مشاعرۀ سنّتی

[h-masoumi]

یاری اندر کس نمی‌بینیم یاران را چه شد......دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

شب خوبی بود دوستان لذت بردم
شب خوبی داشته باشید
خدا نگه دار

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دو چشمت آرزوم بود تا به دو چشم تو رسم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دور ز چشم آسمان دو تا ستاره کشته ام[/FONT]

 

[naghmeirani]

یاری اندر کس نمی‌بینیم یاران را چه شد......دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

شب خوبی بود دوستان لذت بردم
شب خوبی داشته باشید
خدا نگه دار

دل ار، ز عشق تهي شد، ز سينه بيرون آر .... كسي پرنده ي جان داده در قفس نگذاشت
خدا نگه دار.

 

[naghmeirani]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دو چشمت آرزوم بود تا به دو چشم تو رسم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دور ز چشم آسمان دو تا ستاره کشته ام[/FONT]

ما آبروي خويش به گوهر نمي‌دهيم بخل به جا به همّت حاتم برابر است

صائب تبریزی ​

 

[h-masoumi]

ما آبروي خويش به گوهر نمي‌دهيم بخل به جا به همّت حاتم برابر است

صائب تبریزی ​

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تمام قدرت مشکی ِ کردگار چطور[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]درون دایره ی خال صورتت جا شد ؟[/FONT]
(ببخشيد تشكرام تموم شدن)

 

[naghmeirani]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تمام قدرت مشکی ِ کردگار چطور[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]درون دایره ی خال صورتت جا شد ؟[/FONT]
(ببخشيد تشكرام تموم شدن)

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دنيا و آخرت به نگاهي فروختيم .... سودا چنين خوشست، كه يكجا كند كسي[/FONT]
متشكرم.​

 

[sh85]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تمام قدرت مشکی ِ کردگار چطور[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]درون دایره ی خال صورتت جا شد ؟[/FONT]
(ببخشيد تشكرام تموم شدن)

دل می رود زدستم صاحب دلان خدارا
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
حافظ

 

[naghmeirani]

دل می رود زدستم صاحب دلان خدارا
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
حافظ

از پريدنهاي رنگ و، از طپيدنهاي دل .... عاشق بيچاره هر جا هست، رسوا مي شود

 

[h-masoumi]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دنيا و آخرت به نگاهي فروختيم .... سودا چنين خوشست، كه يكجا كند كسي[/FONT]


متشكرم.​

يك رنگُ بوي تازه از عشق بگير​

پُرسوزترين گدازه از عشق بگير​

در هر نفسي كه مي تپد اي دل​

يادت نرود اجازه از عشق بگير​

 

[sh85]

از پريدنهاي رنگ و، از طپيدنهاي دل .... عاشق بيچاره هر جا هست، رسوا مي شود

در کوی نیک نامی مارا گذر ندادند
گر تو نمی پسندی تغیر کن قضا را

 

[h-masoumi]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دنيا و آخرت به نگاهي فروختيم .... سودا چنين خوشست، كه يكجا كند كسي[/FONT]


متشكرم.​

يك رنگُ بوي تازه از عشق بگير​

پُرسوزترين گدازه از عشق بگير​

در هر نفسي كه مي تپد اي دل​

يادت نرود اجازه از عشق بگير​

 

[sh85]

از پريدنهاي رنگ و، از طپيدنهاي دل .... عاشق بيچاره هر جا هست، رسوا مي شود

در کوی نیک نامی مارا گذر ندادند
گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را
حافظ

 

[h-masoumi]

در کوی نیک نامی مارا گذر ندادند
گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را
حافظ

مرا آوای غمها زیر کرده​

زمین گیر غم بی پیر کرده​

هما وای دلم آیا کسی هست​

که یاد قلۀ پامیر کرده؟​

 

[h-masoumi]

از ین بیغوله ها جز شب نروید​

حدیث روشنی بر لب نروید​

دل آئیه ها آتش گرفته​

که اینجا غیر رنگ تب نروید​

 

[sh85]

از ین بیغوله ها جز شب نروید​

حدیث روشنی بر لب نروید


دل آئیه ها آتش گرفته

که اینجا غیر رنگ تب نروید​

درین خمار کسم جرعه ای نمی بخشد
ببین که اهل دلی در جهان نمی بینم
حافظ

 

[h-masoumi]

درین خمار کسم جرعه ای نمی بخشد
ببین که اهل دلی در جهان نمی بینم
حافظ

میان شاخه های جنگل عشق گذر کردی وگشتی مشعل عشق ​

​

چه خوش بر قد نازت مینشیند لباس دلفروزی مخمل عشق​

​

 

[naghmeirani]

درین خمار کسم جرعه ای نمی بخشد
ببین که اهل دلی در جهان نمی بینم
حافظ

مي‌زنــــــم در رخ درخشــــــــانت بــــوسه بر ســــايــه‌هاي مژگانت

ابوالحسن ورزي​

 

[naghmeirani]

میان شاخه های جنگل عشق گذر کردی وگشتی مشعل عشق ​

چه خوش بر قد نازت مینشیند لباس دلفروزی مخمل عشق​

قدر اهل درد صاحب درد می‌داند که چیستمرد صاحب درد، درد مرد، می‌داند که چیست
وحشی بافقی

 

[h-masoumi]

مي‌زنــــــم در رخ درخشــــــــانت بــــوسه بر ســــايــه‌هاي مژگانت

ابوالحسن ورزي​

تماشا کن هوس بازی ما را
در آغوش قفس بازی مارا
وطن آتش گرفتی بس که دیدی
بهر ناکس و کس بازی ما را​

 

[sh85]

قدر اهل درد صاحب درد می‌داند که چیستمرد صاحب درد، درد مرد، می‌داند که چیست
وحشی بافقی

تو که نابرده ای ره در خرابات
تو که نا خوانده ای علم سماوات
تو که سود و زیان خود ندانی
به یاران کی رسی هیهات هیهات
باباطاهر عریان

 

[naghmeirani]

تو که نابرده ای ره در خرابات
تو که نا خوانده ای علم سماوات
تو که سود و زیان خود ندانی
به یاران کی رسی هیهات هیهات
باباطاهر عریان

توبه كردم كه نبوسم لب ساقي و كنون مي‌گزم دست چرا گوش به نادان كردم

حافظ
​

 

[sh85]

توبه كردم كه نبوسم لب ساقي و كنون مي‌گزم دست چرا گوش به نادان كردم

حافظ​

ما جدا افتادگان را هیچ کس غمخوار نیست
جان فدای دوست کردن پیش ما دشوار نیست

 

[naghmeirani]

ما جدا افتادگان را هیچ کس غمخوار نیست
جان فدای دوست کردن پیش ما دشوار نیست

ترك جان مي‌بايدم گفتن كه اين شيرين لبان بوسه مي‌بخشند امّا جان شيرين مي‌برند

فروغي بسطامي ​

شب خوبی داشته باشی
خدا نگه دار

 

[sh85]

ترك جان مي‌بايدم گفتن كه اين شيرين لبان بوسه مي‌بخشند امّا جان شيرين مي‌برند

فروغي بسطامي ​

شب خوبی داشته باشی
خدا نگه دار

دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان زتن برآید
حافظ
شما هم روز خوبی داشته باشید
خدانگهدار

 

[araz_heidari]

دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان زتن برآید
حافظ
شما هم روز خوبی داشته باشید
خدانگهدار

دل تو کی زحالم با خبر بی جا رحمت باین خونین جگر بی
تو که خونین جگر هرگز نبودی کی از خونین جگرها با خبر بی

باباطاهر
​

 

[yalda.2008]

یاور همیشه مومن تو برو سفر سلامت

غم من نخور که دوری برای من شده عادت

داریوش

 

[omidiesel]

یاور همیشه مومن تو برو سفر سلامت

غم من نخور که دوری برای من شده عادت

داریوش

تو رفیق شاپرک ها من تو فکر گلمونم
تو پی عطر گل سرخ من حریص بوی نونم

بابا عشق داریوش

 

[salahshur]

تو رفیق شاپرک ها من تو فکر گلمونم
تو پی عطر گل سرخ من حریص بوی نونم

بابا عشق داریوش

تا عاشقان به بوی نسیمش دهند جان.....بگشود نافه‌ای و در آرزو ببست

حافظ

 

[anahita shams]

تا عاشقان به بوی نسیمش دهند جان.....بگشود نافه‌ای و در آرزو ببست

حافظ

تا کی دوشاخه چون رخی تا کی چو بیذق کم تکی
تا کی چو فرزین کژ روی فرزانه شو فرزانه شو

شکرانه دادی عشق را از تحفه‌ها و مال‌ها
هل مال را خود را بده شکرانه شو شکرانه شو

 

[salahshur]

تا کی دوشاخه چون رخی تا کی چو بیذق کم تکی
تا کی چو فرزین کژ روی فرزانه شو فرزانه شو

شکرانه دادی عشق را از تحفه‌ها و مال‌ها
هل مال را خود را بده شکرانه شو شکرانه شو

و نیز از بس کار دارم

نمی توانم گاهی وجدان انسانی ام را گرد گیری کنم

وقلبم را وصله پینه کنم و زنگارهایش را پاک کنم

و چشمهایم را آز غبارهای مقدس بشویم تا دیگران را ببینم

و گوشهایم را از صداهای ملکوتی تنظیف کنم تا صدای دیگران را بشنوم

اسماعیل وفا یغمائی

 

[anahita shams]

و نیز از بس کار دارم

نمی توانم گاهی وجدان انسانی ام را گرد گیری کنم

وقلبم را وصله پینه کنم و زنگارهایش را پاک کنم

و چشمهایم را آز غبارهای مقدس بشویم تا دیگران را ببینم

و گوشهایم را از صداهای ملکوتی تنظیف کنم تا صدای دیگران را بشنوم

اسماعیل وفا یغمائی

معتقد گردم و پابند و ز حيرت برهم
حيرت اين همه افسانه اگر بگذارد

شمع می خواست نسوزد کسی از آتش او
ليک پروانهء ديوانه اگر بگذارد

دگر از اهل شدن کار تو بگذشت عماد
چند گويی دل ديوانه اگر بگذارد؟

عماد