در عالم پرآتش در محو سر اندرکش
در عالم هستی بین نیلین سر چون قاقم
من درد تو را زدست اسان ندهم / دل بر نکنم ز دوست تا جان ندهم
از دوست به یادگار دردی دارم / کان درد به صد هزار درمان ندهم
من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان
قال و مقال عالمی میکشم از برای تو
یکی جانیم در اجسام مفرق
اگر خردیم اگر پیریم و برنا
یکی جانیم در اجسام مفرق
اگر خردیم اگر پیریم و برنا
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که باز آیی
یا رب کجاست انکه محرم رازی که یک زمان ... دل شرح ان دهد که چه گفت و چه ها شنید
دشمن دانا بلندت میکند
بر زمینت میزند نادان دوست
دشمن دانا بلندت میکند
بر زمینت میزند نادان دوست
دریای اخضر فلک و کشتی هلال
هستند غرق نعمت حاجی قوام ما
تا مگر جرعه فشاند لب جانان بر من ... سالها شد که منم بر در میخانه مقیم
ای دوست قبولم کن و جانم بستان / مستم کن و از هر دو جهانم بستان
با هر چه قرار گیرد دلم بی تو / اتش در من زن و انم بستان
مهر ابله مهر خرس آمد یقین
کین او مهر است و مهر اوست کین
مهر ابله مهر خرس آمد یقین
کین او مهر است و مهر اوست کین
نه از مهر و نه از کین می نویسم
نه از دین و نه از کفر می نویسم
دلم خون است، میدانی ای برادر
دلم خون است، از این می نویسم
دو دست یار هزاران بار قصد سفر کرد
ای منم این بار با دو دست تمنای وصالم
مردم اندر حسرت فهم درست / انچه میگویم به قدر فهم توست
تو و طوبی و ما و قامت یاردشمن دانا بلندت میکند
بر زمینت میزند نادان دوست
مردم اندر حسرت فهم درست / انچه میگویم به قدر فهم توست
تا راز دل نداني ، در هم شكسته بهتر
فرسوده بند الفت ، با صد گره نيرزد
تو و طوبی و ما و قامت یار
فکر هر کس به قدر همت اوست
در عشق توام نصیحت و پند چه سود / زهراب چشیدهام مرا قند چه سود
گویند مرا که بند بر پاش نهید / دیوانه دل است پا بر بند چه سود
تا رفت مرا از نظر ان چشم جهان بین ... کس واقف ما نیست که از دیده چها رفت
دور از رخ تو دم به دم از گوشه چشمم ... سیلاب سرشک امد و طوفان بلا رفت
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |