بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

kachal63

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خوبی؟
خب چرا هر چند وقت یه بار بچه های قدیمو جمع نمیکنید اینجا؟
 

pme

عضو جدید
کاربر ممتاز
اينجا چرا هنوز پابرجاست؟:surprised:
من گرممه
مي خوام برم زير آسمون
:razz:
 

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
آهای صاب تاپیک بیا قفل اینجا رو بزن
تاریخ انقضاش گذشته :w01:
 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
جمله ی آخر:
یاد ایامش بخیر
کودکی بودیم
هر چند که سنی داشتیم
دلمان شاد بود
خند بر لب هایمان
گُم بود غم هایمان
شروعش معلوم و
انتهایش نا معلوم
هر شبمان زیر کرسی بود
جنگ ، دعوا ، خنده ، غصه ، آجیل ، چای و...
دوستیمان ماندگار
افکارمان در حال
عهد هایمان در یاد
همیشه در دل می گفتیم
تا که عمری باقیست دوستیمان هست
اما
اما
بازی روزگار
فاصله انداخت مانند قصه ها
هر که را راهی برایش باز کرد
هر که را غمی بر دلش راه داد
گاه عده ای عاشق شدند ، گاه غمگین ، گاه دل شکسته ، گاه مزدوج ( نخندید ) و گاه اسارت
خلاصه
مشغولند همه
نگار : یادش بخیر کودکی بود خندان یاد فحش هایش بخیر مرض زهرمار الان نیست سه هفته هیچ کس هیچ خبری ندارد از حال او
آرام : بالاخره آرام شد آن کودک وحشی خون آشام یاد پودر کردن هایش بخیر شده بود آرزوی بر دل
ملودی : یادش بخیر مدتی همه دنبالش بودند گم گشته بود بعد مدت ها که آمد هیچ نگفت حتی یک کلمه
او هنوز که هنوز است ترشیده است
سپارو : آری او پرواز را یاد گرفت و به آسمان ها رفت یادت می آید از روی کرسی میرپید و میگفت من پرواز میکنم حال او یاد گرفته اما دیگر نمیداند رسم فرود آمدن را
گلابتون : آبجی و مادر کرسی بود غمخوار همه بود اما خودش غمخواری نداشت حال وقتی ندارد کودکانش دور اویند
کچل : موهایش در آمده وقتش را در جلوی آینه میگذراند دگر وقتی برای کرسی ندارد
حمید ام بی : برایمان درس خوان شده
محمد حسین : ژنرالی که بازنشسته گشت و حال در خانه ای سالمندان است
سکرت : بالاخره تبدیل به یک راز نهفته شد . آرزویم خنده ای اوست
علی : خبری نیست روزگار زیادی است
محمد صادق : داداش ما هر چند که کدورت ها بینمان مانده است به یادگار اما هنوزم که هنوز است داداشمان مانده است راستی نمیدانید سرباز شد یا نه
باران آرامش : تنها دختری است که ازدواج کرد و بقیه همچنان در حال ترشیدن ، آبجی خوب ماست یادش بخیر کاش روزی قول هایش یادش بیاید
راسل : میگونید بالاخره خانم مهندس شد
آبجی فریبا : دلش شکسته بود در آخرین دیدار کاش میشد با این دل سیه دعایش کرد کاش
منصوره : دختری با وقار با ایمان مهربان
مریم کاغذ رنگی : خوش صحبت ترين و باجنبه ترين خانوم نميدانم هنوز كاغذهاي رنگي اتاقش را دارد يا نه؟
آقا محسن : یاد اشعارش بخیر کاش میشد برایش خواند میرن آدما از اونا فقط خاطره هاشون به جا میمونه
آبجی نسیم : دعواهایمان یادش بخیر حلال نکردن هایمان یادش بخیر هر کجا هست خدایا نگهش دار
ندا : دختری بود مهربان عاشق ، یادش بخیر یادش بخیر دلش از بچه های کرسی شکست
نوش آفرین : عکاس کرسی فوقش را میخواند
آّبجی پریسا : میگفت نمی آیم تا آرام شوم اما بالاخره عید آمد بسی دلمان تنگیده
آبجی سما : کارش شده بود مشا
وره ای من و چندتایی دیگر اما الان تنها گذاشته من بیمار را
مصوم : چند روز پیش در پروفش خواندم که مهندس گشته
آبجی سوگند : نمیدانم ازدواج کرد ، آمریکا رفت ، یا ایران هست هر کجا هست بداند که بسی دلمان برایش تنگ است
ارمغان : هیچ نگویم بهتر است
ساسان : گه گاهی می آید اما ...
Eshragh-Archi : یادش بخیر ایام انتخابات
سودابه : کاربری که نفهمیدیم از او بترسیم یا که به او بخندیم
جنتلمن : بالاخره به آروزی دیرینه اش که جنتلمن بودن بود رسید
ستایش : نمیدانم انگلیسی بلد بود یا که از جايی میدزدید و مینوشت
مقصود : یاد قصه هایش بخیر
@ RESPINA @ : آخرین بار یادم است که با هم دعوا کردیم از نوع واقعی
تنهایی : آنقدر سرش شلوغ است که خدا را هم فراموش کرده چه برسد به کرسی
میبینی بازی روزگار را
فراموشی هم شده یار ما
عده ای را از یاد بردیم در این نام ها
سر تعظیم فرود می آوریم در برابر این ها
نمیدانم دگر چه بگویم
حق با توست کرسی
تو تنها شده ای
با خاطرات خوش
حق با توست
تو دلت غمگین است
اما ...
شاید سال دیگر
پائیز
باز کودکیمان به سراغمان آید
و بیایم بزرگان برایمان قصه بگویند

الان چشم هایتان گریان است
یا که خاطراتان در پرواز
هر کدام هست
غصه نخور
خاصیت دنیا همین است
و دعای من کوچک پشت سرتان
شاد باشید
ای کودکان کرسی



 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

!/!

عضو جدید
کاربر ممتاز
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
خب به سلامتي صاحب كرسي اومد و تونستيم كرسي رو به ميمنت و مباركي جمعش كنيم و بگذاريم تو انباري واسه سال بعد...ايشالا كه به همگي خوش گذشته باشه و خاطراتي شيرين از اينجا براشون به جا مونده باشه.
عزيزان با احترام از امشب تشريف ببريد زير آسمون باشگاه....اميدوارم اونجا هم به همگي خوش بگذره..


 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
به نام خدایی که دلهایمان را زمانی بهم سپرد
و غم هایمان فراموش شدند
به نام کسی که پندار نیک و رفتار نیک و کردار نیک را زمانی به ما آموخت
روزگار سپری شد
نزدیک به سه سال گذشت
شاید زمانی که این جستار رو ایجاد میکردم به این موارد فکری نکرده بودم
به اینکه بهترین دوستهای زندگیم در این جمع باشند
به اینکه تمام دلخوشیم به این جمع باشد
به اینکه در این جمع غمی نبود
به اینکه در این جمع همه یاری دهنده دیگری بودند
اما
بازی روزگار چه سرد و بی روح است
سه سال گذشت
و همه از هم دور تر و دور تر شدیم
آن روزها اگر کسی یک شب نمی آمد
همه دلنگران بودیم
اما الان اگر کسی نیست به خود مسکن میزنیم که شاید کاری دارد
خود را به کما و بی هوشی میزنیم
و فقط و فقط خود را میبینم
کسانی که اوایل بودند و الان نیستند
چند نفر را از بین خیلی ها مثال میزنم
فریبا ، سما ، اناهیتا شمس . شهرزاد قصه گو . ابجی سوگند . داداش علی و .......
کاش امسال که این کرسی را ایجاد میکنیم
باز هم این کرسی گرما بخش دلهایمان باشد
دل هایی که این روزها سرد و بی روح است
دل هایی که غبار و گرد و خاک روی آن را پوشانده
کاش میشد
لحظه ای به عقب برگردیم
لحظه ای که بچه های کرسی
ای دی های خود را بهم دادند که از حال هم دیگر با خبر باشیم
اما...
این سه سال بنده به شخصه خیلی خیلی عوض شدم
دل خیلی ها رو شکوندم
مثل آبجی باران و نگار و ارام و ستایش و ...
از همه این شب حلالیت میخوام
امیدوارم که همیشه شاد باشند
بسم الله الفاتح
در اتاق کرسی رو باز میکنم
امیدوارم که بچه ها بیان و اینجا رو تمیز کنیم
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
برخیز و مخور غم جهان گذران
بنشین و دمی به شادمانی گذران
در طبع جهان اگر وفایی بودی
نوبت بتو خود نیامدی از دگران

من هم اميدوارم همه مثل قبل دورهم جمع شوند فارغ ازهر زنده باد ومرده باد
باز شد 90/7/18
ساعت1:16بامداد
 

Setayesh

مدیر تالار کتابخانه الکترونیکی
مدیر تالار
سلام
اخی چقدر دلم برای اینجا تنگ شده بود...
:gol:
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
نتوان دل شاد را به غم فرسودن
وقت خوش خود بسنگ محنت سودن
کس غیب چه داند که چه خواهد بودن
می باید و معشوق و به کام آسودن

 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
چون گرمه
چون تو یه اتاقی
چون تا گردن زیر پتوی
چون آجیل میخوری
چون قصه میگی
چون مگه تو فضولی ها
 

Setayesh

مدیر تالار کتابخانه الکترونیکی
مدیر تالار

Setayesh

مدیر تالار کتابخانه الکترونیکی
مدیر تالار

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
سلام پدر مهربان
ممنونم خوبم...
ممنون....
من چقد هوس قهوه کردم:دی
ممنونم خوبم مادر دلسوز
اينم قهوه

در فنجان خالی میشوم
شبیه عابران خسته
مرا قورت میدهی
ومن
راه قلبت را پیش میگیرم
در قهوه ای که به رگهایت جاری است!
 

kaghaz rangi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
منم شیرکاکائو
داغ باشه لطفا :دی


اوهوم!!!:cry:
چیکار ستایش داری وحید؟؟؟:razz:



ممنونم...
چکارش دارییی؟ اخطار بهش بده:دی

ممنونم خوبم مادر دلسوز
اينم قهوه

در فنجان خالی میشوم
شبیه عابران خسته
مرا قورت میدهی
ومن
راه قلبت را پیش میگیرم
در قهوه ای که به رگهایت جاری است!

ممنونم....
چقد چسبید...مرسی
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
به به
سلام مامان بارون :D
خوبی؟ :gol:


سلام اقا محسن
والا این وحید که نمیدونم چرا تحویل نمیگیره!!!:D
ممنون، شما خوبین؟:gol:
الهي شكرخوبم
فكر كنم وحيد تحويل گيرنده اش ازكارافتاده
ممنونم...
چکارش دارییی؟ اخطار بهش بده:دی



ممنونم....
چقد چسبید...مرسی
قابل نداشت
من تشکر ندارم یا سیستم باشگاه تغییر کرده؟
مشكل از باشگاه هست
 

Setayesh

مدیر تالار کتابخانه الکترونیکی
مدیر تالار
ممنونم خوبم مادر دلسوز
اينم قهوه

در فنجان خالی میشوم
شبیه عابران خسته
مرا قورت میدهی
ومن
راه قلبت را پیش میگیرم
در قهوه ای که به رگهایت جاری است!

زندگی بدون تشکر... :hypocrite:

من تشکر ندارم یا سیستم باشگاه تغییر کرده؟
هر دو گزینه :D
الهي شكرخوبم
فكر كنم وحيد تحويل گيرنده اش ازكارافتاده

نفتش ته کشیده!:D
فراااااااااااااااار:D
 

Similar threads

بالا