[هنر گفتگو-گفتگوی هنری]-05- بهترین فیلم و بهترین بازیگر مورد علاقه ی شما؟

Lord Kevinz

عضو جدید
کاربر ممتاز
Green Mile
مسیر سبز


مسیر سبز (به انگلیسی: The Green Mile) فیلمی است به کارگردانی فرانک دارابونت و محصول سال ۱۹۹۹ شرکت آمریکایی بردران وارنر است که بر اساس رمانی از استفن کینگ ساخته شده‌است و در آن تام هنکس در نقش پل اجکام و مایکل کلارک دونکان در نقش جان کافی بازی می‌کنند.
در مراسم اسکار سال ۲۰۰۰ این فیلم نامزد چهار اسکار شد (بهترین فیلم, بهترین بازیگر نقش مکمل مرد, بهترین فیلمنامه, بهترین فیلمبرداری) اما هیچکدام از آنها را به دست نیاورد.

داستان فیلم
داستان فیلم در یک زندان در آمریکا می‌گذرد و درباره پل اجکام (تام هنکس) است که به علت کهولت سن در خانه سالمندان است و به بیان بخشی از خاطرات خود برای دوستش الین در زمان خدمت در پلیس می‌پردازد. اجکام در سال ۱۹۳۵ در زندان مسئول گروه اعدام کنندگان بوده و در آنجا با یک سیاهپوست درشت اندام و خوش قلب به نام جان کافی (مایکل کلارک دونکان) آشنا می‌شود که قدرتی خارق العاده دارد و به واسطه آن اجکام را از درد و بیماری رها می‌کند. این زندانی متهم به قتل فجیع دو دختر بچه بود، پل به تدریج دریافت که جان نه تنها سنگدل نبوده بلکه از نیرویی عجیب و شفابخش نیز سرشار بوده‌است.
سرانجام وی در یک صندلی الکتریکی اعدام می‌شود اما در واقع از دنیای مادی رها شده و به دنیای معنوی راه یافته‌است.
 

Lord Kevinz

عضو جدید
کاربر ممتاز
Illusionist

شعبده‌باز

شعبده‌باز (به انگلیسی: The Illusionist) نام فیلمی به کارگردانی نیل برگر و محصول مشترک آمریکا و جمهوری چک می‌باشد که در سال ۲۰۰۶ ساخته شده و ادوارد نورتون، پل جیاماتی و جسیکا بیل در آن بازی کرده‌اند. این فیلم که برداشتی آزاد از داستان کوتاه «آیزنهایم شعبده‌باز» نوشتهٔ استیون میلهاوزر می‌باشد، داستان شعبده‌بازی اتریشی-مجارستانی به نام آیزنهایم را در اواخر قرن نوزدهم روایت می‌نماید که شیوه‌ای متفاوت از دیگر شعبده‌بازان را در کار خود به خدمت گرفته‌است.
فیلم شعبده‌باز که در سال ۲۰۰۷ نامزد دریافت جایزه اسکار بهترین دستاورد در زمینهٔ فیلمبرداری شده بوده‌است در نوروز ۱۳۸۶ در سینماهای ایران به نمایش درآمد.[۱] [۲] همچنین این فیلم تاکنون چند بار از سیمای جمهوری اسلامی ایران نیز پخش شده است.

خلاصه داستان
آیزنهایم فرزند کابینت‌سازی اتریشی-مجارستانی است که توسط خانواده‌ای اشرافی برای ساخت قفسه استخدام شده‌است. او در آنجا عاشق سوفی، دوشس دوک‌نشین تشن می‌شود و گردن‌آویز قوطی‌مانند چوبی‌ای برای او درست می‌کند که اگر در جهت صحیح چرخانده شود، یک خانهٔ مخفی در آن نمایان می‌شود که عکس آیزنهایم جوان در آن قرار دارد. از آنجا که سوفی و آیزنهایم از نظرطبقاتی با یکدیگر بسیار فاصله دارند، پدر و مادر سوفی ملاقات آندو را ممنوع کرده‌اند ولی آنها مخفیانه با یکدیگر دیدار می‌کنند. آیزنهایم که در نوجوانی شاهد تردستی یک شعبده‌باز دوره‌گرد بوده و از آن زمان شیفتهٔ این کار شده است به سوفی می‌گوید که دوست دارد به چین برود تا اسرار بیشتری از این حرفه را بیاموزد و سوفی به او قول می‌دهد تا همراهش شود. آن دو در جایی پنهان می‌شوند ولی درست پیش از رفتن پلیس پیدایشان می‌نماید. سوفی از آیزنهایم می‌خواهد که هر دویشان را غیب نماید ولی او نمی‌تواند و هر دو از یکدیگر جدا می‌شوند.
پس از این اتفاق آیزنهایم از آنجا می‌رود و برای آنکه فوت و فن‌های بیشتری را از شعبده‌بازی بیاموزد در جهان به مسافرت می‌پردازد و سرانجام پس از ۱۵ سال به زادگاه خود باز می‌گردد. او در یکی از نمایش‌هایش که در حضور ولیعهد لئوپولد انجام می‌دهد سوفی را می‌بیند و می‌فهمد که او به زودی قرار است تا با لئوپولد که فردی بی‌رحم است ازدواج نماید. سوفی هنوز گردن‌آویزی که آیزنهایم در جوانی برایش ساخته بوده دارد و هر دو درمی‌یابند که هنوز یکدیگر را دوست دارند و قرار می‌گذارند تا از کشور فرار نمایند. اما سوفی به آیزنهایم می‌گویذ که ابندا باید کاری در رابطه با ولیعهد لئوپولد انجام دهند چرا که او قصذ کودتا و گرفن قدرت از پدرش پادشاه فرانتز فیلیپ اول را دارد. حتی نامزدی او با سوفی نیز به دلیل ریشهٔ مجاری او و به دست آوردن حمایت مجارها بوده‌است و اگر فرار کنند، لئوپولد حتماً کسانی را به دنبالشان فرستاده تا آن دو را گرفته و بکشند.
لئوپولد از طریق بازرس اوهل که آندو را تعقیب می‌نماید به ارتباط سوفی و آیزنهایم با یکدیگر پی می‌برد و در حالت مستی، سوفی را متهم به روسپی‌گری می‌نماید. سوفی به او می‌گوید که حاضر نیست با او ازدواج نموده و بخشی از نقشهٔ او باشد و در صدد ترک کردن او بر می‌آید اما شمشیر لئوپولد بر گردنش فرود آمده و او را زخمی می‌نماید. سوفی بیهوش بر اسبش از آنجا خارج می‌شود ولی جنازهٔ او را از رودخانه خارج می‌سازند. لئوپولد از بازرس اوهل می‌خواهد تا آیزنهایم را زیر نظر بگیرد اما زمزمهٔ کشته شدن سوفی به دست ولیعهد در میان مردم به گوش می‌رسد.
آیزنهایم که از مرگ سوفی پریشان شده نمایشی جدید را ترتیب می‌دهد و با احضار ارواح مردگان، مردم را به شگفتی وا می‌دارد. لئوپولد که از ماجرا باخبر شده تصمیم می‌گیرد تا مخفیانه به دیدن یکی از این نمایش‌ها برود. آیزنهایم در آن نمایش روح سوفی را احضار می‌نماید و او می‌گوید یکی از افرادی که در سالن حضور دارد او را کشته‌است. این سخن باعث وحشت لئوپولد می‌شود. بازرس اوهل از آیزنهایم می‌خواهد تا پیش از وقوع هر اتفاق ناگواری به نمایشش پایان دهد ولی آیزنهایم نمی‌پذیرد و درست پیش از آنکه بتوانند دستگیرش نمایند درهوا معلق شده و ناپدید می‌شود.
بازرس اوهل در جستجوی آیزنهایم به خانهٔ او می‌رود ولی به جز یادداشت‌هایی در زمینهٔ شعبده‌بازی چیزی به‌دست نمی‌آورد. ناگهان چشمش به پوشه‌ای با عنوان «درخت پرتقال» می‌افتد و تصمیم می‌گیرد راز این شعبدهٔ معروف را بیابد. در پوشه هیچ چیز به جز چند کاغد سفید نیست تا اینکه چشمش به یک طراحی می‌افتد که چگونگی عملکرد گردن‌آویز خانهٔ مخفی‌داری که آیزنهایم برای سوفی ساخته بوده نمایش داده شده‌است.
دیدن این طرح بازرس را به یاد چیزی می‌اندازد. او به اصطبل کاخ ولیعهد بر می‌گردد و در میان کاه‌ها چیزی را می‌یابد. سپس پیش ولیعهد رفته و می‌گوید مدارکی به دست آورده که نشان می‌دهد عالیجناب قاتل است و این مدارک، گردن‌آویز پاره شدهٔ سوفی و نگین کنده شده از روی تیغهٔ شمشیر ولیعهد هستند. لئوپولد می‌خواهد تا بازرس در این باره سکوت کند اما می‌بیند که پدرش پادشاه و ژنرال‌ها دارند به سوی کاخ می‌آیند و در می‌یابد که بازرس آنها را در جریان نقشه‌اش برای کودتا قرار داده‌است. سربازان به پشت در قفل شدهٔ اتاق ولیعهد می‌آیند و لئوپولد پیش از آنکه به دست آنها دستگیر شود با شلیک گلوله‌ای در مغزش خود را می‌کشد.
پس از خروج بازرس از کاخ، پسربچه‌ای بسته‌ای را به او می‌دهد که همان پوشهٔ مربوط به شعبدهٔ «درخت پرتقال» است با این تفاوت که این بار تمام توضیحات مربوط به انجام این تردستی در پرونده موجود است. بازرس با شگفتی از پسربچه در مورد کسی که این بسته را به او داده می‌پرسد و پسر بچه نام آیزنهایم را می‌آورد. با شنیدن نام آیزنهایم بازرس دست در جیب خود کره و در می‌یابد که گردن‌آویز سوفی دیگر آنجا نیست و آیزنهایم که تغییر قیافه داده بوده آنرا از جیبش زده. با شناسایی آیزنهایم بازرس او را تا ایستگاه قطار دنبال می‌کند و در آنجاست که در می‌یابد مرگ سوفی تنها نمایشی ساختگی از جانب آن دو بوده تا ولیعهد لئوپولد را گیر بیندازند و می‌فهمد که هیچ چیز آنگونه که به نظر می‌رسد نمی‌باشد.

بازیگران
  • ادوارد نورتون در نقش آیزنهایم
  • پل جیاماتی در نقش بازرس اوهل
  • جسیکا بیل در نقش سوفی
  • روفس سیول در نقش ولیعهد لئوپولد
  • ادوارد مارسن در نقش یوزف فیشر
  • آرون جانسون در نقش آیزنهایم جوان
  • النور تاملینسون در نقش سوفی جوان
  • جیک وود در نقش یورکا
  • تام فیشر در نقش ویلگات
 

Lord Kevinz

عضو جدید
کاربر ممتاز
a beautiful mind
یک ذهن زیبا


یک ذهن زیبا، (به انگلیسی: A Beautiful Mind) نام فیلمی آمریکایی است که دربارهٔ زندگی جان نَش ریاضیدان برندهٔ جایزهٔ نوبل و مسائلی که به دلیل بیماری روان‌گسیختگی با آنها مواجه می‌شود، ساخته شده است.
این فیلم در سال ۲۰۰۱ بر اساس کتابی به همین نام و نوشتهٔ سیلویا ناسار و به کارگردانی ران هوارد ساخته شده است. بازیگران اصلی آن راسل کرو در نقش جان نش و جنیفر کانلی در نقش همسر وی هستند.

جوایز
برندهٔ جایزهٔ اسکار؛
  • جایزهٔ بهترین فیلمنامهٔ اقتباسی برای آکیوا گلدزمن
  • جایزهٔ بهترین فیلم برای برایان گریزر و ران هوارد
  • جایزهٔ بهترین کارگردانی برای ران هوارد
  • جایزهٔ بهترین بازیگر زن نقش مکمل برای جنیفر کانلی
نامزد جایزهٔ اسکار؛
  • بهترین بازیگر نقش اصلی مرد
  • بهترین تدوین
  • بهترین چهره‌آرایی
  • بهترین موسیقی فیلم
  • بهترین بازیگر مرد
بودجه۶۰ میلیون دلار
فروش۳۳۵ میلیون دلار
 

Lord Kevinz

عضو جدید
کاربر ممتاز
2012

۲۰۱۲ فیلمی درام حماسی و تخیلی محصول ۲۰۰۹ آمریکا و کانادا به کارگردانی رولند امریش می‌باشد. این فیلم در ۱۳ نوامبر ۲۰۰۹ اکران شد.
داستان
داستان فیلم ۲۰۱۲ مربوط به یک فاجعه آخرالزمانی است که بر نمایش مرگ زمین و یک تیم از بازماندگان این فاجعه تمرکز کرده است.

بودجه۲۰۰ میلیون دلارفروش۷۵۹٬۳۰۱٬۰۷۵ دلار
 

Lord Kevinz

عضو جدید
کاربر ممتاز
آواتار
Avatar

آواتار یا نمایه (به انگلیسی: Avatar) یک فیلم علمی-تخیلی سه‌بعدی است.[۳] این فیلم توسط جیمز کامرون نوشته و کارگردانی شده و در تاریخ ۱۸ دسامبر ۲۰۰۹ به نمایش درآمد.
آواتار محصول کمپانی آمریکایی فاکس قرن بیستم است. آهنگساز موسیقی این فیلم جیمز هورنر (تایتانیک) می‌باشد. استین وینستن مسئول جلوه‌های ویژه فیلم نابودگر ۲ نیز تا قبل از مرگش به جیمز کامرون در زمینه طراحی این فیلم کمک می‌کرده‌است.
در سال ۱۹۹۵ کامرون نمایشنامه آواتار را یه اتمام رساند. این فیلم چندین سال در دست ساخت بوده‌است و در لس‌آنجلس، نیوزیلند و خلیج مکزیک فیلمبرداری شده‌است.

فضای فیلم
سال ۲۱۵۴ میلادیست. داستان در یکی از چندین ماه سیاره‌ای در منظومه خورشیدیِ رجل قنطورس به نام پندورا (به انگلیسی: Pandora) اتفاق می‌افتد. انسان‌ها تحت شرکتی به نام آردی‌اِی مشغول خارج کردن سنگی با ارزش و فلز مانند از دل این سیاره هستند. پندورا حاوی گوناگونی شگفت انگیزی از زندگی فرازمینی است، و جوی غیر قابل استنشاق برای انسان‌ها دارد، همچنین محیطی در تضاد با طبیعتی که مانند آن در روی زمین وجود دارد. نام سیاره از این جهت اشاره به وضع مصیبت‌وار آن (از دید انسان) دارد (که به اسطوره‌شناسی پاندورا باز می‌گردد).
از میان جانداران بومی این سیاره موجوداتی شبیه به انسان هستند که «ناوی» نامیده می‌شوند. ناوی‌ها دارای سطح بسیار پایین‌تری از پیشرفت فنی در مقایسه با انسان‌ها هستند و نیمه وحشی و بدوی به نظر می‌آیند، اما دارای فرهنگی بسیار غنی و کل‌نگر هستند که آنها را با مکان زندگی‌شان در حال تعادل قرار می‌دهد.
پندورا دارای سیستم حیات وحش نامتعارفیست، بطوریکه سیاره و تمام موجوداتش دارای یک شبکه عصبی مشترک بوده و با هم در ارتباطند (که یادآور مفهوم گایا در اسطوره‌شناسی و جنبش‌های محیط زیستی است). ناوی‌ها از طریق نقاط اتصالی نورونی (به انگلیسی: neural interface) در گیسوان موهای خود، از نظر خودآگاهی با اسب‌های خود متصل می‌شوند[۴]، و درختان جنگل از طریق ریشه‌های خود اتصال عصبی با یکدیگر دارند. خلاصه اینکه محیط پاندورا محیطی است که دانشمندان بشری در فیلم را سخت تحت تاثیر قرار داده، و محیط منحصر به فرد این دنیا، مرزهای بین علم و عرفان را درهم می‌نوردد.
منابع طبیعی که بشر در این سیاره بدنبال آن است آن‌آبتینیوم (به انگلیسی: unobtainium) (به معنی عنصر نایاب) نام دارد. این ماده نوعی سنگ کانی مرموزی است که دارای خواص میدانی عجیبی است، بطوریکه باعث ظهور آثار پادگرانشی و اختلال میادین الکترومغناطیسی می‌شود.

داستان فیلم
در داستان فیلم، زمینیان بمنظور تصرف منابع سرشار پندورا (سیاره ناوی‌ها)، آماده برای اشغال نظامی و استفاده از قوه قهریه می‌شوند که منجر به نابودی خانه و کاشانه ناوی‌ها و محیط زیستشان خواهد گشت. ناوی‌ها اکنون در معرض انقراض قرار دارند.
اما از سوی دیگر، گروهی از انسان‌های دانشمند مشغول آزمایش پروژه‌ای هستند بنام «آواتار» که در آن با علم ژنتیک بدن‌های ناوی مصنوعی در آزمایشگاه خلق کرده، و خودآگاهی انسانی را بعنوان رانندهٔ آن بدن بطور موقت درون آن بدن تزریق یا قالب کرده[۷] تا بتوانند از این طریق با فرستادن این ناوی‌های مصنوعی، داخل جماعت ناوی‌ها بطور ناشناس تجسس کرده تا بلکه فرهنگ و رسم و رسوم آنان را بشناسند. در واقع، این بدن‌های مصنوعی چیزی جز نوعی نفربر با کنترل از راه دور بسیار پیشرفته نیست.
جیک سالی (به بازیگری سام ورتینگتن)، سربازی جانباز بر روی ویلچر است که هنگام خدمت در تفنگداران دریایی ایالات متحده آمریکا از ناحیه دو پا فلج شده‌است. هنگامی که او را برای پروژه آواتار بعنوان خلبان یکی از بدن‌ها بکار می‌گیرند، او طبق ماموریتش سعی در رخنه کردن در بومیان و کشف رموز و اطلاعات سری آنان می‌پردازد. اما تدریجاً طی ماجراهایی با «نیتیری» (با صدای زویی سالدانا)، شاهزاده و دختر بزرگ قبیلهٔ ناوی‌ها تدریجاً پیوند عاطفی برقرار می‌کند و رفته‌رفته پی به عمق زبیای فرهنگ بومیان برده، و سعی می‌کند به آنها کمک کند، تا جایی که مجبور است سرانجام در برابر نسل انسان‌های غاصب، یعنی نوع خودش، قرار گیرد...

برداشت‌های سیاسی
جیمز کمرون در این فیلم از گنجاندن اشاره‌های سیاسی هیچ ابایی از خود نشان نداده‌است.[۸] محور فیلم حول موضوع دستیابی به منابع طبیعی بسیار با ارزشی می‌چرخد بنام «آن‌آبتینیوم» (به انگلیسی: unobtainium) که «نمادیست از حرص و طمع بشری»[۹] که نژاد انسانی را برای تصرف آن منابع وادار به جنگ با موجودات بومی سیاره پندورا کرده.
سرهنگ کواریچ، فرمانده عملیات نظامی در فیلم (به بازیگری استیون لنگ)، بومیان ناوی را (که شباهت واضحی با سرخ‌پوستان آمریکایی دارند[۱۰]) را متوحش می‌نامد، و استفاده وی از واژگانی همچون «شوک و بهت» (به انگلیسی: shock and awe)، «مبارزه با تروریسم»، و «حمله پیشگیرانه» (به انگلیسی: preemptive strike) یادآور وقایع جنگ عراق است.[۱۱]
فیلم همچنین در رساندن پیغامی در دفاع از محافظت از محیط زیست کاملا رسا است

فروش

آواتار با فروش ۲٬۷۳۹٬۶۴۲٬۶۶۷ دلار توانست پس از گذشتن از مرز یک میلیارد فیلم‌های شوالیه تاریکی، دزدان دریایی کارائیب: صندوق مرد مرده ، ارباب حلقه‌ها: بازگشت پادشاه و تایتانیک را پشت سر بگذارد و پرفروش‌ترین فیلم تاریخ سینما لقب بگیرد. آواتار تنها فیلمی است که مرز ۲ میلیارد را پشت سر گذاشته‌است.

بودجه۲۳۷ میلیون دلار
فروش۲٬۷۶۶٬۰۴۶٬۱۳۹ دلار
 

hamid_geo

عضو جدید
بهترین فیلمی که دیدم، فیلمی بود که 22 خرداد پارسال از رسانه ملی پخش شد.
فیلم ساعت 12 شروع شد و دو نصفه شب تموم شد.

اولش فیلم شادی بود،اما آخرش یک تراژدی وحشتناک داشت.

علی کارگردان این فیلم بود و محمود و صادق هم دو بازیگر اصلی فیلم.
خیلی فیلم عجیبی بود.
فيلم پرواز گنجشكه تخته سياه از شونصد تا جشنواره الاغ بلورين گرفتن
آره فيلم من يك افسانه هستم قشنگه
بازيگرم:آلپاچينو
رابرت دنيرو
ويل اسميت
 

paeeizan

اخراجی موقت
من آواتار رو ديدم ..خيلي عجيبه .... صحنه هاش ..... !!!! دست جلوه هاي ويژه اش درد نكنه ...محشر بود .
 

negin1990

عضو جدید
کاربر ممتاز
نمیشه گفت
من خیلی از فیلما رو خیلی دوس دارم
البت چندتا از فیلمایی رو که گفتی هم دوس دارم مخصوصا لئون

محض نمونه: ساعت ها : the hours

 

xilizax

عضو جدید
درود ؛

این خیلی بی انصافی که تنها یک فیلم رو انتخاب کنیم. ولی چیزی که الان خیلی دوست دارم دوباره ببینم Million Dollar Baby با بازی و کارگردانی Clint Eastwood است.
 

Ice Man

مدیر تالار مهندسی برق
مدیر تالار
از نظر من بهترین فیلم مطمئنا پدر خوانده "The Godfather" هست، بعد اون آثار فاخری همچون پاپیون و...






البته فیلمهای زیادی هم هست که همیشه برای من جایگاه ویژه ای داشتن، گرچه الان زیاد حضور ذهن ندارم ولی نمونه های رو میشه عنوان کرد:
* تقریبا اکثر فیلمهای آل پاچینو
* دشمن ملت "Enemy Of The State"
* ارباب جنگ " Lord Of War"
* ژاکت " The Jacket"
* پیانیست "Pianist"


فعلا مورد دیگه ای یادم نیمیاد
ولی در مورد بازیگر بدون شک:
آلفردو جیمز پاچینو (آل پاچینو)
 

nichol

عضو جدید
the rader
roman holiday
seven pounds
vita bella la
an affair to remember
revolutionary road
The Curious Case of Benjamin Button
lolita
the seven year itch
دی کاپریو
گریگوری برک
مارلون براندو
 
آخرین ویرایش:

Lord Kevinz

عضو جدید
کاربر ممتاز
درود ؛

این خیلی بی انصافی که تنها یک فیلم رو انتخاب کنیم. ولی چیزی که الان خیلی دوست دارم دوباره ببینم Million Dollar Baby با بازی و کارگردانی Clint Eastwood است.

شما هرچی فیلم رو دوست داری اسماشونو بگو.
 

Farez 132

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام
شايد هيچ كس نتونه اسم يه فيلم رو به عنوان بهترين فيلمي كه ديده بگه....ولي چند تا از بهترين فيلمايي كه ديده رو ميتونه بگه.
ایران خودمون رو ول کردی چسبیدی به خارجیها ؟فیلم مورد علاقه من مارمولک بازیگرش هم داداشم پرویز پرستویی
 

sokoot.assa

عضو جدید
کنستانتین ماتریکس نوع چهارم
از سریالها هم فرار از زندان
بازیگر ها هم کیانو ریوز - ونت فورت میلر-جانی دپ - درو برا بریمور
 

ا.پزشکی

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
من خیییللللییییی فیلم میبینم و خیلی فیلمارو دوست دارم
ولی اونایی که خیلی دوست دارم leon , the fifth element , nikita , godfather 1 , wall-e , fight club , dumb & dumber , the mask , illusionist , sprite away
, , ,

خیلی های دیگه هم هست !!!
 

#ZaHra#

عضو جدید
کاربر ممتاز
منم عشقه فیلم دیدنم
بازی-فرار از شائوشنگ- اواتار-لئون
خیلیاشونو یادم نیس
 
بالا