خدا نگیردشان دست روز مسکینی.... که دست ما نگرفتندو میتوانستند!
ham31 عضو جدید Feb 26, 2010 #482 من تك بيت رپ ميگم:وقتشه خودمو جدا كنم از تن لشم من بيشرفم اگه فوق ستاره نشم(از استاد بابك تيغه)راستي ايكاش مينوشتي شعرات از كي بود.
من تك بيت رپ ميگم:وقتشه خودمو جدا كنم از تن لشم من بيشرفم اگه فوق ستاره نشم(از استاد بابك تيغه)راستي ايكاش مينوشتي شعرات از كي بود.
naghmeirani مدیر ارشد عضو کادر مدیریت مدیر ارشد Feb 26, 2010 #483 در زیر بار منت پرتو نمیرویم دانستهایم قدر شب تار خویش را
*زهره* مدیر بازنشسته کاربر ممتاز Feb 26, 2010 #484 صائب صائب عمر شد در گوشمالم صرف، گویا روزگار میکند ساز از برای محفل دیگر مرا
*زهره* مدیر بازنشسته کاربر ممتاز Feb 26, 2010 #485 هرچند دیدهها را، نادیده میشماری هر جا که پاگذاری، فرش است دیدهٔ ما
*زهره* مدیر بازنشسته کاربر ممتاز Feb 26, 2010 #486 گفتیم وقت پیری، در گوشهای نشینیم شد تازیانهٔ حرص، قد خمیدهٔ ما
*زهره* مدیر بازنشسته کاربر ممتاز Feb 26, 2010 #487 کنعان ز آب دیده یعقوب شد خراب ابر سفید اینهمه باران نداشته است
هزاردستان کاربر فعال Feb 27, 2010 #488 سعدي سعدي فـردا به داغ دوزخ نـاپختـه اي بسـوزد كامروز آتش عشق از وي نبرد خامي سعدي
zhaleh.z عضو جدید Feb 27, 2010 #489 انکس که اوفتاد و خدایش گرفت دست گو بر تو باد تا غم افتادگان خوری...
eksir عضو جدید کاربر ممتاز Mar 2, 2010 #490 ازسربالین من برخیز ای نادان طبیب دردمند عشق را دارو به جزدیدار نیست http://p30city.net/showthread.php?do=post_thanks_add&p=52101
ازسربالین من برخیز ای نادان طبیب دردمند عشق را دارو به جزدیدار نیست http://p30city.net/showthread.php?do=post_thanks_add&p=52101
eksir عضو جدید کاربر ممتاز Mar 2, 2010 #491 هر موی من از عشقت بیت و غزلی گشته هر عضو من از ذوقت خم عسلی گشته
*زهره* مدیر بازنشسته کاربر ممتاز Mar 2, 2010 #492 چون فلاخن کز وصال سنگ دستافشان شود میدهد رطل گران از غم سبکباری مرا
naghmeirani مدیر ارشد عضو کادر مدیریت مدیر ارشد Mar 3, 2010 #493 صائب صائب ذوق نظارهٔ گل در نگه پنهان است ای مقیمان چمن، رخنهٔ دیوار کجاست ؟
hseman عضو جدید Mar 3, 2010 #494 از دی که گذشت هیچ ازو یاد مکن فردا که نیامده ست فریاد مکن برنامده و گذشته بنیاد مکن حالی خوش باش و عمر بر باد مکن
از دی که گذشت هیچ ازو یاد مکن فردا که نیامده ست فریاد مکن برنامده و گذشته بنیاد مکن حالی خوش باش و عمر بر باد مکن
*زهره* مدیر بازنشسته کاربر ممتاز Mar 3, 2010 #495 چون گل، درین حدیقه که جای قرار نیست برگ نشاط، برگ سفر میشود مرا
*زهره* مدیر بازنشسته کاربر ممتاز Mar 3, 2010 #496 غافل است از جنبش بی اختیار نبض خویش آن که پندارد که در دست اختیاری داشته است
*زهره* مدیر بازنشسته کاربر ممتاز Mar 3, 2010 #497 هر کسی تخمی به خاک افشاند و ما دیوانگان دانه زنجیر در دامان صحرا کاشتیم
naghmeirani مدیر ارشد عضو کادر مدیریت مدیر ارشد Mar 3, 2010 #498 استخوان سر فرهاد فرو ریخت ز همدیده اش در ره شیرین نگران است هنوز
*Essi* اخراجی موقت Mar 3, 2010 #499 شنیدم گوسفندی را بزرگیرهانید از دهان و چنگ گرگیشبانگه کارد بر حلقش بمالیدروان گوسفند از وی بنالیدکه از چنگال گرگم در ربودیچو دیدم عاقبت گرگم تو بودیبه نظر شما این ابیات با کدام وقایع امروز این سرزمین سازگار است.براستی که سعدی شیخ اجل است.
شنیدم گوسفندی را بزرگیرهانید از دهان و چنگ گرگیشبانگه کارد بر حلقش بمالیدروان گوسفند از وی بنالیدکه از چنگال گرگم در ربودیچو دیدم عاقبت گرگم تو بودیبه نظر شما این ابیات با کدام وقایع امروز این سرزمین سازگار است.براستی که سعدی شیخ اجل است.
naghmeirani مدیر ارشد عضو کادر مدیریت مدیر ارشد Mar 3, 2010 #500 شمع بزم محفل شاهان شدن ذوقی ندارد ای خوشا شمعی که روشن می کند ویرانه ای را
*setareh66* عضو جدید کاربر ممتاز Mar 3, 2010 #501 جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را -- نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را
armstrong کاربر بیش فعال کاربر ممتاز Mar 5, 2010 #502 هدایت طبرستانی هدایت طبرستانی با رشته ی زلف توام امشب،سر ِ راز است افسوس که شب کوته و این رشته دراز است
هدایت طبرستانی هدایت طبرستانی با رشته ی زلف توام امشب،سر ِ راز است افسوس که شب کوته و این رشته دراز است
eksir عضو جدید کاربر ممتاز Mar 6, 2010 #504 زنده گردی چون مسیح از بوی من عـاشـقـانه گـر کنـی رو سـوی من
*زهره* مدیر بازنشسته کاربر ممتاز Mar 6, 2010 #505 بلبلان در راه ما بیهوده میریزند خار دیدهای از دامن گل پاکتر داریم ما
naghmeirani مدیر ارشد عضو کادر مدیریت مدیر ارشد Mar 8, 2010 #506 لذّتِ وصل نداند مگر آن سوخته ای که پس از دوریِ بسیار به یاری برسد
naghmeirani مدیر ارشد عضو کادر مدیریت مدیر ارشد Mar 8, 2010 #507 من از روزِ ازل از گردشِ چشمِ تو سر مستم از آن ترسم که تا شامِ ابد مخمورم اندازد
ماریا جمشیدی عضو جدید Mar 8, 2010 #510 naghmeirani گفت: استخوان سر فرهاد فرو ریخت ز همدیده اش در ره شیرین نگران است هنوز کلیک کنید تا باز شود... خیلی قشنگه
naghmeirani گفت: استخوان سر فرهاد فرو ریخت ز همدیده اش در ره شیرین نگران است هنوز کلیک کنید تا باز شود... خیلی قشنگه