مشاعرۀ سنّتی

[salvador]

دوستی با هرکه کردم خصم مادرزاد شد....
هر کجا سکنا گزیدم خانه ی صیاد شد....

دلا خاموش چون محرم نیابی



مزن دم زانک یک هم دم نیابی

 

[A&S]

یادت چو رود از یادم
خواهم که نباشد یارم

 

[A&S]

اگه رفیقت یه چشم داره تو به نیمرخش نیگا کن.

 

[salvador]

یادت چو رود از یادم
خواهم که نباشد یارم

من ز سلام گرم او آب شدم ز شرم او



وز سخنان نرم او آب شوند سنگ‌ها

 

[A&S]

آه ای نفسم ای نفس سرد دلم
شاید این جرعه آخر به دلم بنشیند

 

[amir.polymer.eng]

دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به میخانه زدند

 

[salvador]

دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به میخانه زدند

در نظربازی ما بی‌خبران حیرانند


من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند





عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی


عشق داند که در این دایره سرگردانند

 

[A&S]

در بادیه بنشین خبر از یار آمد
چشم دل را به تماشایش کن

 

[ranalean]

در نظربازی ما بی‌خبران حیرانند


من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند





عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی


عشق داند که در این دایره سرگردانند

دوباره پلک دلم میپرد نشانه چیست؟

شنیده ام که می آید کسی به مهمانی

(زنده یاد قیصر امین پور)

 

[salvador]

در بادیه بنشین خبر از یار آمد
چشم دل را به تماشایش کن

نور تویی سور تویی دولت منصور تویی



مرغ که طور تویی خسته به منقار مرا

 

[salvador]

دوباره پلک دلم میپرد نشانه چیست؟

شنیده ام که می آید کسی به مهمانی

(زنده یاد قیصر امین پور)

یکی آهم کز این آهم بسوزد دشت و خرگاهم



یکی گوشم که من وقفم شهنشاه شکرخا را

 

[ranalean]

یکی آهم کز این آهم بسوزد دشت و خرگاهم



یکی گوشم که من وقفم شهنشاه شکرخا را

آن همه ناز و تنعم که خزان می فرمود

عاقبت در قدم باد بهار آخر شد

 

[salvador]

دل سراپرده محبت اوست



دیده آیینه دار طلعت اوست

 

[naghmeirani]

دل سراپرده محبت اوست



دیده آیینه دار طلعت اوست

تا چند کشم غصهٔ هر ناکس را

وز خست خود خاک شوم هر کس را

کارم به دعا چو برنمی‌آید راست

دادم سه طلاق این فلک اطلس را

 

[iman.mpr]

ای دل همه اسباب جهان خواسته گیر / باغ طربت به سبزه اراسته گیر
و انگاه بر ان سبزه چون شبنمی / بنشسته و بامداد برخواسته گیر

 

[*setareh66*]

راستی خاتم فیروزه بو اسحاقی
خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود

 

[naghmeirani]

در آن زمان که روند از قفای تابوتم

بود مرا دل سرگشته در قفای شما

شوم نشانهٔ تیر قضا بدان اومید

که جان ببازم و حاصل کنم رضای شما

 

[**setare**]

آب صاف از جوی نوشیدم مرا خواندند پست
گر چه خود خون یتیم و پیر زن نوشیده اند

 

[*setareh66*]

دورم به صورت از در دولت سراى تو
ليكن به جان و دل ز مقيمان حضرتم​

 

[iman.mpr]

دورم به صورت از در دولت سراى تو
ليكن به جان و دل ز مقيمانحضرتم​

ما در س سحر در ره میخانه نهادیم
محصول دعا در ره جانانه نهادیم

 

[**setare**]

ما در س سحر در ره میخانه نهادیم
محصول دعا در ره جانانه نهادیم

ما گدایان ِ خَیل ِ سلطانیم
شهربند ِ هوای جانانیم

 

[naghmeirani]

ما گدایان ِ خَیل ِ سلطانیم
شهربند ِ هوای جانانیم

مگر یک تن از این نا آشنایان مرا بخشد به شهر عشق راهی​

 

[iman.mpr]

مگر یک تن از این نا آشنایان مرا بخشد به شهر عشق راهی​

یادمان باشد سر سجاده عشق / جز برای دل محبوب دعایی نکنیم
دوستداری نبود بندگی غیر خدا / بی سبب بندگی غیر خدا را نکنیم

 

[naghmeirani]

یادمان باشد سر سجاده عشق / جز برای دل محبوب دعایی نکنیم
دوستداری نبود بندگی غیر خدا / بی سبب بندگی غیر خدا را نکنیم

مکدر است دل آتش به خرقه خواهم زد

بیا ببین که که را می‌کند تماشایی

به روز واقعه تابوت ما ز سرو کنید

که می‌رویم به داغ بلندبالایی

 

[iman.mpr]

مکدر است دل آتش به خرقه خواهم زد

بیا ببین که که را می‌کند تماشایی

به روز واقعه تابوت ما ز سرو کنید

که می‌رویم به داغ بلندبالایی

یک جام شراب صد دل و دین ارزد / یک جرعه می مملکت چین ارزد
جز باده لعل نبست در روی زمین / تلخی که هزار جان شیرین ارزد

 

[sh@di]

یک جام شراب صد دل و دین ارزد / یک جرعه می مملکت چین ارزد
جز باده لعل نبست در روی زمین / تلخی که هزار جان شیرین ارزد

دفتر دانش ما جمله بشویید به می .... که فلک دیدم و در فصد دل دانا بود

 

[iman.mpr]

دفتر دانش ما جمله بشویید به می .... که فلک دیدم و در فصد دل دانا بود

دیوانه رویت منم اشفته مویت منم / سرگشته کویت منم دارم هوای عاشقی

 

[sh@di]

دیوانه رویت منم اشفته مویت منم / سرگشته کویت منم دارم هوای عاشقی

یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض ... پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت

 

[salvador]

یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض ... پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت

تنی سهل است کردن از تنی دور



دل از دل دور کردن نیست مقدور

 

[*setareh66*]

رباید همی این از آن، آن ازین
ز نفرین ندانند بازآفرین
نهانی بتر زآشکارا شود
دل مردمان سنگ خارا شود