حکایت شیری که عاشق آهو شد

salimipour

عضو جدید
کاربر ممتاز
حکایت شیری که عاشق آهو شد

شیر نری دلباخته‏ی آهوی ماده شد.

شیر نگران معشوق بود و می‏ترسید بوسیله‏ حیوانات دیگر دریده شود.
از دور مواظبش بود…
پس چشم از آهو برنداشت تا یک بار که از دور او را می نگریست،
شیری را دید که به آهو حمله کرد. فوری از جا پرید و جلو آمد.

دید ماده شیری است. چقدر زیبا بود، ...

گردنی مانند مخمل سرخ و بدنی زیبا و طناز داشت.

با خود گفت: حتما گرسنه است. همان جا ایستاد و مجذوب زیبایی ماده شیر شد.

و هرگز ندید و هرگز نفهمید که آهو خورده شد…

نتیجه اخلاقی : هیچ وقت به امید معشوقتون نباشید !! و در دنیا رو سه چیز حساب نکنید اولی خوشگلی تون دومی معشوقتون و سومی را یادم رفت. اها اینکه تو یاد کسی بمونید وقتی لازمه .
 

salimipour

عضو جدید
کاربر ممتاز
چقدر تلخ !!!!!
ولی به نظر من قشنگه / چون شیر نباید عاشق اهو بشه ( یکم دقیق تر به موضوع نگاه کنید ) اگر این اتفاق بیفته نظم صبیعت و جهان بهم میخوره ( منظور داستان در اصل چیزی دیگری است)
 

amirstark

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بيچاره اهويي كه اسير شيري باشد
وبيچاره تر شيري كه اسير چشم اهويي باشد
 

#parisa#

عضو جدید
کاربر ممتاز
نتیجه اخلاقی داستان یه چیز دیگه است که اگه بگم کل کل دختر پسرا شروع میشه:lol:پس نمیگم.:w16:
 

Similar threads

بالا