دلم جز مهر مه رویان طریقی بر نمیگیرد
ز هر در میدهم پندش ولیکن در نمیگیرد
ز هر در میدهم پندش ولیکن در نمیگیرد
دلا تا کی در این زندان فریب این و آن بینیدلم جز مهر مه رویان طریقی بر نمیگیرد
ز هر در میدهم پندش ولیکن در نمیگیرد
دلا تا کی در این زندان فریب این و آن بینی
یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی
وان که گیسوی تو را رسم تطائل آموختیک لحظه نشد خیالم آزاد از تو
یک روز نگشت خاطرم شاد از تو
دانی که ز عشق تو چه شد حاصل من
یک جان و هزار گونه فریاد از تو
یاد باد آن صحبت شب ها که با نوشین لباندریغا عیش شبگیری که در خواب سحر بگذشت
ندانی قدر وقت ای دل مگر وقتی که درمانی
یاد باد آن صحبت شب ها که با نوشین لبان
بحث سر عشق و ذکر حلقه ی عشاق بود
ای خدا ای فضل تو حاجت روادل می رود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
از تو به که بنالم که دگر داور نیستآنچه می خواست دلم، چرخ جفا پیشه نداد
و آنچه بیزار از آن بود دلم داد مرا
در عالم نطق هیچ ناطقتیر بلای او را جز دل هدف نشاید
تیغ جفای او را جز جان سپر نباشد
هر کو قدح ننوشد صافی درون نگردد
وان کو نظر نبازد صاحب نظر نباشد
رحمتی کن بر دل پر تاب ما
بر کش از لطف و کرم در ز آب ما
الا يا ايهاالساقي ادركاسا وناولها
كه عشق آسان نمود اول ولي افتاد مشكلها
دل كندن اگرحادثه اي آسان بودانان كه محيط فضل و اداب شدند / در جمع كمال شمع اصحاب شدند
ره زين شب تاريك نبردند برون / گفتند فسانه اي و در خواب شدند
در نمازم خم ابروي تو با ياد آمددل كندن اگرحادثه اي آسان بود
فرهاد به جاي بيستون دل مي كند
دردی است درد عشق که هیچش طبیب نیستدر نمازم خم ابروي تو با ياد آمد
حالتي رفت كه محراب به فرياد آمد.
سایه معشوق اگر افتاد به عاشق چه شددارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
که چنان ز او شدهام بی سر و سامان که مپرس
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |