه، و یک هدف دیگه
کج و کوله راه می‌ره، تا جایی که مسافران بالا میارن، و ضربه می‌خورن، ضعیف می‌شن، شبا که خوابن، راننده غذاها و کتابای مسافرا رو میندازه دور!
فردای اون روز، یه عده از مسافرا که شریک راننده شدن، ناهمواری جاده رو از یک عده عوامل خارجی می‌دونن، ماشین‌ها دارن لایی می‌کشن و راننده برای نجات جان مسافرینش، اینکارا رو می‌کنه
اون یه عده مسافر شریک راننده، هر روز میرن بالای منبر، و تنها سرگرمی مردم میشه گوش دادن به حرفای اونایی که بالا منبر هستند
هم کتابشون رو ازشون گرفتن، هم غذاشون رو، و انقدر تو مسیر سرشون به شیشه کوبیده شده و بالا آوردن که خیلی از تواناییاشون رو از دست دادن
کم کمک با کارای راننده اخت می‌گیرن، و شعار الله‌اکبر هم براش سر می‌دن، آخرش، می‌رسن به یه دشت بزرگ، به کلی یونجه، فکر کنم برای گوسفندان تربیت شده خیلی مناسب باشه! ( گوسفند: راننده و همه‌ی مسافران )
البته اینم یه جور تحلیل باشه !
 

saeedhashemee

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مثال خوبی بود اما استفاده و تحلیل خوبی نداشت

اینطور باید گفته شه به نظر من :

ماشین با راننده ماهرش و مسافرین (هر کدوم یه حرفه و هر کدوم تو خیال خودشون) داره تو جاده حرکت میکنه.

بعضی ها که با راننده خصومت دارند نمیخوان که این اتوبوس سالم به مقصد برسه و برای همین سنگ تو جاده میندازند.
از قصد میان و جلوی ماشین رفتارها خطرناک میکنن
دو سه تا ماشین رو هزینه میکنن که بیاد بزنه به اتوبوس مورد نظرمون.
با یکی از پلیس های راه با پول هماهنگی میکنن که جلوی این اتوبوس رو حتی برای یه ساعت هم که شده بگیره تا دیر به مقصد برسه
با پمپ بنزین های تو راه هماهنگ میکنن که به این اتوبوس گازوئیل ندن
و ....

و راننده باید با تمام اینها مقابله کنه.
هی لایی بکشه تا به سنگ ها و میخ های جاده برخورد نکنه.
مواظب ماشینهایی که از قصد میخوان بهش بزنن باشه و مجبوره بعضی وقتها برای برخورد نکردن با اونها رفتار لایی بکشه و رفتار خطرناک انجام بده

حالا مسافرین ماشین اونهایی که بصیرت دارن به این موضوع و اونهایی که ندارن همه درباره این موضع صحبت میکنن و حتی با هم بحث میکنن که راننده مقصره یا اونهایی که نمیزارن این اتوبوس به مقصد برسه
فقط وای بوقتی که راننده اتوبوس خودکامه باشه و از روی حماقت بخوات اونجوری که فقط خودش فکر میکنه درسته باید اتوبوس رو هدایت کنه
حال ببین چه بر سر مسافر ها باید بیات
 

saeedhashemee

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
جور دیگه هم میشه دید :دی

یه اتوبوس، با یه راننده و تعدادی مسافر
مسافرین به راننده و اتوبوس اعتماد کرده، و برای رفتن به مسیری، جان و مال و همه‌‌چیز خود رو به دست راننده سپردن
ولی راننده، افکار دیگه در سر داره، یک مقصد دیگه، و یک هدف دیگه
کج و کوله راه می‌ره، تا جایی که مسافران بالا میارن، و ضربه می‌خورن، ضعیف می‌شن، شبا که خوابن، راننده غذاها و کتابای مسافرا رو میندازه دور!
فردای اون روز، یه عده از مسافرا که شریک راننده شدن، ناهمواری جاده رو از یک عده عوامل خارجی می‌دونن، ماشین‌ها دارن لایی می‌کشن و راننده برای نجات جان مسافرینش، اینکارا رو می‌کنه
اون یه عده مسافر شریک راننده، هر روز میرن بالای منبر، و تنها سرگرمی مردم میشه گوش دادن به حرفای اونایی که بالا منبر هستند
هم کتابشون رو ازشون گرفتن، هم غذاشون رو، و انقدر تو مسیر سرشون به شیشه کوبیده شده و بالا آوردن که خیلی از تواناییاشون رو از دست دادن
کم کمک با کارای راننده اخت می‌گیرن، و شعار الله‌اکبر هم براش سر می‌دن، آخرش، می‌رسن به یه دشت بزرگ، به کلی یونجه، فکر کنم برای گوسفندان تربیت شده خیلی مناسب باشه! ( گوسفند: راننده و همه‌ی مسافران )
البته اینم یه جور تحلیل باشه !
البته اون مسافرهای خیالی بخواییم به مردم ایران مقایسه کنیم صد البته در اخر اینچنین نمیشند
 

reza4321

عضو جدید
کاربر ممتاز
جور دیگه هم میشه دید :دی

یه اتوبوس، با یه راننده و تعدادی مسافر
مسافرین به راننده و اتوبوس اعتماد کرده، و برای رفتن به مسیری، جان و مال و همه‌‌چیز خود رو به دست راننده سپردن
ولی راننده، افکار دیگه در سر داره، یک مقصد دیگه، و یک هدف دیگه
کج و کوله راه می‌ره، تا جایی که مسافران بالا میارن، و ضربه می‌خورن، ضعیف می‌شن، شبا که خوابن، راننده غذاها و کتابای مسافرا رو میندازه دور!
فردای اون روز، یه عده از مسافرا که شریک راننده شدن، ناهمواری جاده رو از یک عده عوامل خارجی می‌دونن، ماشین‌ها دارن لایی می‌کشن و راننده برای نجات جان مسافرینش، اینکارا رو می‌کنه
اون یه عده مسافر شریک راننده، هر روز میرن بالای منبر، و تنها سرگرمی مردم میشه گوش دادن به حرفای اونایی که بالا منبر هستند
هم کتابشون رو ازشون گرفتن، هم غذاشون رو، و انقدر تو مسیر سرشون به شیشه کوبیده شده و بالا آوردن که خیلی از تواناییاشون رو از دست دادن
کم کمک با کارای راننده اخت می‌گیرن، و شعار الله‌اکبر هم براش سر می‌دن، آخرش، می‌رسن به یه دشت بزرگ، به کلی یونجه، فکر کنم برای گوسفندان تربیت شده خیلی مناسب باشه! ( گوسفند: راننده و همه‌ی مسافران )
البته اینم یه جور تحلیل باشه !

هر کس تحلیلی داره!
فقط کاش سنگ و میخ جاده رو هم خودتون ببینید.
 

JU JU

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هر کس تحلیلی داره!
فقط کاش سنگ و میخ جاده رو هم خودتون ببینید.

جاده هم سنگ داره، هم میخ، هم کامیونایی که با سرعت 10 کیلومتر جلوت دارن حرکت می‌کنن!
و با کلی پیچ
با دید حداقل 100 متر ببینی جلوت خالیه و سبقت بگیری، میان جریمت می‌کنن!
جاده‌های مال‌رو بایستی جریمه بشند؟ کامیون‌هایی که با سرعت 10 کیلومتر دارن جلوت حرکت می‌کنن یا شخصی که با دید نسبتن خوب، تونسته سبقت بگیره، هرچند جاده پیچ ، میخ و چاله داشته و به بزرگی دیگران، بد ساخته شده، با تلفات زیاد!
 

reza4321

عضو جدید
کاربر ممتاز
جاده هم سنگ داره، هم میخ، هم کامیونایی که با سرعت 10 کیلومتر جلوت دارن حرکت می‌کنن!
و با کلی پیچ
با دید حداقل 100 متر ببینی جلوت خالیه و سبقت بگیری، میان جریمت می‌کنن!
جاده‌های مال‌رو بایستی جریمه بشند؟ کامیون‌هایی که با سرعت 10 کیلومتر دارن جلوت حرکت می‌کنن یا شخصی که با دید نسبتن خوب، تونسته سبقت بگیره، هرچند جاده پیچ ، میخ و چاله داشته و به بزرگی دیگران، بد ساخته شده، با تلفات زیاد!

نمیدونم چرا این میخ ها و سنگها برای اتوبوسهای دیگه نیست و اتوبوسهای دیگه با گازوئیل حمایتی و جاده ای پاک شده از میخ و سنگ حرکت میکنن.
 

foodtechnology

عضو جدید
کاربر ممتاز
کلا مدرس هم معتقد بود سیاست ما عین دیانت ماست.خوب مردم مسلمون از دیانتشون صحبت نکنن؟!! سیاست هم همیشه در کارهای خودش از مردم صحبت می کنه.. ملت انقلابی ، ما مردم ، ملت همیشه در صحنه ، آحاد ملت و ...
 

JU JU

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نمیدونم چرا این میخ ها و سنگها برای اتوبوسهای دیگه نیست و اتوبوسهای دیگه با گازوئیل حمایتی و جاده ای پاک شده از میخ و سنگ حرکت میکنن.

وقتی کفشش رو پوشیدم، یا پام رو می زد، یا برام بزرگ بود، در کل جای لنگ زدن داشت!
مهم گوش دادن به حرفای همدیگه‌ست، و فهمیدن، نه مبارزه، لج کردن، یا اعمال زور فقط در یک حیطه

فکر کنم کلن بحث تاپیک یه چیز دیگه بود !
 

silver light

عضو جدید
کاربر ممتاز
مدرس باید هم به جمله معروفی کا باعث شد کلی از بیکاران و مفت خوران صاحب کار بشند اعتقاد داشته باشه چون باعث شد اسمش بشه مدرس
 

Pari-2719

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتی می خواهی بری مصاحبه برای یک کاری توی گزینش ازت سئوالهای سیاسی می پرسند ... اگه بگی من سیاسی نیستم مثل یک آدم خنگ بهت نگاه می کنند


البته باید سیاست داشته باشی که با نظر اون مصاحبه گر یکی باشی :biggrin: و اگر نه ممکنه رد بشی و بیکار بمانی
 

lars_manson2002

عضو جدید
کاربر ممتاز

همواره یکی از موضوعاتی که به عنوان جنبه ای منفی در فرهنگ عمومی ایرانیان رخ نموده است، فراگیر شدن صحبت و گفت وگو درباره سیاست در میان همه ایرانیان است، به گونه ای که هیچ قشری از اقشار جامعه ایران نیست که درباره سیاست سخن نگوید.

به گزارش «تابناک»، از استاد دانشگاه و دانشجو گرفته تا بقال و خیاط و کارمند و کارگر کارخانه، همه و همه، روزانه بخشی از مکالمات خود را به سخن گفتن درباره سیاست و حواشی آن اختصاص می دهند و چه بسا گاه در این زمینه، تنش هایی هم میان افراد ایجاد می شود؛ تنش هایی که در برهه هایی و در شرایط خاص سیاسی و اجتماعی به اوج خود می رسد و حتی گاه، به شکل برخوردی حذفی و خشونت بار رخ می نماید.

اما دلیل حضور فراگیر و همه جانبه سیاست در امور روزمره مردم ایران چیست؟

رضا امیرخانی، از نویسندگان مطرح ایرانی در این باره تمثیل زیبایی دارد.
وی برای توضیح علت حضور سیاست در میان همه اقشار جامعه ایرانی می نویسد: فرض کنید، شمار بسیاری مسافر، سوار بر اتوبوسی شده اند و در میان آنان، احتمالا کاسب، کارمند، کارگر، مهندس، دکتر، دانشجو و... باشند. تا هنگامی که اتوبوس به حرکت عادی خود ادامه می دهد، هر کس در عالم شخصی خود به عوالم و برنامه های خود مشغول است و یا نهایت درباره تخصص خود با دیگری سخن می گوید، اما هنگامی که راننده اتوبوس، کار خطرناکی انجام می دهد و برای نمونه، سبقت بیجا می گیرد و با وسیله نقلیه روبه رو به اصطلاح شاخ به شاخ می شود، صحبت همه مسافران با هر شغل و پیشه ای به شیوه رانندگی راننده اتوبوس پایان می یابد و همه بی گمان، درباره بد بودن شیوه رانندگی راننده اتوبوس سخن می گویند؛ در واقع، ناکارآمدی راننده اتوبوس یا کارکرد بد وی، موضوع صحبت همه مسافران با هر پیشه و شغل و تفکری می شود.

بنابراین، سیطره سیاست در فرهنگ عمومی ایرانیان نیز بدین گونه است که اصحاب سیاست و یا برخی مسئولان، از آنجا موضوع سخن همه مردم هستند که وظایفشان را به درستی انجام نمی دهند و موضوع سخن مردم قرار می گیرند.

در واقع یک ناراحتی و تنش عمومی از ناحیه اصحاب رسانه برای همه مردم پدید می آید و به ناگهان، سیاست دغدغه همه مردم می شود و از اینجا، سیاست و گفتار و رفتار سیاسی وارد فرهنگ عمومی جامعه می شود و به دنبال آن، پیامدها و تنش های سیاست هم وارد زندگی عمومی مردم ایران می شود.

این فرهنگ عمومی نیست که به خودی خود، سیاسی است، بلکه این سیاست است که به دلیل ناکارآمدی یا کارکرد ناقص، زندگی مردم را تحت الشعاع خود قرار می دهد؛ اما تکرار و ادامه روند ناکارآمدی و پرداختن به آن از سوی مردم، خواه ناخواه بدون توجه به ریشه آن، تبدیل به فرهنگ عمومی جامعه شده است.



همه جای دنیا مردم در مورد سیاست حرف میزنن مگر سه دسته : اونایی که خیلی کارشون درسته و زندگیشون میزونه. اونایی که احمق هستن و هیچی حالیشون نیست و دسته آخر اونایی که خودشون میزنن به نفهمی و لال لالی!

اما اینکه چرا مردم ایران در مورد مسایل سیاسی با هم توافق ندارند و بقول معروف توی خانواده 4 نفری 4 تا نظر مختلف وجود داره بخاطر تضاد ارزش ها بین گونه های مختلف مردمی هست که تو ایران زندگی میکنن و همچنین نبود احزاب و دموکراسی در کشور می باشد.
 
بالا