هر گاه که فکر ميکنم برخاسته ام پايم به جايي ميخورد و ميافتم
هر گاه که فکر ميکنم که برخاستن کاري است بس دشوار
بر ميخيزم وبه راهم ادامه ميدهم
حالا بعد از يک بار ديگر به زمين خوردن برخاسته ام
گرد و خاک را از لباسم پاک ميکنم
ساکم را بر ميدارم و به راه مي افتم
اين بار راهي را برميگزينم که تو در مسيرش نباشي
راهي که حتي جاي پايت را باد جارو کرده باشد وبويت را باران شسته باشد
ديگر وقتي که داري به زمين مي خوري به من تکيه نخواهي داد
اعتماد در رابطه با تو مفهوم خود را براي چندمين بار از دست داده است
و جايش را به ترديد داده است . دهانت بوي دروغ ميدهد
مي خواهم از تو متنفر باشم
به همين سادگي
هر گاه که فکر ميکنم که برخاستن کاري است بس دشوار
بر ميخيزم وبه راهم ادامه ميدهم
حالا بعد از يک بار ديگر به زمين خوردن برخاسته ام
گرد و خاک را از لباسم پاک ميکنم
ساکم را بر ميدارم و به راه مي افتم
اين بار راهي را برميگزينم که تو در مسيرش نباشي
راهي که حتي جاي پايت را باد جارو کرده باشد وبويت را باران شسته باشد
ديگر وقتي که داري به زمين مي خوري به من تکيه نخواهي داد
اعتماد در رابطه با تو مفهوم خود را براي چندمين بار از دست داده است
و جايش را به ترديد داده است . دهانت بوي دروغ ميدهد
مي خواهم از تو متنفر باشم
به همين سادگي