گپ و گفتگوی خودمانی مهندسین مواد و متالورژی

EHSAN.E

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام بچه ها

من بالاخره دفاع كردم اونم ساعت 19!!
:w33::w33::w33:

:w31::w31:
:w32::w32::w32:
جالب بود اول دفاعيم ساعت 2 بود بعد افتاد 4 بعدم افتاد 19.30 اخرشم ساعت 19 دفاع كردم!!
جاي همه دويتاي گلم خالي......

از همه دوستاي خوبم كه اومدن ممنونم
بخصوص از دوست خوبم اقا احسان كه تا اون وقت شب دانشگاه موندن!
تبريك ميگم:gol::gol::gol:
واقعا عالي بود
ايشالا مراحل بالاتر و....:)
 

Mossit

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام بچه ها
من بالاخره دفاع كردم اونم ساعت 19!!
:w33::w33::w33:

:w31::w31:
:w32::w32::w32:
جالب بود اول دفاعيم ساعت 2 بود بعد افتاد 4 بعدم افتاد 19.30 اخرشم ساعت 19 دفاع كردم!!
جاي همه دويتاي گلم خالي......

از همه دوستاي خوبم كه اومدن ممنونم
بخصوص از دوست خوبم اقا احسان كه تا اون وقت شب دانشگاه موندن!

ایوالله به شما و مرسی آقا احسان.
ولی 7 شب خداییش کسی حال حمله داشت که بخواهید دفاع کنید؟:D
 

Mossit

عضو جدید
کاربر ممتاز
قابلی نداشت :redface:


من برم ادامه ی نقش کوزت رو بازی کنم


خونه تکونی بد دردیه



شب بخیر
اون آواتار کوزتیه رو هم بذار دیگه!:biggrin:
 

ho3in.s

عضو جدید
سلام بچه ها

من بالاخره دفاع كردم اونم ساعت 19!!
:w33::w33::w33:

:w31::w31:
:w32::w32::w32:
جالب بود اول دفاعيم ساعت 2 بود بعد افتاد 4 بعدم افتاد 19.30 اخرشم ساعت 19 دفاع كردم!!
جاي همه دويتاي گلم خالي......

از همه دوستاي خوبم كه اومدن ممنونم
بخصوص از دوست خوبم اقا احسان كه تا اون وقت شب دانشگاه موندن!
تبریک میگم... موفق باشی...:)
شیرینی فارغ التحصیلیت چی میشه؟!:D
 

zeinab68

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام بچه ها
من بالاخره دفاع كردم اونم ساعت 19!!
:w33::w33::w33:

:w31::w31:
:w32::w32::w32:
جالب بود اول دفاعيم ساعت 2 بود بعد افتاد 4 بعدم افتاد 19.30 اخرشم ساعت 19 دفاع كردم!!
جاي همه دويتاي گلم خالي......

از همه دوستاي خوبم كه اومدن ممنونم
بخصوص از دوست خوبم اقا احسان كه تا اون وقت شب دانشگاه موندن!

تبریککککککککککککککک:w23::w23::w23::w23::w23::w23:

آخ جون شیرینی


آخ جون


هم علی آقا باید شیرینی بده هم کسپر جونی


دیگه کیا بودن باید شیرینی میدادن ؟ :w20:


یکدفعه همتون با هم یه نهار بدین دیگه
 

setayesh 88

عضو جدید
سلام بچه ها
من بالاخره دفاع كردم اونم ساعت 19!!
:w33::w33::w33:

:w31::w31:
:w32::w32::w32:
جالب بود اول دفاعيم ساعت 2 بود بعد افتاد 4 بعدم افتاد 19.30 اخرشم ساعت 19 دفاع كردم!!
جاي همه دويتاي گلم خالي......

از همه دوستاي خوبم كه اومدن ممنونم
بخصوص از دوست خوبم اقا احسان كه تا اون وقت شب دانشگاه موندن!

تبريك ميگم....:gol::gol::gol:
افلين.
اينجا هر كس تكون بخوره بچه ها شيريني ميخوان...ديگه چه برسه به دفاع و اينا ... حالا شيريني كي و كجا؟!!
 

دغدغه مند

عضو جدید
من که یه چیز گذاشته بودم.
جالبه داستانات. چرا اینقدر با افراد ماوراءالطبیعه برخورد داری؟ راستی چرا تو وبلاگ ات نمیذاری شون؟

ممنون
حقیقتش وبلاگ اصلیم اون نیست.
وبلاگ اصلیم لینک هست تو همون وبلاگ
داستان هایی که از جایی میارم تو وبلاگ متالورژی
داستان هایی که خودم مینویسم تو وبلاگ اصلی
بچه ها زیاد با وبلاگ اصلیم حال نمیکنن.برای همین لینکشو نذاشتم.
 

دغدغه مند

عضو جدید
هندویی عقربی را دید که در آب برای نجات خویش دست و پا میزند ...
هندو به قصد کمک دستش را به طرف عقرب دراز کرد اما عقرب تلاش کرد تا نیشش بزند !
با این وجود مرد هنوز تلاش میکرد تا عقرب را از آب بیرون بیاورد اما عقرب دوباره سعی کرد او را نیش بزند !!!
مردی در آن نزدیکی به او گفت : چرا از نجات عقربی که مدام نیش میزند دست نمیکشی ؟!
هندو گفت : عقرب به اقتضای طبیعتش نیش میزند طبیعت عقرب نیش زدن است و طبیعت من عشق ورزیدن ...
چرا باید از طبیعت خود که عشق ورزیدن است فقط به علت این که طبیعت عقرب نیش زدن است دست بکشم ؟!
هیچگاه از عشق ورزیدن دست نکش همیشه خوب باش حتی اگر اطرافیانت نیش بزنند...
 

Mossit

عضو جدید
کاربر ممتاز
آخ جون شیرینی


آخ جون


هم علی آقا باید شیرینی بده هم کسپر جونی


دیگه کیا بودن باید شیرینی میدادن ؟ :w20:


اينجا هر كس تكون بخوره بچه ها شيريني ميخوان...ديگه چه برسه به دفاع و اينا ... حالا شيريني كي و كجا؟!!

آهان ستایش هم باید شیرینی میداد.:D
 

Mossit

عضو جدید
کاربر ممتاز
ممنون
حقیقتش وبلاگ اصلیم اون نیست.
وبلاگ اصلیم لینک هست تو همون وبلاگ
داستان هایی که از جایی میارم تو وبلاگ متالورژی
داستان هایی که خودم مینویسم تو وبلاگ اصلی
بچه ها زیاد با وبلاگ اصلیم حال نمیکنن.برای همین لینکشو نذاشتم.
بابا بیخیال...
اصلیه رو بذار. مهم اینه که خودت نوشته ای! منم زیاد روضه می خونم. اشکال نداره. هیشکی حال نکنه خودت که می کنی.
 

فرهنگ

مدیر بازنشسته
سلام بچه ها



من بالاخره دفاع كردم اونم ساعت 19!!




جالب بود اول دفاعيم ساعت 2 بود بعد افتاد 4 بعدم افتاد 19.30 اخرشم ساعت 19 دفاع كردم!!
جاي همه دويتاي گلم خالي......

از همه دوستاي خوبم كه اومدن ممنونم
بخصوص از دوست خوبم اقا احسان كه تا اون وقت شب دانشگاه موندن!

بابا تبريككككككككككككككككككككككككك

:w33::w33::w33:

:w33::w33::w33:

:w33::w33::w33:

:w33::w33::w33:

:w33::w33::w33:

:w33::w33::w33:



به سلامتي ..انشاالله مقاطع بالاتر:redface:

يه وقت گول نخوريا شيرني بدي.... اينجا همه بپيچونن:redface:
 

ho3in.s

عضو جدید
محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت ای دوست این پیراهن است افسار نیست


گفت مستی زان سبب افتان و خیزان میروی
گفت جرم راه رفتن نیست ره هموار نیست


گفت می باید تو را تا خانه قاضی برم
گفت رو صبح آی قاضی نیمه شب بیدار نیست


گفت نزدیک است والی را سرای آنجا شویم
گفت والی از کجا در خانه خمار نیست


گفت تا داروغه را گوییم در مسجد بخواب
گفت مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست


گفت دیناری بده پنهان و خود را وا رهان
گفت کار شرع کار درهم و دینار نیست


گفت از بهر غرامت جامه­ات بیرون کنم
گفت پوسیدست جز نقشی ز پود و تار نیست


گفت آگه نیستی کز سر در افتادت کلاه
گفت در سر عقل باید بی کلاهی عار نیست


گفت می بسیار خوردی زان چنین بیخود شدی
گفت ای بیهوده گو حرف کم و بسیار نیست


گفت باید حد زند هشیار مردم مست را
گفت هشیاری بیار اینجا کسی هشیار نیست
 

setayesh 88

عضو جدید

کوچه
بی تو، مهتاب‌شبی، باز از آن كوچه گذشتم،
همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم،
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،
شدم آن عاشق دیوانه كه بودم.
در نهانخانۀ جانم، گل یاد تو، درخشید
باغ صد خاطره خندید،
عطر صد خاطره پیچید:
یادم آمد كه شبی باهم از آن كوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دل‌خواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم.
تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت.
من همه، محو تماشای نگاهت.
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشۀ ماه فروریخته در آب
شاخه‌ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
یادم آید، تو به من گفتی:
ـ «از این عشق حذر كن!
لحظه‌ای چند بر این آب نظر كن،
آب، آیینۀ عشق گذران است،
تو كه امروز نگاهت به نگاهی نگران است،
باش فردا، كه دلت با دگران است!
تا فراموش كنی، چندی از این شهر سفر كن!»
با تو گفتم:‌ «حذر از عشق!؟ - ندانم
سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم،
نتوانم!
روز اول، كه دل من به تمنای تو پر زد،
چون كبوتر، لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم . . .»

باز گفتم كه : «تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم، نتوانم!»
اشكی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب، نالۀ تلخی زد و بگریخت . . .
اشک در چشم تو لرزید،
ماه بر عشق تو خندید!
یادم آید كه: دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه كشیدم.
نگسستم، نرمیدم.
رفت در ظلمت غم، آن شب و شب‌های دگر هم،
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم،
نه کُنی دیگر از آن كوچه گذر هم . . .

بی تو، اما، به چه حالی من از آن كوچه گذشتم!

فریدون مشیری
از مجموعۀ «ابر و کوچه»
 

m4material

مدیر تالار مهندسی مواد و متالورژی
مدیر تالار
شايد اين جمعه بيايد...

شايد اين جمعه بيايد...

سرانجام روشن
اي ابتداي درك زمني نام روشنت
ما را گره بزن به سرانجام روشنت
ما را كه جام جام سروديم گريه را
تا بشنويم يك نفس از جام روشنت
از روشنايي تيره خورشيد رد شديم
با شوق اتصال به ابهام روشنت
دريا نشانه اي شد و بر خاك نقش بست
از بيكران آبي آرام روشنت
باز آي و سرنوشت زما را رقم بزن
اي ابتداي درك زمين نام روشنت

(نجمه عزيزي)


 
بالا