من و پدرم

fire dragon

عضو جدید
کاربر ممتاز
14 ساله كه بودم گفتم : زياد حرف هاي پدرمو تحويل نگيرم اون خيلي اُمله .

16 ساله كه شدم ديدم خيلي نصيحت مي كنه گفتم باز اون گوش مفتي گير اُورده .

18 ساله كه شدم . واي خداي من باز گير داده به رفتار و گفتار و لباس پوشيدنم همين طور بيخودي به آدم گير مي ده عجب روزگاريه .

21 ساله كه بودم پناه بر خدا بابا به طرز مأيوس كننده اي از رده خارجه

25 ساله كه شدم ديدم كه بايد ازش بپرسم ، زيرا پدر چيزهاي كمي درباره اين موضوع مي دونه زياد با اين قضيه سروكار داشته .

30 ساله بودم به خودم گفتم بد نيست از پدر بپرسم نظرش درباره اين موضوع چيه هرچي باشه چند تا پيراهن از ما بيشتر پاره كرده و خيلي تجربه داره .

40 ساله كه شدم مونده بودم پدر چطوري از پس اين همه كار بر مياد ؟ چقدر عاقله ، چقدر تجربه داره .


[SIZE=+0]50 [/SIZE][SIZE=+0]ساله كه شدم ...[/SIZE]
حاضر بودم همه چيز رو بدم كه پدر برگرده تا من بتونم باهاش دربارة همه چيز حرف بزنم !
اما افسوس كه قدرشو ندونستم ...... خيلي چيزها مي شد ازش ياد گرفت !


http://groups.yahoo.com/group/baziran/join
http://groups.yahoo.com/group/baziran/join
 

*Essi*

اخراجی موقت
  • آخرش خیلی فیلم هندی بود.
جدی میگم،گریه دار بود و نشاندهنده بی معرفتی جوانان در حق پدرانشان. :cry:


هیچ جای دنیا پدر تا این حد خرج خانواده و فرزندانش را حتی تا سنین بالا نمیدهد.


 
آخرین ویرایش:

fire dragon

عضو جدید
کاربر ممتاز
  • آخرش خیلی فیلم هندی بود.
جدی میگم،گریه دار بود و نشاندهنده بی معرفتی جوانان در حق پدرانشان. :cry:


هیچ جای دنیا پدر تا این حد خرج خانواده و فرزندانش را حتی تا سنین بالا نمیدهد.



وای چه روزهایی داشتم با این کتابها
خیلی وقت بود یادشون نبودم
دمت گرم
 

zalzalak_amir

عضو جدید
اتفاقا همین یک ساعت پیش با خانوادم درگیر شدم...

ببینید دوستان در اکثر خانواده های ایرانی درسته که به قول اسی
خرجی بچه ها تا سنین بالا داده میشه ؟
ولی متاسفانه والدین به هیچ وجه نمیتونن آموزشهای لازم برای
آینده رو به اونا بدن و الان خود من هم دارم چوب این عدم تفکر
رو میخورم ؟
من از یه خونواده ی 6 نفره هستم که متاسفانه سه فرزند دیگر
فقط دارن گوشه ی خونه خودشونو میپوسونن و هی هر روز نق
میزنن که فلان فلان شده و ...
خوب راست هم میگن داریم از زندگی ای حرف میزنیم که فقط یک بار
اتفاق میفته و بعضیا با سیاست های غلط تباهش کردن؟

والدین ایرانی با احساس ترین خانواده های کل دنیا هستن ولی حیف که از هوششون استفاده نمیکنن؟
 

vafaaa

عضو جدید
کاربر ممتاز
پدر عزیزم

ای مرا از تو بنیان عمر

به نام توام بسته پیمان عمر

من از تابش تو بلند اخترم

بود خاک پای تو تاج سرم


خدا رحمتشون کنه شقایق خانم:gol::gol::gol:
 
آخرین ویرایش:

mehdix622

عضو جدید
کاربر ممتاز
چه حیف...
من 24 سالم بود که بابام فوت کرد .......
کاش بود......
شقايق واقعا برات ناراحت شدم

البته هممون يك روز ميميريم دير يا زود داره


پدر منم مريضه و بيماريش هم حاده:cry:


راستي الان چند سالته؟؟؟
 

*Essi*

اخراجی موقت
والدین ایرانی با احساس ترین خانواده های کل دنیا هستن ولی حیف که از هوششون استفاده نمیکنن؟

اما به نظر من هنگام دعوا دو طرف مقصرند.
واسه خود من هم اتفاق افتاده.
ما هم زیادی پر رو بازی و پر توقعی در میاریم و آنها هم بعضی وقت ها ، زیادی گیر میدهند.
 

zalzalak_amir

عضو جدید
شقایق خانم خدا بیامرزتش...

اره اسی جان در مورد اینکه ما ها توقعمون زیاده موافقم ...

ولی متاسفانه در این شرایط اقتصادی ایران اکثر خانواده ها فشار میکشن
و همین باعث اختلاف و درگیری میشه...
مساله ی اشتغال و غیره هم که بماند...
همین پریروز 500تومن واسه ثبت نام دانشگاه ریختم و الان هم انقدر عصبی ام
که خودم هم نمیدونم چیکار میکنم از این ور خرج کرایه خونه و ...
اوضاع کارو بار هم که ...


خدا کنه شرایط خوب شه در سن 21 سالگی از فشار عصبی کم خونی گرفتم از این ورم قلبم تیر میکشه؟
 

fire dragon

عضو جدید
کاربر ممتاز
شقایق خانم خدا بیامرزتش...

اره اسی جان در مورد اینکه ما ها توقعمون زیاده موافقم ...

ولی متاسفانه در این شرایط اقتصادی ایران اکثر خانواده ها فشار میکشن
و همین باعث اختلاف و درگیری میشه...
مساله ی اشتغال و غیره هم که بماند...
همین پریروز 500تومن واسه ثبت نام دانشگاه ریختم و الان هم انقدر عصبی ام
که خودم هم نمیدونم چیکار میکنم از این ور خرج کرایه خونه و ...
اوضاع کارو بار هم که ...

خدا کنه شرایط خوب شه در سن 21 سالگی از فشار عصبی کم خونی گرفتم از این ورم قلبم تیر میکشه؟


دوست عزیز من این جملاتو که میخونم واقعا متاسف میشم
مملکتی که اینهمه ذخایر نفت و گاز داره
مملکتی که از 14 نوع آب و هوا تو دنیا 11 تاش رو داره با همه محصولات کشاورزی و میوه هاش
مملکتی که معادن غنی داره حتی معدن طلا هم دار
بعد جووناش تو این سن دغدغه های یه ادم 50 ساله رو دارند
.
.
ولی شما فکر کن پدرو مادرتون هم تمامی این دغدغه هارو چند برابر دارن
اگه تو فکر خودتی اونها فکر تمام خونواده هستند
با اون اعصاب خورد میان خونه اون وقت من و تو هم بپیچیم به پرو پاشون .........
به نظر من باید رعایتشون کنیم بیشتر از قبل
قبلا بچه بودیم ولی الان دیگه متوجه مشکلاتشون هستیم
 

fire dragon

عضو جدید
کاربر ممتاز
شقايق واقعا برات ناراحت شدم

البته هممون يك روز ميميريم دير يا زود داره


پدر منم مريضه و بيماريش هم حاده:cry:


راستي الان چند سالته؟؟؟


امیدوارم هر چه زودتر حالشون بهبود پیدا کنه
من هم چند سال پیش پدرم دو تا مریضی سخت ظرف یک سال داشت
خیلی سخت بود ولی خدا رو شکر به خیر گذشت
فکر میکنم الان وظیفه شما بیشتره که به همه خانواده روحیه بدی
 

mehdipesse

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چه حیف...
من 24 سالم بود که بابام فوت کرد .......
کاش بود......
تسليت عرض ميكنم
غم آخرتون باشه
حالا بايد بفكر كوچولوها باشيد تا ياد گذشته



مخصوصا كه بزنم به تخته قند عسلا وزنشونم زياد بوده;)
 

mehdipesse

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شقایق خانم خدا بیامرزتش...

اره اسی جان در مورد اینکه ما ها توقعمون زیاده موافقم ...

ولی متاسفانه در این شرایط اقتصادی ایران اکثر خانواده ها فشار میکشن
و همین باعث اختلاف و درگیری میشه...
مساله ی اشتغال و غیره هم که بماند...
همین پریروز 500تومن واسه ثبت نام دانشگاه ریختم و الان هم انقدر عصبی ام
که خودم هم نمیدونم چیکار میکنم از این ور خرج کرایه خونه و ...


خدا کنه شرایط خوب شه در سن 21 سالگی از فشار عصبی کم خونی گرفتم از این ورم قلبم تیر میکشه؟

يعني از كدوم ور؟
ببين از سمت چپ باشه گرفتگي عضلاني هست ولي راستش باشه احتمال سكته ميره
اگه راسته پاشو برو دكتر:(
 

شقایق21

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

fire dragon

عضو جدید
کاربر ممتاز
http://www.eshgheman.ir/email.php?news.43 http://www.eshgheman.ir/print.php?news.43 http://www.eshgheman.ir/plugins/pdf/pdf.php?news.43


یک روز آموزگار از دانش‌آموزانی که در کلاس بودند پرسید:
آیا می‌توانید راهی غیر تکراری برای ابراز عشق، بیان کنید؟

برخی از دانش آموزان گفتند:
با بخشیدن، عشقشان را معنا می‌کنند.

برخی؛ دادن گل و هدیه
و برخی؛ حرف‌های دلنشین را، راه بیان عشق عنوان کردند.

شماری دیگر هم گفتند:
با هم بودن در تحمل رنج‌ها و لذت بردن از خوشبختی را، راه بیان عشق می‌دانند.

در آن بین،....


پسری برخاست و پیش از این که شیوه دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند، داستان کوتاهی تعریف کرد:
یک روز زن و شوهر جوانی که هر دو زیست شناس بودند، طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند. آنان وقتی به بالای تپّه رسیدند درجا میخکوب شدند.
یک قلاده ببر بزرگ، جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود. شوهر، تفنگ شکاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود. رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل ببر، جرات کوچک‌ترین حرکتی نداشتند. ببر، آرام به طرف آنان حرکت کرد. همان لحظه، مرد زیست شناس فریاد زنان فرار کرد و همسرش را تنها گذاشت.
بلافاصله ببر به سمت شوهر دوید و چند دقیقه بعد ضجه‌های مرد جوان به گوش زن رسید. ببر رفت و زن زنده ماند.

داستان به اینجا که رسید دانش آموزان شروع کردند به محکوم کردن آن مرد.
اما راوی پرسید: ؟
آیا می‌دانید آن مرد در لحظه‌های آخر زندگی‌اش چه فریاد می‌زد؟

بچه ها حدس زدند حتما از همسرش معذرت خواسته که او را تنها گذاشته است!

راوی جواب داد:
نه، آخرین حرف مرد این بود که، عزیزم، تو بهترین مونسم بودی. از پسرمان خوب مواظبت کن و به او بگو پدرت همیشه عاشقت بود.

قطره‌های بلورین اشک، صورت راوی را خیس کرده بود که ادامه داد:

همه زیست شناسان می دانند که ببر فقط به کسی حمله می‌کند که حرکتی انجام می‌دهد و یا فرارمی‌کند. پدر من در آن لحظه وحشتناک، با فدا کردن جانش، پیش‌مرگ مادرم شد و او را نجات داد. این صادقانه‌ترین و بی‌ریاترین راه پدرم برای بیان عشق خود به مادرم و من بود.
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]پروين اعتصامی پس از درگذشت پدر، اين ابيات را در سوك وي سروده :[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]
[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]پدر،آن تيشه كه برخاك تو زد دست اجل[/FONT][FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]
تيشه اي بود كه شد باعث ويرانـي من
يوسفت نام نهادند و به گـرگت دادنـد
مرگ، گرگ توشد، اي يوسف كنعاني من
مه گردون ادب بودي و در خاك شدي
خاك، زندان توگشت، اي مه زنداني من
از نـدانستن مـن، دزد قضـا آگه بود
چو تو را برد، بخنديد به نادانـي من
آنكه در زير زمين، داد سر و سامانـت
كاش ميخورد غم بي سر و ساماني من
به سر خاك تو رفتم، خط پاكش خواندم
آه از اين خط كه نوشتند به پيشاني من
رفتي و روز مرا تيره تر از شب كردي
بي تو در ظلمتم اي ديده نوراني مـن
بي تو اشك و غم حسرت، همه مهمان منند
قدمـي رنجه كن از مهر، به مهماني من
صـفحه روي ز انـظار، نـهان ميدار
تا نخوانند در اين صفحه، پريشاني من
دهر بسيار چو من سر به گريبـان ديده است
چه تفاوت كندش سر به گريباني من ؟
عضو جمعيت حق گشتـي و ديگر نخوري
غم تنهايي و مهجوري و حيرانـي من
گل و ريحان كدامين چـمنت بـنمودند؟
كه شكستي قفس، اي مرغ گلستاني من
مـن كه قدر گـهر پاك تـو ميدانستم
ز چه مفقود شدي، اي گهر كاني من
من كه آب تو ز سر چشـمه دل ميـدادم
آب و رنگت چه شد، اي لاله نغماني من؟
من يكي مرغ غزل خوان تو بودم، چه فتاد
كه دگر گوش ندادي به توا خواني من؟
گنج خود خوانديم و رفتي و بگذاشتيم
اي عجب تعد تو با كيست نگهباني من؟
[/FONT]
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مادر وپدرم[/FONT]
مادرم شبنم گلبرگ حیات
پدرم عطر گل یاس بقاست
مادرم وسعت دریای گذشت
پدرم ساحل زیبای لقاست
مادرم آئینه حجب و حیا
پدرم جلوه ایمان و رضاست
مادرم سنگ صبور دل ما
پدرم در همه حال کارگشاست
مادرم شهر امیداست و هنر
پدرم حاکم پیمان و وفاست
مادرم باغ خزان دیده دهر
پدرم برسرما مرغ هماست
مادرم موی سپید کرده زحزن
پدرم نقش همه خاطره هاست
مادرم کوه وقار است و کمال
پدرم چشمه جوشان عطاست
 

Similar threads

بالا