خودتو با یه شعر وصف کن...!

primrose

عضو جدید
کاربر ممتاز
در آتشم از برق نگاهیی
بنشاندی ننشستی
در خلوت شبهای سیاهی
بنشانندی ننششستی
گشتم چو حبابی که به دامان تو یکدم بنشینم
چون خاک رهت بر سر راهی بنشاندی ننشستی

از عالم به در منم بی خبر منم شب زکوی تو رهگذر منم
بی تو من چه سازم؟
آه بی اثر منم چون شرر منم شام تیره دل بی سحر منم
بی تو من چه سازم؟

در ادامه ترانه شما ناخودآگاه شد....
 

امیر افشار

عضو جدید
کاربر ممتاز
احسنت به این حضور ذهن و این همه احساس

جای آن دارد که چندی هم ره صحرابگیرم
سنگ خارا را گواه این دل شیدا بگیرم
مو به مو دارم سخنها نکته از انجمنها
بشنو ای سنگ بیابان بشنوید ای باد و باران
با شما دم سازم اکنون با شما هم رازم اکنون
 

primrose

عضو جدید
کاربر ممتاز
نه دیگر نمی توانستم
یاسم از صبوری روحم وسیع تر شده بود
و صدای پایم از انکار راه بر می خواست
و روح بی تابم پی وقفه می گفت:
تو هیچ گاه پیش نرفتی تو فرو رفتی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
آغوش هیچ خیالی بوی آشنای بازوانت رانداشت

ونجوای هیچ بارانی...


همصدای لبهای تو نبود


اینک تورا..

بیخیال وبی باران کجای این شب حسرت
جستجو کنم؟!
 

primrose

عضو جدید
کاربر ممتاز
از درون همه ویرونم اما ظاهرم آباد
شهر خاموشان قلبم رو لبم پر فریاد
من همه نقدینه هامو پای عاشقی دادم
پا به زنجیر و اسیرم اما از خودم آزاد
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
آه
من
حرام شده ام!
***
با اين همه - اي قلب در به در!-
از ياد مبر
كه ما
- من وتو -
عشق را رعايت كرده ايم،
از ياد مبر
كه ما
- من و تو -
انسان را
رعايت كرده ايم،
خود اگر شاهكار خدابود
يا نبود.
احمد شاملو
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد

.
.
.

خنده های تو

کودکی ام را به من می بخشد

و آغوش تو آرامش هستی

و دست های تو اعتمادی که به انسان دارم

چقدر از نداشتنت می ترسم

ای مهربان ترین.....!
 

primrose

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرا عاشقی شیدا فارغ از دنیا تـــــو کردی
مرا عاقبت رسوا مست و بی پروا تــــو کردی

نداند کس جانا چه کردی
چه ها کردی با ما چه کردی

دو چشمم را دریا در افشان گوهر زا تو کردی ،تو کردی
روان از چشم ما گوهر ها دریا ها تو کردی ،تو کردی

نه یک دم از جورت فغان کردم
نه دستی سوی آسمان کردم
منم اکنون چون خاک راهی
غباری به شام سیاهی...!


 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
مـــــن

نبودنت را ، تــــــاب می آورم

رفتنت را ، تحمـــــّل میکنم ...

فراموش شدنم را ، بــــاور میکنم...

امــــــا......

فــــــراموش کردنــــــت...دیگر...کـــــا رِ مــــــن

نــــــیست ....!!

 

primrose

عضو جدید
کاربر ممتاز
منم روی زمین تنها ترین خاک خدا
همه تنم در حسرت یه جای پا
جزیره ام سرگشته ای شده بن بست دنیای من
تنها نذار ای همسفر من تشنه محبتم
 

ranalean

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
دل خراب من دگر خرابتر نمی شود

که خنجر غمت ازین خرابتر نمی زند

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
به کجا باید رفت؟

بعد از آن خاطره ها که همه هستی من ازآنهاست؟

به هر آنجا که نظر اندازم همه جا چهره ی توست همه جا خاطره دارم با تو…​
 

sweetest

عضو جدید
کاربر ممتاز
شعر؛ صغیرترین گناهی است که به گردن دارم

تو اما،

آن گناه کبیره ای که هنوز امیدوارم خدا به من ببخشاید...
 

امیر افشار

عضو جدید
کاربر ممتاز
چو طفلی بی والد اسیر هر خانه دل من
ندارد پیمانی بجز با پیمانه دل من
نه از دین و نه از دنیا خبر دارد
نمی دانم چه سودایی بسر دارد
 

As7az

عضو جدید
من خدا را دارم کوله بارم بر دوش ، سفری میباید ، سفری تا ته تنهایی محض ، هرکجا لرزیدی ، از سفر ترسیدی ، فقط آهسته بگو : من خدا را دارم.
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
من نمی دانم...

صورتم بارانی است یا آسمان بارانی ؟؟؟
 

primrose

عضو جدید
کاربر ممتاز
من نمی دانم چرا در قاب من پائیز طـــــــــــــولانی است؟!
 

Similar threads

بالا