دست‌نوشته‌ها

safa13

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]دنیای عجیبی ست در کشاکش عواطف در کشاکش عزیزان و عشق![/FONT]
[FONT=&quot]راست گفتی گاهی خواستن هر دو طرف ایراد است...شایدم اشتباه[/FONT]

[FONT=&quot]و حماقت آن ست که هر دو را بخواهی و هیچ یک نمانند.[/FONT]

[FONT=&quot]او حرف زد...من نقل کردم...تو شکستی!بی آنکه من بخواهم.[/FONT]

[FONT=&quot]نقل کردن هم مسئولیت عظیمی میشود وقتی تمامیت انتقام به وجود نقل کننده از پشت خنجر میزند![/FONT]

[FONT=&quot]او و تو خوبید.......بدون من![/FONT]
 

safa13

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]بعضی لحظات چنان شوخی کثیفی بر پیکره انسان میخندند[/FONT]
[FONT=&quot]این خنده ها زخم می اندازد...راه به راه...خط به خط...جز به جز![/FONT]
[FONT=&quot]زخمها خوب میشوند...اما جای آنها تا ابد میماند[/FONT]
[FONT=&quot]عمق ابدیت زخم این لحظه ها را میشناسم.[/FONT]
 

safa13

عضو جدید
کاربر ممتاز
هر شب دعا دعا میکردم...تو را میخواندم...تو را خدا...بر عکس تمام دعاهایم میگفتم این بار اگر صلاحم نیست بر آورده کن...
بر آورده کردی...بدون اینکه به صلاحم باشد
حقیقت کریه تر و غیر قابل تحمل تر از تصورات تهی من بود
مگر تو خدای من نیستی؟
چرا برآورده کردی؟بدون اینکه به صلاحم باشد.حال با این همه سیل مصیبت بار منجمد شده در دالان گلویم چه کنم
لااقل بارانیش کن...حتی اگر به صلاحم نباشد
.......
 

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو به من سخت مگیر
من ز خود شرمندم
مشکل از من بوده
تا ابد پا بندم
دوست داری بپذیر
یا به بادش بسپار
تا کمر بند که زجرم بدهی
یا که در جمع برو خارم کن
حق داری اما بدان
من همانی ام که بودم
به من حقی بده.
 

safa13

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]تنها بودن درد نیست...تنها شدن بعد از یک داشتن یک بودن فاجعه ست[/FONT]
[FONT=&quot]آمدی...رنگ پاشیدن لحظه هایت رنگ به رنگ یادم هست[/FONT]
[FONT=&quot]گاهی روشن....گاهی تاریک[/FONT]
[FONT=&quot]تاریکی هایت را به روشنی هایت بخشیدم...از بس روشنی به رنگ لبخندت می اید[/FONT]
[FONT=&quot]روزی سطل تیرگی ها را رو هیکل نحیفم خالی کردی[/FONT]
[FONT=&quot]ماهها گفتم شاید سطل ناخواسته واژگون شده[/FONT]
[FONT=&quot]امروز همه سهوا ها عمدا شد[/FONT]
[FONT=&quot]ولی چرا بین این همه حجم تاریک،روشنی لبخند صورتیت هنوز چشمک میزند؟ [/FONT]
 

safa13

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]این همه حس زشت را به چشمانم هدیه کردی[/FONT]
[FONT=&quot]سرگردان حضور خیابانهای داغ و سیاه[/FONT]
[FONT=&quot]اشک به اشک...گریه به گریه...آه به آه[/FONT]
[FONT=&quot]چه کسی میگوید دنیای شما بزرگ است؟[/FONT]
[FONT=&quot]در این دنیای بزرگ شما در این هجوم اشک و آه هیچ انگشتی به میهمانی تارهای نازک موهایم نیامدند[/FONT]
[FONT=&quot]هیچ دستی به رهسپاری اشکهای ساعت به ساعتم نیامدند[/FONT]
[FONT=&quot]هیچ وجودی وجودم را درک نکرد[/FONT]
[FONT=&quot]فریاد این همه آه شدن را نشنید![/FONT]
 

safa13

عضو جدید
کاربر ممتاز
دیدن آنچه نباید دید
و دیدن آنچه از وجود تو که در گذرگاه فصول رویایی مان استادانه پنهان کرده بودی
تجزیه شدم!
جز به جز
چقدر دنیا زشت و کوچک است با یک دیدن تمام هستم نیست شد...*تمام آنچه می پنداشتم باید هوا باشد...یا که از جنس من و عشق و خدا باشد*....پوچی عظیمی روحم را مچاله میکند و دور خیزی برای زباله دان گرفته......حالا میفهمم آخر و عاقبتمان را به خیر کن یعنی چه؟
*ترانه ای از شهیار قنبری با صدای فرهاد*
 

Tutulmaz

عضو جدید
کاربر ممتاز
پس از مرگ، چون هر انسان گناهکار، تنها یک آرزو دارم.
بازگشت به دنیا،اما نه برای انجام ثواب،می خواهم برای جسدم گریه کنم!
 

safa13

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]ژنتیک عجب عصاره ی اعجاب انگیزی ست![/FONT]
[FONT=&quot]امروز مرا به مهمانی نوایی برد که سر گیجه خوشی در نت به نت آن نهفته بود![/FONT]

[FONT=&quot]اشتباه قشنگی بود آن لحن آشنا...که اشاره وار روزهای قشنگم را رنگ میزد.[/FONT]
 

safa13

عضو جدید
کاربر ممتاز
تلخ بود!
حس چشایی در برابر این همه درد کم آورد...تلخ کمترین مصداق این سوز است!
این لحظه را می چشم!مینوشم!فرو میبرم!میسوزم!
چون رگه ای از زشتی و تاریکی از گذرگاه وجودم عبور میکند...زخم میکند...میسوزاند ومیبرد هر آنچه از من مانده
تهوع عجیبی را تجربه میکنم
این همه درد را تاب ندارم!
این زخمهای در هم...رنگ به رنگ...روز به روز...روی دلم مانده!
کسی همتی کند ..........
 

shanli

مدیر بازنشسته
Alejandro گذاشته ايم و يك چيزهاي درهم برهمي را كه از آهنگ حاليمان ميشود ميخوانيم و تلقين ميكنيم كه معناي تمامي كلماتش را ميفهميم و ميدانيم حتي اگر فرانسوي باشد!
حس ميكنيم از اعماق ِ وجودمان ميخواند و باور درونيمان را كه دارد ذره ذره دود ميشود،اوج ميگيرد و محو ميشود؛ به رويمان نمي اورد...
ما اما دلمان ميخواهد عمق ِ بي خيالي ِ صدايش را بكوبيم توي صورتش و بگوييم به جهنم..
به جهنم كه دود شد..
 

safa13

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]تو با این ثانیه های خاکستری بعد رفتنت زخمهایم را بخیه بزن...با دلم چه میکنی؟[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]قرنها بخیه لازم دارد[/FONT]
 

safa13

عضو جدید
کاربر ممتاز
درجشن سوسوی وابستگی ها و محبت ها...غم عظیمی را در وجود ی شبیه خود م کاشتم...سالها کلمه نمیدانستم مسکن وجدانم بود...هربار که به سراغ وابستگی هایم امد با او گریستم و سایه خاکستری گناهی ناخواسته را به نظاره نشستم...دنیا ورق خورد...دیگری در نقطه ای فرسنگها در تقابل با من...در زاویه ای آنقدر متفاوت که در نقاله هستی جا نمیشود همان کرد که من با وجودی شبیه خودم...
دنیا دار مکافات است گاهی چقدر به اندازه حقیقت تلخ است.
 

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز
خاطره جشن فارغ التحصیلی:
امروز هم گذشت
مانند سایر روزها
اما نه
امروز فرق میکرد
امروز فهمیدم
که هنوز نمیدانم که زمان چیست
ثانیه چیست
مدتی که طول میکشد تا اتم سزیم نمیدانم چقدر نوسان کند
پس چرا من حس میکنم
در این چهار سال سزیم حتی یک نوسان کامل هم انجام نداده است
مشکل از کجاست
من یا سزیم!!!!
اصلا امروز فهمیدم فقط انسان نیست که از گذر زمان می نالد
اخر امروز صبح
که برای دوستانم یادگاری مینوشتم
قلمم چونان رخش بود
چابک و تیزپای
اما حالا
حرکاتش مرا یاد راه رفتنم در رمل ها میاندازد
انجا که تا زانوانم در رمل فر رفته بود
و درنده خویی به دنبالم بود
اصلا نمدانم چرا نمی نویسد
ناله میزند!!!!!
خوشبختی کدام است؟؟؟؟
امروز فهمیدم
شاید شریعتی راست میگفت که:
لحظه هارامیگذراندیم تابه خوشبختی برسیم غافل ازاینکه خوشبختی درآن لحظه هابودکه گذراندیم.
نمیدانم
فقط همین قدر میدانم
رسیدن خوشبختی نیست
امروز فهمیدم از درد میتوان خندید!!!!
امروز از درد گریه نکردم
ضجه هم نزدم
فقط و فقط خندیدم
نمیدانم
بخدا نیمدانم
شما میدانی!!!!!
خنده هایم بخاط درد بود
یا دردهایم به دلیل خنده !!!!!
هدف چیست
رفتن یا رسیدن
ایا رفتن رسیدن است
مرگ هم شاید چیز خیلی بدی نباشد
نمیدانم
نمیدانم چرا انسانها میخواهند قبل از مردن برسند
شاید خوب باشد قبل از رسیدن مرد!!!!!
نه نه نه.....
اصلا شاید رسیدن همان مردن باشد
آری
برای من رسیدن همان مردن است
امروز فهمیدم
پیری خیلی هم خوب نیست
نمدانم چرا مادر بزرگم
دعایم میکند که
الهی پیر شی
مگر او چه چیز خوبی در پیری دیده
شاید تنها خوبیش این باشد
که بفهمیم مسافریم
مسافر
قرار نیست در اینجا به جایی برسیم
اما نه
خدایا من پیری را برنمی تابم
یادم باشد به مادر بزرگم بگویم
دیگر برایم پیری ارزو نکند
برایم ارزو کند
همیشه در رفتن باشم
راستش را بگویم
امروز فهمیمم چقدر نمی فهمم
و چقدر این نمیفهمم هایم بزرگ است
میگویند علم اوج لذت است
پس چرا من
امروز این قدر درد کشیدم.......​
 
آخرین ویرایش:

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز
نمیدانستم مشاورین ازدواج فلسفه هم میدانند!!
چه حرف جالبی زد مشاور
گفت:
دوام زندگی مشترک به تفاهم است
تفاهم در اصول
و من حال میفهمم
که چرا زندگی مشترکم با دنیا چنین دوامی یافته
تفاهم در اصول!!!
من دنیا را نمیخواهم و دنیا مرا.....​
 

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
به گمانم تقدیر این بود
که بمانم و بپوسم
که ببینم و بسازم
که ندانم ز کجا آمده ام
و ندانم به کجا خواهم رفت
بارها میشد که زیر دست و پای هر هوس له میشدم
گاه اینو گاه انو گاه باطل میشدم
مثل تاریخ فساد یک جنس
یا که خط آخر یک ورقه
ناگهان عمر مردمان پر ز شک میشد
دستشان میلرزید
گوششان کر میشد
تا مبادا بعد از این روی من بردارند
کاش میشد نوک سکوی ابدیت باشم
تکیه بر تختی از جنس شعور پاک پاک
آن زمان بود که میگفتم
دوست دارم که بمیرم
 

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز
گمان بر این است که برای هر حالتم
هر حسم
هر چالش روحیم
هر دور شدن و نزدیک شدنم
هر بریدن واتصالم
هرشدن و نشدنم
میتوانم آیه ای در قرآن بیابم
و اینبار خواستم
تا ببینم آیه ام را
و بنویسم احوالاتم را
آوردم
بازکردم
آمد
یا ایها الذین امنو امنو بالله و .....
دیدم
چه بنویسم!!!!!!​
 

k.mohammadi

کاربر بیش فعال
[FONT=georgia, times new roman, times, serif]حال راحتم [/FONT][FONT=georgia, times new roman, times, serif]چشمانم را می بندم[/FONT]
[FONT=georgia, times new roman, times, serif]با هیچ زنگی نمی پرم[/FONT]
[FONT=georgia, times new roman, times, serif]نه من منتظر کسی هستم[/FONT]
[FONT=georgia, times new roman, times, serif]و نه کسی در انتظار من........................[/FONT]
 

k.mohammadi

کاربر بیش فعال
آغازی دوباره،

قلبم دیگر تنها نیست ،

با تو جان گرفته است دوباره

آغازی بی پایان ،

مرا از غروب عشق نترسان

طلوع عشق ما ،

غروبی نخواهد داشت ،

قلب من با تو ،

هیچ غمی نخواهد داشت
 
بالا