بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

kachal63

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

pme

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام
خوبين؟
يه خسته نباشيد به من بگين لطفاً:d
يه چايي هم بيارين خستگيم در بره :d
البته لطفاً
 

losi

عضو جدید
سلام
خوبين؟
يه خسته نباشيد به من بگين لطفاً:d
يه چايي هم بيارين خستگيم در بره :d
البته لطفاً
سلام یاسمن جون... :heart:
خوش اومدی ... می بینم بوی گل اومد :gol:
خسته نباشی آبجی... حالا از کجا میای که اینقدر خسته ای؟
 

kachal63

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام
خوبين؟
يه خسته نباشيد به من بگين لطفاً:d
يه چايي هم بيارين خستگيم در بره :d
البته لطفاً
خیلی خیلی خسته نباشی
اینو بخور نگار یکی دیگه میاره

 

mohammad sadegh

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام... چه سلام قشنگی، حال کردیم :redface:
احوال شما؟:gol:
ممنون، میگذرونم ...

سلام

تو خوبی؟
مرسی، شکر ...

راحتم



سلام داداش. خیلی خوبی ؟ :D
ممنون، خوبم شکر خدا ...

داداشی.. خوب کردی اومدی...امسال اسکی مسکی خبری نیست..؟
خواهش میکنم همی، نمیدونم، کجا رو میگی تو الان؟ ... :D

سلام
خوبين؟
يه خسته نباشيد به من بگين لطفاً:d
يه چايي هم بيارين خستگيم در بره :d
البته لطفاً
سلام ...
ببین ببین توروخدا ،تا من میام اینم با اون افاده هاش، سر و کلش پیدا میشه ... :D
 
  • Like
واکنش ها: losi

!/!

عضو جدید
کاربر ممتاز
دو خط موازي زاييده شده اند پسركي در كلاس درس آنها را روي كاغذ كشيد آن وقت دو خط موازي چشمانشان به هم افتاد و در همان يك نگاه قلبشان تپيد و مهر يكديگر را در سينه جاي دادند خط اولي نگاه پرمعنا به خط دومي كرد و گفت : ما مي توانيم زندگي خوبي داشته باشيم .... خط دومي از هيجان لرزيد خط اولي : .... و خانه اي داشته باشيم در يك صفحه دنج كاغذ . من روزها كار مي كنم . مي توانم خط كنار جاده اي متروك شوم ... يا خط كنار يك نردبان خط دومي گفت : من هم مي توانم خط كنار گلدان چهارگوش گل سرخ شوم . يا خط كنار يك نيمكت خالي در يك پارك كوچك و خلوت ! چه شغل شاعرانه اي .... !
در همين لحظه معلم فرياد زد : « دو خط موازي هيچ وقت به هم نمي رسند و بچه ها تكرار كردند . »
 

!/!

عضو جدید
کاربر ممتاز
يك بنده خدايي ، كنار اقيانوس قدم ميزد و زير لب، دعايي را هم زمزمه ميكرد.
نگاهى به آسمان آبى و درياى لاجوردين و ساحل طلايى انداخت و گفت: - خدايا ! ميشود تنها آرزوى مرا بر آورده كنى؟ ناگاه، ابرى سياه، آ سمان را پوشاند و رعد و برقى درگرفت و در هياهوى رعد و برق، صدايى از عرش اعلى بگوش رسيد كه ميگفت: چه آرزويى دارى اى بنده محبوب من؟مرد، سرش را به آسمان بلند كرد و ترسان و لرزان گفت: - اى خداى كريم! از تو مى خواهم جاده اى بين كاليفرنيا و هاوايي بسازى تا هر وقت دلم خواست در اين جاده رانندگى كنم !! از جانب خداى متعال ندا آمد كه:- اى بنده ى من ! من ترا بخاطر وفادارى ات بسيار دوست ميدارم و مى توانم خواهش ترا برآورده كنم، اما، هيچ ميدانى انجام تقاضاى تو چقدر دشوار است؟ هيچ ميدانى كه بايد ته اقيانوس آرام را آسفالت كنم ؟ هيچ ميدانى چقدر آهن و سيمان و فولاد بايد مصرف شود؟ من همه اينها را مى توانم انجام بدهم، اما آيا نمى توانى آرزوى ديگرى بكنى؟ مرد، مدتى به فكر فرو رفت، آنگاه گفت:- اى خداى من ! من از كار زنان سر در نمى آورم! ميشود بمن بفهمانى كه زنان چرا مى گريند؟ ميشود به من بفهمانى احساس درونى شان چيست؟ اصلا ميشود به من ياد بدهى كه چگونه مى توان زنان را خوشحال كرد؟صدايي از جانب باريتعالى آمد كه: اى بنده من ! آن جاده اى را كه خواسته اى، دو بانده باشد يا چهار بانده ؟؟!!
 

hd_memar

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
جواب سلام واجب بود یه زمانی
اههه
در مورد شما نبود

ای ول نگار... بابا شما که امشب سنگ تموم گذاشتی:w40:
شرمنده مون کردی خانمی :sweatdrop:
:biggrin::biggrin:فردا شب جبران می کن!

نگار جون چای با چی میاری..؟؟
هااا؟

راحتم



سلام داداش. خیلی خوبی ؟ :D
:surprised::surprised:باش

داداشی.. خوب کردی اومدی...امسال اسکی مسکی خبری نیست..؟
من الان داداشم؟؟؟؟:surprised::surprised::surprised::surprised::surprised::surprised:
ممنون، شکر خدا ...
چه......
.
.
.

خوب!
سلام
خوبين؟
يه خسته نباشيد به من بگين لطفاً:d
يه چايي هم بيارين خستگيم در بره :d
البته لطفاً
سلام عجیجم

خیلی خیلی خسته نباشی
اینو بخور نگار یکی دیگه میاره

تعارف نکنیاااا!
 

Eshragh-Archi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کجا پس؟
تازه من امضامو عوض کردم ... :D
باشه برو به سلامت ...
شبت بخیر و خوشی ...

نگو سرده داره خورشید در میاد، نگو تاریکه شب غم سر میاد ...
نگو از تنها شدن دلم شکسته، تنها نیستی اون بالا خدا نشسته ...
نگو ابره که تو آسمون می تازه، آسمونه رو به قبله بازه بازه ...
تو میگی فردا ندارم، کسی فردا رو ندیده ...
من میگم فردا پر از، روشنیه نور امیده ...
دل صاف مثل شیشه، تو میگی پیدا نمیشه ...
من میگم زنده به عشقه، دل صاف مثل شیشه ...:gol:

اخی چه خوشمل گذاشتی...
دست خودم بود تا صبح میموندم.. امان از دست این خواهرا.. یه دم داره غر میزنه که نور میافته تو چشام..

ببینم میتونم یه چند دقیقه مچلش کنم...:whistle:
 

kachal63

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یک خانم معلم ریاضی که به یک پسر 7 ساله بنام آرنو ریاضی یاد می داد. یک روز ازش پرسید:
آرنو اگر من بهت یک سیب و یک سیب و یکی بیشتر سیب بدهم تو چند تا سیب خواهی داشت؟
تا چند ثانیه آرنو با اطمینان گفت:4 تا!
معلم نگران شده انتظار یک جواب صحیح آسان رو داشت (3).
او نا امید شده بود.او فکر کرد
"
شاید بچه خوب گوش نکرده است"
او تکرار کردآرنو:خوب گوش کن آن خیلی ساده است تو می تونی جواب صحیح بدهی اگر به دقت گوش کنی.اگر من به تو یک سیب و یک سیب دیگه و یکی بیشتر سیب بدهم تو چند تا سیب خواهی داشت؟
آرنو که در قیافهء معلمش نومیدی می دید دوباره شروع کرد به حساب کردن با انگشتانش در حالیکه او دنبال جوابی بود که معلمش رو خوشحال کند تلاش او برای یافتن جواب صحیح نبود تلاشش برای یافتن جوابی بود که معلمش را خوشحال کند. برای همین با تامل پاسخ داد "4".....

نومیدی در صورت معلم باقی ماند.
به یادش اومد که آنو توت فرنگی رو دوست دارد.او فکر کرد شاید آرنو سیب رو دوست ندارد و برای همین نمی تونه تمرکز داشته باشه. در این موقع او با هیجان فوق العاده و چشمهای برق زده پرسید:آرنو اگر من به تو یک توت فرنگی و یکی دیگه و یکی بیشتر توت فرنگی بدهم تو چند تا توت فرنگی خواهی داشت آرنو؟
معلم خوشحال بنظر می رسید آرنو با انگشتانش دوباره حساب کرد. هیچ فشاری در آرنو وجود نداشت ولی یک کم درخانم معلم بوداو موفقیت جدیدی برای آرنو می خواست و آرنو با تامل جواب داد "3"؟
حالا خانم معلم تبسم پیروزمندانه داشت. برای نزدیک شدن به موفقیتش او خواست به خودش تبریک بگه ولی یه چیزی مونده بود او دوباره از آرنو پرسید اگر من به تو یک سیب و یک سیب دیگه و یکی دیگه بیشتر سیب بدهم تو چند تا سیب خواهی داشت؟
آرنو فوری جواب داد "4"!
خانم معلم مبهوت شده بود و با صدای گرفته و خشمگین پرسید چطور آرنو چطور؟
آرنو با صدای پایین و با تامل پاسخ داد "برای اینکه من قبلا یک سیب در کیفم داشتم"
نتیجهء اخلاقی:
اگر کسی جواب غیر قابل انتظاری به سوال ما داد ضرورتا آن اشتباه نیست شاید یه بعدی از آن را ابدا نفهمیدیم.!!!
 

Eshragh-Archi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نگار جون اخه چایی رو که نمیشه تلخ خورد ... مثلا شکلاتی شیرنییی...
 

hd_memar

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
با عرض پوزش زود برم همه دادشون دراومده.. فعلا..
شبت بخیر عزیزم

سلامی میکنم به همه دوستای گلم
خوبین ؟

و شب همتون قشنگ :gol:
سلام
خوبی ماکت ساز؟

کجا پس؟
تازه من امضامو عوض کردم ... :D
باشه برو به سلامت ...
شبت بخیر و خوشی ...
امضات قشنگه
نگار جون اخه چایی رو که نمیشه تلخ خورد ... مثلا شکلاتی شیرنییی...
:surprised::surprised::surprised:اوردم که!
 

Similar threads

بالا