دل زعشق روی تو حیران شده
در پی عشق تو سرگردان شده
در پی عشق تو سرگردان شده

یک روز به اتفاق صحرا من و تو
از شهر برون شویم تنها من و تو
دانی که من و تو کی به هم خوش باشیم؟
آنوقت که کس نباشد الا من و تو
وقت گل و روز شادمانی آمدوای آن کو اندر این ره میرود بیدانشی
دانش راهم تویی ای راه دان بیمن مرو
دیگرانت عشق میخوانند و من سلطان عشق
ای تو بالاتر ز وهم این و آن بیمن مرو
وقت گل و روز شادمانی آمد
آن شد که به سرما نتوانی آمد
رفت آنکه دلت به مهر ما گرم نبود
سرما شد و وقت مهربانی آمد
از روي تو دل كندنم آموخت زمانه
اين ديده از آن روست كه خونابه فشان است
تا چشم من از روی تو مهجور بودای در دل من رفته چو خون در رگ و پوست
هرچ آن به سر آیدم ز دست تو نکوست
ای مرغ سحر تو صبح برخاستهای
ما خود همه شب نخفتهایم از غم دوست
تو ملولی و مرا طاقت تنهایی نیستدر ز غم هاي گلوگير گره در گره است
سايه آن زمزمه گريه گشاي تو كجاست
دمي نرگس از خواب نوشين بشوي
چو گلبن بخند و چو بلبل بگوي
چه مي خسبي اي فتنه روزگار
بيا و مي لعل نوشين بيار
لعل سیراب به خون تشنه لب یار من استبا درود
رفتی و در رکاب تو رفت آبروی گل
چون سایه در قفای تو افتاد بوی گل
صایب
لعل سیراب به خون تشنه لب یار من است
وز پی دیدن او دادن جان کار من است
شرم از آن چشم سیه بادش و مژگان دراز
هر که دل بردن او دید و در انکار من است
حافظ
تا کی دلم از تو در بلایی باشد؟
جانم ز غم تو در عنایی باشد؟
یک روز به زلف تو در آویزم زود
آخر سر این رشته به جایی باشد
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |