معشوقه به سامان شد تابادچنین بادا *****کفرش همه ایمان شد تابادچنین بادا
ملکی که پریشان شدازشومی شیطان شد *****بازآن سلیمان شد تا باد چنین بادا
اشکم ولی به پای عزیزان چکیده ام
خارم ولی به سایه ی گل آرمیده ام
معشوقه به سامان شد تابادچنین بادا *****کفرش همه ایمان شد تابادچنین بادا
ملکی که پریشان شدازشومی شیطان شد *****بازآن سلیمان شد تا باد چنین بادا
درویش نمیپرسی و ترسم که نباشد
اندیشه آمرزش و پروای ثوابت
راه دل عشاق زد آن چشم خماری
پیداست از این شیوه که مست است شرابت
تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت
تا باز چه اندیشه کند رای صوابت
هر ناله و فریاد که کردم نشنیدی
پیداست نگارا که بلند است جنابت
تخم وفا ومهر در این کهنه کشته زار
انگه عیان شود که بود موسم درو
وصل تو اجل را ز سرم دورهمیداشت
از دولت هجر تو کنون دورنماندست
نزدیک شد آن دم که رقیب توبگوید
دور از رخت این خسته رنجورنماندست
ترا که می شنوی طاقت شنیدن نیست
مرا که می طلبم خود چگونه باشد حال
لاله ی داغ دیده را مانم
کشت آفت رسیده را مانم
می لعل پیش آر و پیش من آی
به یکدست جام و به یکدست چنگ
گر شکند دل مرا جان بدهم به دل شکن
گر ز سرم کله برد من ز میان کمر برم
می خور که فلک بهر هلاک منو تو
قصدی دارد،بجان پاک من و تو
وبی خط نگاهت راه را از یاد می بردم
اگر مهرت نبودی ماه را از یاد می بردم
من بنده آن دمم که ساقی گوید
یک جام دگر بگیرو من نتوانم
مرا دردی است اندر دل اگر گویم زبان سوزد
وگر پنهان کنم ترسم که مغز استخوان سوزد
نازم به زبانی که حقیقت می گفتدست رنج تو همان به که شود صرف به کام
دانی اخر که به ناکام چه خواهد بودن
نازم به زبانی که حقیقت می گفت
راکد نشد و طعنه ی لکنت نکشید
در چمن هر ورقی دفتر حالی دگر است
حیف باشد که زکار همه غافل باشی
یار با ما بی وفایی می کند
بی سبب ازما جدایی می کند
دهان تنگ شیرینش مگر ملک سلیمان است
که نقش خاتم لعلش جهان زیر نگین دارد
دور است سر آب از این بادیه هش دار
تا غول بیابان نفریبد به سرابت
دور است سر آب از این بادیه هش دار
تا غول بیابان نفریبد به سرابت
تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت
جانم از آتش مهررخ جانانه بسوخت
مرا در خانه سروی هست کاندر سایه قدشتا تو را دیدم مها نی کافرستم نی مسلمان
کفر زلفت کرده فارغ از خیال آن و اینم
به زابل نشسته است و گشته است مستما را همه شب نمی برد خواب
ای خفته روزگار دریاب
ذیوانه ی عشقت ای پری رویتا ز میخانه و می نام ونشان خواهد بود
سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود
ذیوانه ی عشقت ای پری روی
عاقل نشود به هیچ پندی
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |