من که باور دارم اما ابن تویی که باور نمیکنیما اين كم و كاست را نمي دانستيم
دل آنچه كه خواست را نمي دانستيم
باور كن اگر عنايت عشق نبود
دست چپ و راست را نمي دانستيم
ببخشید متوجه منظورتون نمیشم!!!!!!من که باور دارم اما ابن تویی که باور نمیکنی![]()
روی نگار در نظرم جلوه مینمود
وز دور بوسه بر رخ مهتاب میزدم
تو کز محنت دیگران بی غمیتو پنداری که بدگو رفت و جان برد
حسابش با کام الکاتبین است
مشو حافظ زکید زلفش ایمن
که دل برد و کنون در بند دین است
یک ورق ز اوصافِ حسنت خواند بلبل در چمن
دفترِ گل را صبا بر هم زد و در آب ریخت
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |