بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

mohammad sadegh

عضو جدید
کاربر ممتاز
داداشی دمت گرم، عجب قصه قشنگی بود، ولی خداییش داداشی آخرشو خوب جمع کردی، گفتی آخرش چنتا زن گرفت؟ :D:D:D
 

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار
 

* فریبا *

عضو جدید
کاربر ممتاز
آری!گل پسملم!

ها!ای که گفتی یعنی چه؟؟

وای من یه دقیقه یه بار dc یشم!!!!

مرسی تنهایی جان خیلی قشنگ بود و آموزنده!!(4تا زن):w02:
اتراد جان توهم میدونی چیه ؟؟؟ الان زدین .. یه دونش بهتون نمیرسه تو توهم داشتن 4 تا هستین ...
 

ne_sh67

عضو جدید
کاربر ممتاز
اصل قورباغه ای
اگر یک قورباغه تیزهوش وشاد را بردارید وداخل یک ظرف آب جوش بیندازید قورباغه چه کار می کند؟
بیرون می پرد!
درواقع قورباغه فورا به این نتیجه می رسد که لذتی در کارنیست وباید برود! !!

حالا اگر همین قورباغه یا یکی از فامیلهایش را بردارید وداخل یک ظرف آب سرد بیندازید وبعد ظرف را روی اجاق بگذارید وبتدریج به آن حرارت بدهید قورباغه چه کار می کند؟

استراحت میکند...چند دقیقه بعد به خودش می
گوید : ظاهرا آب گرم شده است وتا چشم به هم بزنید یک قورباغه آب پز آماده است!!!

نتیجه اخلاقی داستان!

زندگی به تدریج اتفاق می افتد.ماهم می توانیم مثل قورباغه داستانمان کوتاهی کنیم و وقت را از دست بدهیم وناگهان ببینیم که کار از کار گذشته است ...
همه ما باید نسبت به جریانات زندگیمان آگاه وبیدار باشیم.

پرسش دوم ؟

اگر فردا صبح از خواب بیدار شوید وببینید که بیست کیلو چاق شده اید نگران نمی شوید؟

البته که می شوید!سراسیمه به بیمارستان تلفن می زنید :الو ،اورژانس،کمک،کمک ،من بیست کیلو چاق شده ام !


اما اگر همین اتفاق به تدریج رخ بدهد، یک کیلو این ماه،یک کیلو ماه آینده و...
آیا بازهم همین عکس العمل را نشان میدهید؟
نه!با بی خیالی از کنارش می گذرید...

برای کسانی که ورشکسته می شوند ،اضافه وزن می آورند یا طلاق میگیرند یا آخر ترم مشروط می شوند! این حوادث دفعتا اتفاق نمی افتد یک ذره امروز،یک ذره فردا وسر انجام یک روز هم انفجار و سپس می پرسیم :چرا این اتفاق افتاد؟


زندگی ماهیت انبار شوندگی دارد.هر اتفاقی به اتفاق دیگر افزوده می شود، مثل قطره های آب که صخره های سنگی را می فرساید.


اصل قورباغه ای به ما هشدار می دهد که مراقب تمایلات خود باشید!


ما باید هر روز این پرسشها را برای خود مطرح کنیم :
به کجا دارم می روم؟
آیا من سالمتر، مناسبتر، شادتر وثروتمندتراز سال گذشته ام هستم؟
واگر پاسخ منفی است بی درنگ باید در کارهای خود تجدید نظر کنیم ...

خلاصه کلام

شاید این نکته رعب انگیز باشد اما واقعیت این است که هیچ ثباتی در کار نیست یا باید به جلو پیش بروید یا بلغزید وپایین بیفتید ...
 

...Melody

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
سلام به ملودی جونم .. ما هستیم فحلا
سلام گلم...ماهم در جوار:gol:
سلام عسلم:heart::heart:
آری!گل پسملم!

ها!ای که گفتی یعنی چه؟؟

وای من یه دقیقه یه بار dc یشم!!!!

مرسی تنهایی جان خیلی قشنگ بود و آموزنده!!(4تا زن):w02:

:razz::razz:

داداشی دمت گرم، عجب قصه قشنگی بود، ولی خداییش داداشی آخرشو خوب جمع کردی، گفتی آخرش چنتا زن گرفت؟ :D:D:D
:razz::razz:ببينم مي تونين يه امشبه رو دندون رو جيگر بذارين يا نه
 

آتراد

عضو جدید
اتراد جان توهم میدونی چیه ؟؟؟ الان زدین .. یه دونش بهتون نمیرسه تو توهم داشتن 4 تا هستین ...


اوه!!حیف که نمیتونم ثابت کنم!!:w00::w00::w01:

از دست دخترای دانشگاه و کوچه وفامیل وخیابون فراریم!!:w34::w06::wallbash:
یه دونشم نمیگیرم...:w18::w18:

دارم زندگیم رو میکنم:w33::w33:
بیکارم مگه!!!:biggrin::biggrin::biggrin:
 

Ali 1900

عضو جدید
تنهایی جون دستت درد نکنه عجب آموزنده بود این قصه :biggrin:
سلام به همه

همگي خوبيد؟
امشبم انگار كم كم همه دارن ميان

ندا تو كجا داري ميري؟وايسا دختر
سلام ملودی :gol:
ما خوبیم
خوبی شما؟
من داشتم قصه داداش تنهایی رو میخوندم به خاطر همین دیر جواب میدم. آخه خیلی آموزنده بود.:D
 

ne_sh67

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرد کور

روزی مرد کوری روی پله های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود روی تابلو خوانده میشد: من کور هستم لطفا کمک کنید . روزنامه نگارخلاقی از کنار او میگذشت نگاهی به او انداخت فقط چند سکه د ر داخل کلاه بود.او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت ان را برگرداند و اعلان دیگری روی ان نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و انجا را ترک کرد. عصر انروز روز نامه نگار به ان محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است مرد کور از صدای قدمهای او خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که ان تابلو را نوشته بگوید ،که بر روی ان چه نوشته است؟روزنامه نگار جواب داد:چیز خاص و مهمی نبود، من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد. مرد کور هیچوقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده میشد:

امروز بهار است، ولی من نمیتوانم آنرا ببینم !!!!!
وقتی کارتان را نمیتوانید پیش ببرید استراتژی خود را تغییر بدهید خواهید دید بهترینها ممکن خواهد شد باور داشته باشید هر تغییر بهترین چیز برای زندگی است.
حتی برای کوچکترین اعمالتان از دل،فکر،هوش و روحتان مایه بگذارید این رمز موفقیت است .... لبخند بزنید
 

...Melody

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
سلام ملودی جونننننننننننم
خوبی
شب بخیر
سلام
مرسي
:razz::razz:اين يعني چي؟امشب پيغام بدي به داداشيت كه بگه نتت قطع شدو نمي دونم از اين حرفا ديگه...
سلام ملودی جونی...واسه خاطر تو موندمااااا:w05::w33:
قربون تو برم من:w33:
شبت بخیر دادا ..
چي چيو شبت بخير

فريبا مطمئني مياد؟چرا نيومده پس؟سركاريم
 

آتراد

عضو جدید
مرد کور

روزی مرد کوری روی پله های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود روی تابلو خوانده میشد: من کور هستم لطفا کمک کنید . روزنامه نگارخلاقی از کنار او میگذشت نگاهی به او انداخت فقط چند سکه د ر داخل کلاه بود.او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت ان را برگرداند و اعلان دیگری روی ان نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و انجا را ترک کرد. عصر انروز روز نامه نگار به ان محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است مرد کور از صدای قدمهای او خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که ان تابلو را نوشته بگوید ،که بر روی ان چه نوشته است؟روزنامه نگار جواب داد:چیز خاص و مهمی نبود، من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد. مرد کور هیچوقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده میشد:

امروز بهار است، ولی من نمیتوانم آنرا ببینم !!!!!
وقتی کارتان را نمیتوانید پیش ببرید استراتژی خود را تغییر بدهید خواهید دید بهترینها ممکن خواهد شد باور داشته باشید هر تغییر بهترین چیز برای زندگی است.
حتی برای کوچکترین اعمالتان از دل،فکر،هوش و روحتان مایه بگذارید این رمز موفقیت است .... لبخند بزنید


مرسی قشنگ بود!!
 

Hamid MB

مدیر تالار زنگ تفریح
مدیر تالار
کاربر ممتاز
آآآآآآآ آه منم اومدم
سلام به همه ی بچه های خوب
خوبید ایشالا ؟:gol::gol::gol::smile:
 

Similar threads

بالا