سلام كوچولو
واقعاً چه عشقي
![]()

سلام یاسمن جان ...
سلام بروبچ چطورین ؟!
سلام حمید خان ...

سلام كوچولو
واقعاً چه عشقي
![]()
سلام بروبچ چطورین ؟!
سلامسلام بروبچ چطورین ؟!
![]()
سلام یاسمن جان ...
سلام حمید خان ...![]()
سلام![]()
من يكي كه حالم گرفته ست
تو خوبي بچه؟
خب خودت ميگي برو بچزسلام چطوری یاسمن ؟!
بچه !!!!!!!!!!!! من جای بابا بزرگتم بچه .. بچه چیه :دی
باز که اینجا قبرستونه
خب خودت ميگي برو بچز
يكي از دلايل گرفتگيه حال منم همينه![]()
سلام به همگي دوستان..
سلام!سلام به همگي دوستان..
خب وقتي ميگي برو بچز ما هم بايد مفردش يعني بچه صدات كنيم ديگههان !؟ برا چی ؟!
چه ربطی اشت ؟!
arash.psfسلام به خیبر عزیز
شما احتمالا اسمتو عوض نکردی ؟!
اسمه قبلیت چی بود !؟
يه وقت بد عادت نشنبه خاطر گل روی آرش خان که تازه اومده ... و هنوز شبه اوله
و با قوانین اشنا نیست .... برا همتون چایی ریختم ...
امشب میتونید لذت ببرید ... تا بعدا به پودر هم برسیم
![]()
اينجا ميتونيم قصه ها رو به زبان شعر بگيم؟!خب بزارید قوانین کرسی رو برا داداش آرش بگویم
اینجا کلا پذیرایی به عهده اقایون میباشه ........![]()
و آقایون به دست ما خانوما پودر میشن ...![]()
هرکی هم دوست داره قصه میگه ...![]()
به خاطر گل روی آرش خان که تازه اومده ... و هنوز شبه اوله
و با قوانین اشنا نیست .... برا همتون چایی ریختم ...
امشب میتونید لذت ببرید ... تا بعدا به پودر هم برسیم
![]()
يه وقت بد عادت نشن
چه متواضع برا خودت نريختي بارون جون
اينجا ميتونيم قصه ها رو به زبان شعر بگيم؟!
ايرادي نداره كه؟!
خب وقتي ميگي برو بچز ما هم بايد مفردش يعني بچه صدات كنيم ديگه![]()
جاي محمد صادق خاليه كاملا!خب بزارید قوانین کرسی رو برا داداش آرش بگویم
اینجا کلا پذیرایی به عهده اقایون میباشه ........![]()
و آقایون به دست ما خانوما پودر میشن ...![]()
هرکی هم دوست داره قصه میگه ...![]()
من اين چيزا رو ياد نمي گيرمآخه گفتی حالت برا این بده !؟
به به چه عجب اینجا یکی به ما چایی داد ..... یاسمن یاد بگیر دفه بعد نوبته توهه :دی
فک کنم برا تو نریخته ... بچه ها که چایی نمیخورن :دی ... !!!
شما شیر باید بخوری استخونات تقویت شه :دی
من برم بخوابمشبه همگی بخیر ( مسواک فراموش نشه)
نه چه اشکالی داره ....![]()
همه مشتاقیم بشنویم ...![]()
مولوي..(عاشق شدن پادشاه بر کنیزک رنجور و تدبیر کردن در صحت او)
قسمت اول
بشنوید ای دوستان این داستان
خود حقیقت نقد حال ماست آن
بود شاهی در زمانی پیش ازین
ملک دنیا بودش و هم ملک دین
اتفاقا شاه روزی شد سوار
با خواص خویش از بهر شکار
یک کنیزک دید شه بر شاهراه
شد غلام آن کنیزک پادشاه
مرغ جانش در قفص چون میطپید
داد مال و آن کنیزک را خرید
چون خرید او را و برخوردار شد
آن کنیزک از قضا بیمار شد
آن یکی خر داشت و پالانش نبود
یافت پالان گرگ خر را در ربود
کوزه بودش آب مینامد بدست
آب را چون یافت خود کوزه شکست
شه طبیبان جمع کرد از چپ و راست
گفت جان هر دو در دست شماست
جان من سهلست جان جانم اوست
دردمند و خستهام درمانم اوست
هر که درمان کرد مر جان مرا
برد گنج و در و مرجان مرا
جمله گفتندش که جانبازی کنیم
فهم گرد آریم و انبازی کنیم
هر یکی از ما مسیح عالمیست
هر الم را در کف ما مرهمیست
گر خدا خواهد نگفتند از بطر
پس خدا بنمودشان عجز بشر
ترک استثنا مرادم قسوتیست
نه همین گفتن که عارض حالتیست
ای بسا ناورده استثنا بگفت
جان او با جان استثناست جفت
هرچه کردند از علاج و از دوا
گشت رنج افزون و حاجت ناروا
آن کنیزک از مرض چون موی شد
چشم شه از اشک خون چون جوی شد
از قضا سرکنگبین صفرا فزود
روغن بادام خشکی مینمود
از هلیله قبض شد اطلاق رفت
آب آتش را مدد شد همچو نفت
سلامسلام. آرام اینا دارن سلام میکنن یا خداحافظی؟
سلام. آرام اینا دارن سلام میکنن یا خداحافظی؟
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
((تشکر از بچه های زیر کرسی و زیر آسمان باشگاه مهندسان )) | ادبیات | 16 | |
![]() |
دلت برای قصه های بچگیت تنگ شده؟بیا تو کودک گذشته... | ادبیات | 2 | |
P | آخرين قصه | ادبیات | 1 |