دست‌نوشته‌ها

کالیگولا

عضو فعال
کاربر ممتاز
؟؟؟

؟؟؟

خب ساعت 2:16 دقيقه است و ما وارد باشگاه مي شويم! كارتمان 6 ساعت پيش تمام شد و از آنجايي كه حال اين را نداشتيم كه برويم بيرون و كارت بخريم تا اين ساعت بيدار مونديم تا بيايم تو اين خرابات!
خب الان كه چي؟ يعني تا الان بيدار موندم كه بيام بگم چي؟ كه بيام ببينم از من 9 بار تشكر شده ؟! خب گيرم كه شده! بعدش چي؟ 9 امتياز گرفتيم! خب؟ نتيجه اخلاقي؟....آها يادم نبود.نبايد دنبال ربط بود!
رفيق ابي پست از خودش در مي كنه! دمش تنوري! پستش را كه مي خوانيم دوست داريم رسما تمام نوشته هاي خود را پاك كنيم! از بس كه توپ مي نويسد! در عين حال خوشحاليم كه گوشت نمي خوريم،گيرم كه تاثيري هم نداره تو روند كلي! اينم يه تريپ روشن فكريه كه يه روزي از سرم ميوفته!(بخصوص والده گرامي روي اين قضيه شديدا تاكيد دارن)
خودمان را رسما جر داديم! نشد كه يه آهنگ رو بنويسيم و تمومش كنيم! خب الان سكوت رو بايد 2/4 بزارم يا 3/4؟؟ البته 6/8 هم بد نيست منتهي از اونجايي كه Verse خودش 2/4 هستش زيادي سكوتش طولاني ميشه! نمي دونيم اين گروه هاي دري وري كه سالي يه بار يه آلبوم ميدن اونم تو هر آلبوم 16-17 تا آهنگ از كجا اين جفنگياتو ميارن؟ روحت شاد چاك! كماكان در فكرتم اساسي!

ساعت 2:23 دقيقه! 7 دقيقه طول كشد تا بتونم 15 خط دري وري رو پشت سر هم رديف كنم! باز سر مي زنيم به تالار ادبيات! رسما بي خيال! دوستان هنوز اندر جوند! يكي اينا رو اخذ كنه بابا! كاش هك بلد بودم كل سايتو هك مي كردم كه هم خودم راحت شم،هم بقيه!
مي دونم اين سوال تكراريه ولي خب كه چي الان اينارو نوشتم؟
 

behnaz_arch

عضو جدید
.....


به قول دوستان پ . ن : اس ام اس دوستی مطلب رو از هم گسیخت، برای همین پاک کردم
هر چند از همون اولش هم چندان خوب نبود، فقط دلم گرفته بود
شرمنده در حکم اسپم بود :(
 

کالیگولا

عضو فعال
کاربر ممتاز
خيابان اعتماد غربي. سه سال سربالاييشو رفتم و اومدم.تو گرما و سرما. با خوشحالي و ناراحتي.
انگاري همين ديروز بود....

_برادران؟
_بله آقا؟
_اينجا چي كار مي كني؟ مگه نگفتم همه برن نمازخونه؟ پاشو وضو بگير برو نمازخونه!
_آخه آقا...
_آخه نداره. پاشو بينم!
_....چشم آقا.

نمازخونه. زيارت عاشورا.همه كانهو ابر بهار دارن اشك مي ريزن.لغات عربي. همه گريه مي كنن.تو اين چند ساعت هر تن لشي يه پا مومن ميشه واسه خودش! ديگه مهم نيست كه تو طول سال چه كثافت كارايي مي كني! فقط كافيه واسه حسين گريه كني! بعد عفو ميشي! عين كاتوليك ها!
نگاه من كماكان به سقفه! ميگن حسين مظلوم بود...آره بود. يه مشت لاشخور كثافت دارن براش اشك مي ريزن! آره حسين! تو مظلومي! شايد اگه مي دونستي بعدا كيا برات سينه مي زنن با يزيد صلح مي كردي....

*********
_برادران؟
_بله آقا؟
_چرا خوابيدي سر كلاس؟
_چي كار كنيم آقا؟
_اينا رو بلدي كه گرفتي خوابيدي؟
_بله آقا. ما اينا رو وقتي راهنمايي بوديم خونده بوديم.
_بخون ببينم! واي به حالت اگه غلط گرامري داشته باشي.

همه رو درست خوندم.بي كم و كاست...
_خب شانس آوردي كه بلد بودي...
_شانسي نياورديم آقا! بلد بوديم!
_ده روتو برم! پاشو برو بيرون بينم!
_چشم اقا ميريم! ولي تو امتحان قلمچي اين هفته به هيچكي نمي رسونم،اون وقت ببينين رتبه درستون از اول به آخر مي ره يا نه.
_گمشو برو بيرون.....

**********

_آقا ببخشيد؟
_چيه؟
_چرا حسامو انداخيتن بيرون؟اون بنده خدا كه كاري نكرده بود.
_به تو ربطي نداره!
_چرا آقا ربط داره! حسام دوستمه!
_ناراحتي پاشو برو بيرون!
و من رفتم!

Every memory of looking out the back door
I have the photo that was printed on my bedroom door
Its time to say, time to say it
Goodbye, goodbye

Every memory of walking out the front door
I found the photo of the friend that I was looking for
Its time to say, time to say it
Goodbye, goodbye​

***************************************************************
هواي تهران داره به مرحله ي مي رسه كه ما مي تونيم به صراحت بگيم كثافته! زنده باد زندگي!
زنده باد ايران خودرو! زنده باد دولت محترم! گور باباش! اينا كه مهم نيست! مهم سياست هاي اوباما ست! نه؟
 
آخرین ویرایش:

کالیگولا

عضو فعال
کاربر ممتاز
يه سر مي زنيم به كسايي كه دلمون براشون تنگ شده...
راسل=>آخرين فعاليت سه هفته پيش
ارغوان=>آخرين فعاليت سه روز پيش
مقصود=>آخرين فعاليت چهار روز پيش
حامد=>آخرين فعاليت.....
اين ليست سياه ادامه داره.هر روز هم بهشون داره اضافه ميشه. خب بازم تقصير منه. بايد خودمو آماده مي كردم واسه همچين روزي.اصلا كلا تقصير منه كه ارتباط برقرار مي كنم.ارتباط برقرار كردن همانا و رسيدن به حسي كه الان دارم همان.
شايد راه رفتن در تاريكي سخت باشد ولي ضررش كمتر است.

ديگه رسما خسته شدم! لعنتي!
 

meibudy

عضو جدید
يه سر مي زنيم به كسايي كه دلمون براشون تنگ شده...
راسل=>آخرين فعاليت سه هفته پيش
ارغوان=>آخرين فعاليت سه روز پيش
مقصود=>آخرين فعاليت چهار روز پيش
حامد=>آخرين فعاليت.....
اين ليست سياه ادامه داره.هر روز هم بهشون داره اضافه ميشه. خب بازم تقصير منه. بايد خودمو آماده مي كردم واسه همچين روزي.اصلا كلا تقصير منه كه ارتباط برقرار مي كنم.ارتباط برقرار كردن همانا و رسيدن به حسي كه الان دارم همان.
شايد راه رفتن در تاريكي سخت باشد ولي ضررش كمتر است.

ديگه رسما خسته شدم! لعنتي!
سلام عزیزم
اول اینکه خسته نباشی
دوم اینکه شما که عادت کردی، نکردی؟تابستون یادت رفته؟
سیوم، چشاتو ببند تمرکز کن باز حرکت از نو
 

مربوب

عضو جدید
قديم الايام بود .اسمش را نميدانستم. نكهت دلپذير و بي ريايي داشت روح پرور و بي غل و غش صفا ميداد جمع ما را
وجنات و سكناتش حتي لباس و سر و وضعش دلپذير و بي قيد و بند بود
شسته رفته نازك طبع لطيف مزاج ظريف انديش و موشكافانه
خواجه حافظ نازه شصتت" زيرك" را خوب امدي!!
چنان خود را زير ان ظاهر ساختگي ات ان بوم رنگ هفتاد رنگ ات پنهان كرده بودي انگار در پوشي بر سر مرغي عريان باشد
در زمانش ذوقيات ميخوانديم خفن و به ريش اين دنيا و مافيها ميخنديديم تا والضالين اش را خندانده باشم يادش بخير گل اق ميخريديم و نظام گونه ميخوانديم و ريسه ميرفتيم.
______________________________
دفتر ابوي و تجديد ديدار
زبل شده اي؟؟!
خدا نكند فعلا كه چون قاطر لنگ , تيموروار لنگ ميزند اين افكار پريشان ما!!!
قندپهلوي مجلس شماييد بزرگتري گفتند كوچكتري شنيديم!!!
بذله گويي ميكني؟؟!
از قديم الايام گفته اند خانه دوست بروب و در دشمن نكوب
برو پدرسوخته!!؟
متحيرم چه نامم تو را اي بزرگ منش كه مارا پدرسوخته لقب داديد ما يتعلقاتش را هم ضميمه كنيد با پيشتاز اجالتا كه هلاكتيم اي دوست
خوب كه چه ؟!!!چه كارها ميكني؟؟!!
همچون پالان دوزان آستر زندگاني را به چرخ فلك سجاف ميكنيم قصد داريم بعد از وقفه حاصله در تحصيلاتمان همچون گوساله اي خوش اب و علف شويم باشد مارا نيز لقب ادميت دهند
رجز ميخواني؟؟!!
مرا با بخيه گرها كاري نيست!!
يا للعجب!!....

جمع الضّدين است ميدانم سنگ بزرگ علامت نزدن است ميدانم ."اظهار ما في الضمير" ميكنم ميدانم ولي ادميت را شما ها اينگونه تعريف كرديد نه.....!!!
نفسش به تنگ امد از اين بحث مثلا دوستانه
اي دوست نفسي تازه كن خانه مردم مردن شوگون ندارد گورستان ايستگاه آخر است!!
يادمان امد تو زماني ادعا ميكردي هر" """كاري را يك فوت و دو صبر""""!!
اين روزگار به تو هم رحم نكرد تو نيز دست خوش تغييرات طاووس وار شده اي كلاس ميگذاري و مدرن را سرپوش ان!!!!

خدايا ديشب باز با شما در افتاديم يادتان است گفتيم با شما تا اطلاع ثانوي قهريم اخر تو هي امتحان ميگري ان هم چند تا چند تا در يك روز !!!
اجالتا تا وقتي كه با ما كنار نيايي ما اين برگه را سفيد ميگذاريم صفر رد كنيد مردود شويم تا شايد دلتان خندان شود!!
اگر مصّريد تحويل ميدهيم رو يمان از سنگ پاي قزوين هم زيادتر است اعتماد به نفس را خود به من به عاريه دادي !!!
 

hoolooo

عضو جدید
سلام
بعض دوستان هم مارو انداختن توی این خط
امروز رفتم پست خونه دفترچه آزاد بگیرم
مثل همیشه استارت زدم و به بدبختی ماشینو اوردم بیرون کلی هم یاد همساده رو کردم وهمچنین مادر مهربونشون رو
ایشون دکترا دارن از یک دانشگاه معتبر فرنگی ولیکن اندازه زمبه هم IQ ندارن ,انقدر نامه نوشتم واسش که اون صاب مرده رو درست پارک کن که تعدادش از دستم در رفته...
رفتم پست خونه, پارک بانه از اون دور طوری میدوید که گفتم اگه یه وقت بخوره زمین باهاس با کاردک جمش کنی
اومده داره در مورد ماشینم صحبت میکنه که واسه خودته و...
میخواست حواس مارو پرت کنه که 50 تومن بقیه رو نده:biggrin:
رفتم تو 30000 تومن ریختم جیب جاسبی وقتی برگشتم دیدم همون جا واساده
بقیه پولو گرفتم بعدش(به زور) رفتم جولو روش انداختم صندوق صدقات...
من هم مثل کامران خان اومدم ببینم اونی که باید باشه هست یا نه که نیست:cry:
استخر دیر شد...
 

کالیگولا

عضو فعال
کاربر ممتاز
اعصابمان رسما خورد است!دوست داريم با يه كاليبر 12 ميليميتري مغز خود را به ديوار بپاشيم. خسته ايم شديدا! سرمان را به ديوار فشار مي دهيم. نه نت كوفتي به ذهنم مياد،نه هيچ چيز ديگه! نشانه هاي افسردگي را رسما در خود مشاهده مي كنيم.صبح ها ديگر حال سحرخيزي نداريم. دير از خواب بلند مي شويم. حس تمرين نداريم. دوازدهم هم ترم شروع مي شود و ما مي خواهيم با صداي بلند به دكتر موسي خاني و جد و آبادش فحش همشيره والده بدهيم.منتهي چون خانواده در منزل هستند در دلمان جد و آباد ايشان را فحش آلود مي كنيم!
علاقه بسياري داريم كه حالمان خوب شود منتهي هيچ راهي ندارد گويا. نه ميله صلب و نه حتي ياد مرحوم چاك. Eyes 1,000 گوش مي دهيم و خيلي دلمان مي خواهد بر سر مزار چاك برويم و بر سرش عربده بزنيم كه لاكردار چطور اين رو ساختي؟!
و كماكان داريم با دن كيشوت مادر مرده همزاد پنداري مي كنيم و كماكان مي خواهيم برويم و تمام مردم كوچه خيابان را چك كش كنيم!
و كماكان هيچ كدام از بندهاي ما به بندهاي قبليش ربط ندارد و ما كماكان حالمان از نوشته هايمان به هم مي خورد!
 

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
پلکم الان چند روزه می پره،
خواهر کوچولو به من می گه تو خرافاتیهستی.... مث آدمای صد سال پیش!
اما من اعتقاد دارم؛ به اینکه وقتی "پلکم می پره " باید منتظر مهمون باشم؛ شاید یه مهمون ناخونده!:huh:
یه مدت هم چند وقت پیش ، گیر داده بودم به خودمو کفشام؛ جدی می گم! راه به راه کفشام سوار می شد... مسافر بودم و آخرم برگشتم .........:w11:
__________________________________________________

نمی دونم والا چه حکایتیه که اینجا هم برو بچ اعتصاب کردن..... این قضیه رو دارن بی خودی کش می دن!می گم بیخودی چون شاه بخشیده ولی.....:razz:
از یه طرف می گن ما اعتصاب کنیم نیایم باشگاه، بعد برای دیدن جواب پستشون میان.....:w15: ای بابا؛ بسه دیگه هی رو اعصاب ما اسکی بازی نکنین....:w00:

__________________________________________________
رسما احساس پوچی دارم؛ دلم برای روزای انتخاب واحد یه ذره شده! امروز رفتم دانشگاه در ادامه ی دوندگی واسه فارغ التحصیلی ......:weirdsmiley:
کُدینگ درسا رو دیدم..... گِریم گرفت!:cry:
من دانشگاه می خوام.... دلم برا امتحانا تنگ شده!:w04:



پ.ن:

1-من هنوز آمادگی پذیرش مهمون ندارم، کلی کار دارم؛ باید وسیله پذیرایی بگیرم، خرید کنم، خونه تکونی کنم دلمو؛ لطفا یکم فرصت!:D
2-چقدر زود دلم تنگ شد برای دانشگاه.... کاش یه دو سه درس بیافتم!!!:w05:

 

کالیگولا

عضو فعال
کاربر ممتاز
در 7 دقيقه گذشته كل پيام هاي پيجمان را مرور كرديم! جاي پاي دلاور در تك تك صفحه هايش مشاهده مي شود. 2/3 پيام ها از اوست! دلمان براش تنگ است در حد خفن!
يادم ميآيد روزي مثل هميشه اعصابمان خورد بود،دلاور از حالم پرسيد.جوابش را دادم و گفتم:شرمنده! حال ندارم شكلك برات بزارم.
و او گفت: خوشحالم كه سلامتي كامران.شكلك هم نمي خوام.
تنها كسي بود كه فهميد چقدر سخت است وقتي نمي تواني بخندي شكلك خنده دار بزاري.
تنها كسي بود كه درك كرد ذهنيتم از مرگ چيست. تنها كسي بود كه تمام مدت به حرفهايم،به خزعبلات اعصاب خورد كنم گوش مي كرد....
Death_Perennial Quest سولوي آكوستيك آخرش محشر است. جيمز مورفي! دمت داغ! چاك،كماكان روحت شاد. آخ كه اين سولوي كوفتي اشكمو درآورد...يا شايد هم نوستالژي دلاور....
 

cute

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوباره روز انتخاب واحد...هنوز خستگی ترم قبل را با تمام وجود حس می کنی که خبر از شروع ترم جدید می دهند
یکی می گوید پنجم...ان دیگری هفتم...و دیگری پانزدهم
و سرانجام قرعه به نام 7 می افتد
ساعت انتخاب واحد را 12 شب اعلام می کنند
به خودت می گوید مثل ترمهای قبل که از ساعت 12 تا 8 صبح منتظری تا بتوانی انتخاب واحد کنی و تازه ساعت 8.15 مدیر گروه محترم تشریف می اورند تا رسیدگی کنند
پیشگویی سختی هم نبود
و همان طور که فکر می کنی می شود اما اینبار دیگر تنها به یک ساعت نشستن اکتفا می کنی و به رختخواب می روی تا فردا صبح
فکر کنم همه با انتخاب واحد اشنا هستند...اگر به موقع رفتی که خیر دنیا و اخرت نصیبت می شود ولی اگر دیر برسی باید با هر چه استاد فهمیده و باکمالات است واحد برداری
....
ساعت 7 صبح با استرس بلند می شوی...سایت همچنان خبری نیست
7.15:همچنان منتظری تا خبری شود
7.20:به دانشگاه زنگ می زنی که اقایان محترم اینجا همه ی درخت ها سبز شدند چه کنیم
مسئول سایت با لحن متعجب می گوید:نمی شود....مگر می شود
و شروع می کند به پاس کاری
7.45:همچنان مشغول پاس شدن هستی
8:بی خیال انتخاب واحد می شوی....الان بهترین موقع برای سر زدن به باشگاه است
8.15:انچنان سرگرم می شوی که همه چیز از یادت می رود....با صدای زنگ گوشی به خودت می ایی
دوست گرامیت زنگ زده و می پرسد چه کاری کردی...انتخاب واحد کردی؟؟؟
داغ می کنی....مگر می شود؟؟.....سریع به سایت دانشگاه می روی....خدا خدا می کنی هنوز وقت باقی باشد
کلیک می کنی...ظرفیت 20 نفر ...پر شده 18 نفر ...باقی مانده 2نفر
پ.ن:نتیجه ی اخلاقی:همچنان که مشغول گشت زدن در باشگاه هستید حواستان به باقی امور نیز باشد تا رستگار شوید...!
پ.پ.ن:همیشه در مواقع ضروری از دوستان خود بخواهید به یادتان باشند...
 

hoolooo

عضو جدید
مطمئنم بارها براتون اتفاق افتاده که با پشتیبانی شرکتی که ازش سرویس گرفتید تماس بگیرید.يا وقتي سرعت اینترنتتون به چس هزار کیلوبایت در ثانیه میرسه و شما هم مشغول مخ زدن یا لاو ترکوندن يه تيكه ناب هستین!یه سیبیل گوشیو بر می داره،خمیازه می کشه و مثله بز جوابتونو میده.اگر مثله من مغزتون تعطیل باشه احتمالا با شنیدن جمله "کامپیوترتو ریستارت کن" يا در اين قمسمت شركت گارانت نداره! از کوره در میرین و هرچی فحش دعا گونه خوار مادر بلدی نثار جد و آباد طرف می کنین.
واقعا خیلی سخته تو مملکتی زندگی کنی که اطرافیانت کاملا خر تصورت کنن و حقوقی بیشتر از این چهارپا برات قائل نباشن.​
از اون اولی که گفتم سخت تر اینه که با پشتیبانی تماس بگیری و دختر خانومی گوشیو برداره.وقتی کار به جای باریک می کشه حس می کنی داری با یه ........... تمام عیار صحبت می کنی که واقعا باور داره با نوکر پدرش صحبت میکنه ،به شما لطف بزرگی می کنه که جواب تلفنتونو می ده و عقیده داره به عنوان یک جنس ماده در دوران فمينيستي ميتونه از پشت گوشي هر چي بخواد بگه? شما حق اعتراض نداريد و فقط اونه كه ذره ای عقل تو کلشه.
شما نباید ناراحت بشین چون مزاحم چت کردن خانم یا تمیز کردن ناخنشون شدید و باید اونقدر شعورتون برسه که تو این مملکت پشتیبانی برای حل کردن مشکل شما نیست بلکه برای کاهش درصد خانه نشینی خانم ها و كشاندن آنها براي جلب مشتري است, تازه خيلي بايد كارت درسته باشه كه يوختي را بدنو ..امروزه شرکت های بزرگ معمولا تا خرخره پر از این نوع دخترخانم هایی هستند که تازگی مدرک آی سی دی ال گرفتن یا صرفا به خاطر رتبه کنکورشون وارد رشته کامپیوتر شدن و نمی خوان برای پرداخت پول موبایلشون مزاحم پاپا بشن،اروپایی شدن و دوست دارن استقلال داشته باشن.
تازه اگه خوب راي ميدادن تو انتخابات مي تونستند به جا تا نصف شب تا صبح خارج از خونه باشند.
این وضع نکبت بار همش از اونجایی ناشی میشه که چند تا شرکت غول مافیایی مانند زالو افتادن روی اینچنین سرویس هایی و اون هارو انحصاری کردن اونوقت ما گیر دادیم به یه انسان بی گناه و مظلوم مثله هاشمی رفسنجانی و بهش تهمت دزدی می زنیم? راي نميديم حالشو ميگيريم اين كه یه کشاورز ساده که زندگیشو با بدبختي از فروش پسته تامین می کنه. اوف بر شما ملت كه بهش راي نداديد :eek:
از همه اینا بگذریم می رسیم به طرحی فکر کنم اسمش "شاشیدن به حریم خصوصی مردم" باشه.
من که دیگه هربار از اینترنت استفاده می کنم بعدش از فشار روانی اسحال (اسحال سعب العاج؟? آخه اينا فكر روده منو نمي كنند آخه تو اين دنيا فقط شكم مهم است يك كم پايين ترش) می گیرم،این روز ها با ورود به هر نوع سایتی پیغام *****ینگ رو میبینیم و کسی هم صداش در نمیاد،ولی مثله احمق ها ساعت ها در مورد خاصيت آبزيان فوايد اومگاسه و عملكرد فسفر آبزيان در سياست و..........بحث فلسفی می کنیم !​
زنان ما نبايد بروند ورزشگاه اما تو ايكس پارتي هر چي ميخوان بتركونند مهم اينه كه به بعضي بر نخوره؟? مردم كه آدم نيستند .
امروزه حقوق گوسفندان از حقوق مردم بیشتر است،چون آن ها حداقل خودشان تصمیم می گیرند که از چه نوع علفی بچرند.
البته هنوز يه خوبي داريم كه اسم خلیج فارس که میاد همه رگای گردمون میزنه بیرون،شیش جور امضا جمع می کنیم و گروه و حزب تشکیل میدیم ولی حيف? وقتی شعورمون به عنوان یک انسان اولیه نفی میشه سعی می کنیم از ***** شکن استفاده کنیم.هر چی باشه بالاخره ما ملت همیشه در صحنه ایم، به پشت صحنه کاری نداریم!
البته ميدونيد ديگه ما از كاراي صحنه دار خوشمون نمياد؟
هیج ربطی نداشت ولی این شرکت دهن منو صاف کرده سال دیگه ازش سرویس نمیگیرم
شبتون زلال
 

shanli

مدیر بازنشسته
و این میشه که گاهی حس میکنی رمقی برات نمونده و حتی نمیتونی نفس بکشی...این موقع هاست که با خودت فکر میکنی بهتره ماشه رو بکشی و بنگ!

************
میخوام برم! کجا نمیدونم! میخوام دور شم! ولی نمیشه! فکر نکن میخوام محل سکونتم رو تغییر بدم یا مثل این احمق های روشنفکر از محلی که هستم خسته شدم! نه! میگم میخوام برم..میخوام از اینی که هستم دور شم..میخوام از اینی که هستم مهاجرت کنم..میخوام توو خودم مسافرت کنم! عجیبه نه!؟ ولی من اینو دوست دارم..میخوام فکرام رو جایی منتقل کنم که دیگه نبینمشون! دیگه به چشمم نخورن! میخوام تفکراتم رو ببرم جایی و خودم برگردم طوری که دیگه با من کاری نداشته باشن! هر کسی واسه خودش باشه! من جدا..ذهنم جدا!..روحمم جدا! چه خوب! از فکر خودم خندم میگیره...بدبخت مگه تو خودتو نکشتی؟! کجا میخوای ببری این مغزو..مغزی دیگه نمونده!!
 

کالیگولا

عضو فعال
کاربر ممتاز
و این میشه که گاهی حس میکنی رمقی برات نمونده و حتی نمیتونی نفس بکشی...این موقع هاست که با خودت فکر میکنی بهتره ماشه رو بکشی و بنگ!

************
میخوام برم! کجا نمیدونم! میخوام دور شم! ولی نمیشه! فکر نکن میخوام محل سکونتم رو تغییر بدم یا مثل این احمق های روشنفکر از محلی که هستم خسته شدم! نه! میگم میخوام برم..میخوام از اینی که هستم دور شم..میخوام از اینی که هستم مهاجرت کنم..میخوام توو خودم مسافرت کنم! عجیبه نه!؟ ولی من اینو دوست دارم..میخوام فکرام رو جایی منتقل کنم که دیگه نبینمشون! دیگه به چشمم نخورن! میخوام تفکراتم رو ببرم جایی و خودم برگردم طوری که دیگه با من کاری نداشته باشن! هر کسی واسه خودش باشه! من جدا..ذهنم جدا!..روحمم جدا! چه خوب! از فکر خودم خندم میگیره...بدبخت مگه تو خودتو نکشتی؟! کجا میخوای ببری این مغزو..مغزی دیگه نمونده!!
با وجود آنكه اسپم است مي گوييم.هم چون قوانين اين خرابات ديگر برايمان در حد پرز فرش هم ارزش ندارد و هم چون اگر نگوييم مي گويند لاليم گويا.
رفيق Shaun Morgan در آهنگي مي گفت:
Put the gun in my mouth & pull the trigger
It feels so good in here
 

کالیگولا

عضو فعال
کاربر ممتاز
ما حس مي كنيم. ما حس مي كنيم كه چيزي مي لنگد. ابتدا فكر مي كنيم آن چيز پاي ماست.ولي بعد كه دقت مي كنيم اثري از لنگي در آن نمي بينيم. بعد مي فكريم كه شايد عقلمان مي لنگد.منتهي بعد از كمي تعمق به اين نتيجه مي رسيم كه ما اصلا عقلي نداريم كه بخواهد بلنگد. باز تفكر مي كنيم.نتيجه چيزي جز هيچي نيست.
ولي كماكان حسي داريم كه به ما مي گويد چيزي سر جايش نيست. نمي دانيم اين خدايان برف و باران خوابشان برده است آن بالا؟ 8 بهمن است و ما رسما حس مي كنيم كه در وسط ارديبهشت ماه هستيم. ما كمي كه تفكر مي كنيم و به ياد مي آوريم كه گويا قبلا در اين موقع سال بايد احساس سرما مي كرديم. منتهي ديگر اين حس را نداريم. گويا اين پديده گرم شدن زمين كه رفقا مي گويند تا حدي جدي است و گويا دوستان ما در سايپا و ايران خودرو و باقي عزيزان در هيات دولت كماكان به مخيله شان خطور نكرده كه تعداد ماشين ها در تهران تا حدي از مرز انفجار گذشته.اين والده ما هم رسما ما را سرويس كرد از بس گفت كه برو گواهينامه اخذ كن! و گويا دنيا كلا خل و چل شده! و ما چقدر دلمان مي خواهد بر سر پدر و مادرمان فرياد بزنيم كه آخر براي چه دلتان بچه دوم خواست!!! ما نسل جزغاله هستيم. از بحث سوختن گذشته ايم! رسما! ما دلمان قدري سكوت مي خواهد و آرامش و گويا اينها بر ما حرام مي باشد و ما دلمان مي خواهد برويم و مسئول اين پروژه جاده تهران-شمال رو قطعه قطعه كنيم.ايضا تعداد ديگري از رفقاي عزيز در دولت محترمه!(به ۀ دقت شود)
و ما انگاري داريم گريه مان مي گيرد وقتي مي بينيم كه از 23 شهريور رفتيم دانشگاه و بعد هم MP3 وار امتحان داديم و بعدتر بايد دوازدهم هم به آن خراب شده بازگرديم،حال آنكه باقي دوستان تا مدت مديدي از اين فيض بي بهره خواهند بود. ما مي خواهيم بگوييم تف!
 

hoolooo

عضو جدید
ترافیک,عکاسخانه,پارتی

ترافیک,عکاسخانه,پارتی

خسته شدم از اینکه هی دادم عکس چاپ کنن!میخوام برم عکس پرسنلی دیگری بگیرم
سوار ماشین میشم و مثل همیشه درود میفرستم به همسایه...
اگه یکبار توی ترافیک چمران و پارک وی گیر نکنم حالم گرفته میشه اصلا این ترافیک با روحم یکی شده و همچنان پلیس توی این چهار راه(سابق) وجود داره و من به این جمله دوباره اعتقاد پیدا میکنم که هر جا پلیس باشه ترافیک خودبخود به وجود میاد رد خور هم نداره و مثل همیشه دنبال جاپارک میگردم
به سختی پیدا میشه ولی میشه اونم با زور چپونی و دوباره پارک بان, این مفت خور های جدید حوصله ندارم تعریف کنم...
وارد عکاس خانه(همون عکاسی امروزی) میشوم,پیرمرد مهربان همیشگی
-سلام (مثل همیشه نمیشناسه)
-سلام
-میخوام عکس پرسنلی بگیرم
-پسرم برو بالا حاضر شو تا بیام :surprised:
میخندم و میرم بالا پیش خودم میگم من جای نوشم نه پسرش!
عکس رو که میگیره میگه برو پایین دخترم بقیه کارا رو انجام میده...
میام پایین
دختری اونجاست که در دم منو محصور میکنه سلام میکنم, نمیشود چشم ازش ورداشت
در عجبم که توی این چند سال چرا ندیدمش اصلا همین 5 دقیقه پیش چرا ندیدمش؟
-اسمتون؟
-....
تاریخ میزنه واسه شنبه
پول کل عکس رو هم همون اول جای ودیعه میگیره!
میگم واسه ما آشنا ها انقدر طول میکشه بیچاره واسه غریبه ها!
نگاهی از سر کنجکاوی میکنه ,چشماشم به صورت زیباش میاد خیلی ها با یه چشم دلبری میکنن حالا این از دوتاش استفاده میکرد
میگم رستوران... لبخند شرورانه ای میزنه که خوشکل تر میشه بعد تاریخو عوض میکنه واسه چهارشنبه عصر
تو این تهران اگه پارتی بازی نکنی کارت راه نمی افته اگه تو شهر داری پارتی بازی نکنی پروندت میره کمیسیون ماده 100 ,تو دانشگاه واحد بهت نمیرسه,تو نظام وظیفه کارت لنگ میمونه,
تو بیمارستان مریضت زنده از اطاق عمل بیرون نمیاد,تو قبرستونم قبر خوب گیرت نمیادو...
از عکاس خانه میام بیرون پیش خودم میگم فردا خودم میام عکسمو میگیرم بلکه فرجی شه
البته من از این عرضه ها ندارم...
به سمت خونه دوستم روانه میشم تا جزوه ها مو بگیرم همون هایی که ما نخوندیمو چهارساله تموم کردیم اون خوندو پنج ساله تموم کرد
خوب حالا بین اون سه تا کلمه خودتون یه ربطی پیدا کنین
 

shanli

مدیر بازنشسته
ما حس مي كنيم. ما حس مي كنيم كه چيزي مي لنگد. ابتدا فكر مي كنيم آن چيز پاي ماست.ولي بعد كه دقت مي كنيم اثري از لنگي در آن نمي بينيم. بعد مي فكريم كه شايد عقلمان مي لنگد.منتهي بعد از كمي تعمق به اين نتيجه مي رسيم كه ما اصلا عقلي نداريم كه بخواهد بلنگد. باز تفكر مي كنيم.نتيجه چيزي جز هيچي نيست.
ولي كماكان حسي داريم كه به ما مي گويد چيزي سر جايش نيست. نمي دانيم اين خدايان برف و باران خوابشان برده است آن بالا؟ 8 بهمن است و ما رسما حس مي كنيم كه در وسط ارديبهشت ماه هستيم. ما كمي كه تفكر مي كنيم و به ياد مي آوريم كه گويا قبلا در اين موقع سال بايد احساس سرما مي كرديم. منتهي ديگر اين حس را نداريم. گويا اين پديده گرم شدن زمين كه رفقا مي گويند تا حدي جدي است و گويا دوستان ما در سايپا و ايران خودرو و باقي عزيزان در هيات دولت كماكان به مخيله شان خطور نكرده كه تعداد ماشين ها در تهران تا حدي از مرز انفجار گذشته.اين والده ما هم رسما ما را سرويس كرد از بس گفت كه برو گواهينامه اخذ كن! و گويا دنيا كلا خل و چل شده! و ما چقدر دلمان مي خواهد بر سر پدر و مادرمان فرياد بزنيم كه آخر براي چه دلتان بچه دوم خواست!!! ما نسل جزغاله هستيم. از بحث سوختن گذشته ايم! رسما! ما دلمان قدري سكوت مي خواهد و آرامش و گويا اينها بر ما حرام مي باشد و ما دلمان مي خواهد برويم و مسئول اين پروژه جاده تهران-شمال رو قطعه قطعه كنيم.ايضا تعداد ديگري از رفقاي عزيز در دولت محترمه!(به ۀ دقت شود)
و ما انگاري داريم گريه مان مي گيرد وقتي مي بينيم كه از 23 شهريور رفتيم دانشگاه و بعد هم MP3 وار امتحان داديم و بعدتر بايد دوازدهم هم به آن خراب شده بازگرديم،حال آنكه باقي دوستان تا مدت مديدي از اين فيض بي بهره خواهند بود. ما مي خواهيم بگوييم تف!
از اینکه دوازدهم به آن خراب شده بر میگردید گریه تان میگیرد؟! ایا میخواهید ما به شما بگوییم خلید؟!! خواهشا" اینرا از ما نخواهید! شما بروید شکر کنید که همچون ما تا 20 ام کماکان و همچنان اسیر امتحانات خویش نمیباشید!
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
10-20 دقيقه پيش سر همين تغيير اسم كافر به ذهنم رسيد كه اگه ديگه كافري نباشه چي؟ اگه بره زير خاك و ديگه برنگرده....لعنت به اين اشك ها...
كافر،آسمان،گلاب،محسن...واي كه چقدر زيادين! واي كه چقدر اين فكر آزارم مي ده! گاهي سر اين قضيه كه هي فكر نبودنتون آزام ميده ازتون متنفر ميشم.......

كامران جان...يكي از اون اشتراكهايي كه گفتم هميجا بود....همين حرفها...تا جايي كه هركس هم بهم بدي ميكنه...پشت ميكنه...دست ازمن ميشوره... حتي ......حتي ...:w05:
بازم نميتونم بزارمش كنار...وقتي آدم به يكي ميگه دوستمي...ديگه بايد تا آخرش دوستش بمونه....مگه ميشه كنار گذاشتشون...اونوقت با اينهمه خاطره ايي كه ازشون دارم چيكار كنم...نميتونم دفنشون كنم...اونوقت خودم هم باهاشون ميميرم..حتي اگه هر روز يه جوارايي دلمو بشكونن...بازم....دوستشون دارم.:w05:
من كه ديگه بسكه از اين فكرها ميكنم...يه وقتها با خودم دعوام ميشه و كلي بد و بيراه به خود ميگم...آخرم خودم رو تنبيه ميكنم تا ديگه از اين فكرها نكنم...اما بازم..............:crying2:

كامران به اين دوتا پست خودت و خودم يه نگاه بكن...ببين چقدر زود به واقعيت رسيد.:cry::cry:
خيلي دلم گرفته.:cry:
 

amarjani200

عضو جدید
کاربر ممتاز
و باز هم با آن صداي جاودانه اش ميخواند:
چشم من بيا منو ياري بكن ....

و من در وهم اين همه خاطره سنگين
همدم بغض نهاني ميشوم كه سالهاست
در پنجره چشمانم منتظر رهايي مانده

صدا كه مرهم فرياد بود درد مرا....................

عروسك قصه من.............

تو سپيدي من سياهم خسته اي گم كرده راهم ................

در پس اين خاطره دور
تا گيراندن سيگاري دوباره
از جنس احساس همان غم هميشگي
تنها يك لحظه به جا مانده
از پي هر خاطره كه ميروم
راه گريزي ميبايد ستاند

و اي كاش من 20 ساله بودم
و غوغاي غم ميپروراندم با همان آهنگها
نشسته در راهرويي دوست داشتني
همراه دوستان سالهاي پيش
 

amarjani200

عضو جدید
کاربر ممتاز
اما با اين همه من امروز از زندگي با عزيزان دنياي 29 سالگيم راضيم ..........
 

Baran*

مدیر بازنشسته
كامران به اين دوتا پست خودت و خودم يه نگاه بكن...ببين چقدر زود به واقعيت رسيد.:cry::cry:
خيلي دلم گرفته.:cry:
همیشه میگن اگر دوست نداری یک اتفاقی بیفته نه بهش فکر کنید و نه به زبون بیارید..
به این مسئله اعتقاد دارم..که اگر به موضوعی خیلی فکر کنید و تمرکز کنید...حتما اون اتفاق میفته..!!
الان فکر کنم کامران خیلی به این مسئله فکر کرده...:redface:
گلاب جان برو کامران ضربه فنیش کن..:D
 

کالیگولا

عضو فعال
کاربر ممتاز
از اینکه دوازدهم به آن خراب شده بر میگردید گریه تان میگیرد؟! ایا میخواهید ما به شما بگوییم خلید؟!! خواهشا" اینرا از ما نخواهید! شما بروید شکر کنید که همچون ما تا 20 ام کماکان و همچنان اسیر امتحانات خویش نمیباشید!
ما انقدر به اين قضيه اشاره كرديم ديگر زبانمان در حال مو درآوردن استو آنقدر كه مي خواهيم موهاي زبانمان را از پشت ببنديم!
ما عاشق آنيم كه درگير امتحانات و پروژه هاي معماري وار باشيم! ما كاش تا 30ام از اين امتحانات داشتيم! منتهي خزعبلات خشك عمراني بر ما شيرين نمي باشد هيچ رقمه!
 

کالیگولا

عضو فعال
کاربر ممتاز
كامران به اين دوتا پست خودت و خودم يه نگاه بكن...ببين چقدر زود به واقعيت رسيد.:cry::cry:
خيلي دلم گرفته.:cry:
ما دلمان مي خواهد آن شعري را كه در كافه نادري خوانديم دوباره بخوانيم منتهي ديگر حالش را نداريم و دوست نداريم به ديگران اميد واهي تراوش دهيم! شرمنده اساسي!....(واي كه چقدر از سه نقطه متنفرم)
 

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
آمده بودم چیز دیگه ای بنویسم ؛ دوسه تا پست رو دیدم همه چی یادم رفت؛ چه روزای بدی رو می گذرونیم همگی....
من ، خودمو می گم؛ هربار صفحه ی باشگاه رو باز می کردم ، کلی هیجان داشتم.... خوشحال بودم برای دیدن کسانی که پر انرژی بودن و آدم با دیدنشون غم و غصش یادش می رفت...

آقا مدیر که رفت، انگار همه ی انگیزه ی بچه ها رو با خودش برد....
همه ی شور و نشاط بچه ها رو....

این روزا ، مثل سال می گذره هر ثانیه..... اصلا باشگاه شده ماتم سرا، هیچ طورم نمی شه درستش کرد...
من سر درگمم؛ از یه طرف نمی تونم اینطوری فعالیت کنم توی باشگاه.... بدتر پر دلم می شه غصه!
از اونور ، مطمئنم که نبودن و فعالیت نکردن ما ، هیچ چیز رو درست نمی کنه هیچ؛ باب میل آقا مدیر هم نیست.... و می دونم که ایشون چقدر برای تالار زحمت کشیدن، ما داریم همه ی زحمتاشونو به باد می دیم..... همشو!


تو ، از این دشت خشک و تشنه روزی کوچ خواهی کرد
و اشک من تورا بدرود خواهد گفت!
نگاهت سرد و افسردست
دلت را خار خار نا امیدی سخت آزردست
غم این نابسامانی همه توش و توانت را ز تن بردست
...
من اینجا ریشه در خاکم
من اینجا عاشق این خاک اگر آلوده یا پاکم
من اینجا تا نفس باقیست می مانم
من از اینجا چه می خواهم؛ نمی دانم....


من هستم.... من می مونم، چون رفتن علاج کار نیست؛ اتفاقا کسایی که فکر می کنن در حق کسی ظلم شده ، یا به ناحق کسی اخراج شده باید بمونن.... رفتن چیزی رو درست نمی کنه!






پ.ن : نمی دونم ، انگار غم نبودن عزیزان رو خوردن سرنوشت ماست.... می گن ایرانیا خدای حسرت خوردن واسه گذشته هان....
 

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتی پست بالایی رو می نوشتم، اعصابم نقدر خراب بود که از اون شعر همون تیکه هاش یادم میومد....
اما وقتی باران عزیزم گفت؛ رفتم دنبالش توی فایلام؛ پیداش کردم و غرق حیرت شدم....
خودتون ببینید چقدر شبیه شرح خال کسیه که همه این روزا دلتنگشیم!
من از طرف خودم تقدیم می کنم بهشون!



تو از اين دشت خشك تشنه روزی كوچ خواهی كرد و
اشك من تو را بدرود خواهد گفت
نگاهت تلخ و افسرده ست
دلت را خارخار نااميدی سخت آزرده ست
غم اين نابسامانی همه توش و توانت را ز تن برده ست...
تو با خون وعرق ، اين جنگل پژمرده را
رنگ و رمق دادی!
تو با دست تهی با آن همه توفان بنيان كن؛ در افتادی!
تو را كوچيدن از اين خاك دل بركندن از جان است..
تو را با برگ برگ اين چمن پيوند پنهان است!
تو را اين ابر ظلمت گستر بی رحم بی باران؛
تو را اين خشكسالي های پی در پی
تو را از نيمه ره برگشتن ياران،
تو را تزوير غمخواران
ز پا افكند؛
تو را هنگامه شوم شغالان
بانگ بي تعطيل زاغان در ستوه آورد!
تو با پيشانی پاك نجيب خويش
كه از آن سوی گندمزار
طلوع با شكوهش خوشتر از صد تاج خورشيد است؛
تو با آن گونه های سوخته از آفتاب دشت
كه در چشمان من والاتر از صد جام جمشيد است؛
تو با آن چهره افروخته از آتش غيرت
كه در چشمان غمباری كه روزی چشمه جوشان شادی بود و
،اينك حسرت و افسوس بر آن سايه افكنده است
خواهی رفت...
و اشك من ترا بدرود خواهد گفت!
من اينجا ريشه در خاكم!
من اينجا عاشق اين خاك اگر آلوده يا پاكم
من اينجا تا نفس باقی است می مانم
من از اينجا چه می خواهم نمی دانم!
اميد روشنايی گر چه در اين تيرگی ها نيست
من اينجا باز در اين دشت خشك تشنه ، می رانم
من اينجا روزی آخراز دل این خاك
با دست تهی ،
گل بر می افشانم......
من اينجا روزی آخر از ستيغ كوه ، چون خورشيد
سرود فتح می خوانم!
و می دانم
تو روزی باز خواهی گشت!



 

Baran*

مدیر بازنشسته
ممنون آسمان جان...
خیلی لطف کردی عزیزم..شعر کاملشو گذاشتی..:gol:
شعرش یک جور خاصه..برای همین گفتم همشو بزار بخونم..
یک احساس خاصی داره..
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
ممنونم آسمان عزيزم...يك تشكر براي اين پست شما كافي نيست...شرمنده:cry:

متشكرم باران جان...شايد به اون چيزي كه كامران فكر كرده بود منم فكركرده بودم...پس بايد حساب دوتامون رسيده بشه.:redface:

خوشا هواي آن حريف و آه آتشين او
كه هر نفس ز سينه اش سمندري درآمدي

يكي نبود ازين ميان كه تير بر هدف زند
دريغ اگر كمان كشي دلاوري درآمدي

سرشك سايه ياوه شد درين كوير سوخته
اگر زمانه خواستي چه گوهري درآمدي
 

Baran*

مدیر بازنشسته
ممنونم آسمان عزيزم...يك تشكر براي اين پست شما كافي نيست...شرمنده:cry:

متشكرم باران جان...شايد به اون چيزي كه كامران فكر كرده بود منم فكركرده بودم...پس بايد حساب دوتامون رسيده بشه.:redface:

خوشا هواي آن حريف و آه آتشين او
كه هر نفس ز سينه اش سمندري درآمدي

يكي نبود ازين ميان كه تير بر هدف زند
دريغ اگر كمان كشي دلاوري درآمدي

سرشك سايه ياوه شد درين كوير سوخته
اگر زمانه خواستي چه گوهري درآمدي
اااااااا گلاب تو هم..؟؟؟؟؟!!!!!!!
پس هر دوتاتون منتظر یک تنبیه باشین..:D
به شخصه به این مسئله رسیدگی می کنم...:tooth:
 

کالیگولا

عضو فعال
کاربر ممتاز
...

...

ما كلا خسته ايم! ما كلا از دست خودمان عصباني هستيم. از اينكه تا ساعت 2:32 دقيقه بامداد بيدار مانده ايم كه بياييم اينجا و در اين خراب شده ي بي صاحاب(و كلي دري وري ديگر كه به ذهنمان مي آيد ولي نمي خواهيم آنها را به زبان بياوريم) كه چه؟
ما ديگر دارد حالمان از نوستالژي به هم مي خورد! ما ديگر تصميم گرفته ايم ارتباط با كسي برقرار نكنيم تا بعدها دچار افسوس نبودنش نشويم! ما حتي از ارتباط هاي الانمان هم كانهو سگ در زير باران پشيمانيم! ما كلا آدم پشيماني هستيم!

ديگر اهميتي ندارد. آسمان در همه جا يك رنگ است! آسمان! يادت هست تو صندلي داغم ازم چي پرسيدي؟ "آسمان اعتماد چه رنگيه؟" اون موقع گفتم خاكستري. الان مي گم كلا بي رنگه!
نه! سياه و سفيد نه! بي رنگ! دنيايي رو تصور كن كه توش رنگ معني نداشته باشه! اون اسمان،آسمان اعتماده!
امروز پيش دوستي بودم. با هم به اين نتيجه اخلاقي رسيديم كه هيچ خوبي و بدي وجود نداره! همه چي كاملا نسبي و قرارداديه! همه چي! اين بندو باز در راستاي بي ربطي نوشته هام گفتم!

ديگه حال ندارم كه هر بار سر يكي دنبال شعر بگردم! راسل اومد! خب خوشحال شدم. ولي ارغوان هنوز نيست! حالا ارغوانم بياد. باز يكي ديگه گم ميشه!سايه،آسمان،محسن،ستايش،آرامش و .... اصلا حال ندارم واسه هر كي برم تو سه دفتر دنبال شعر بگردم! بگذريم كه اين فريدون اصلا كم نمياره! واسه هر كي يه شعري داره!

دلم مي سوزد به سرگرداني ماه
كه شب و روز پويد اين همه راه
سحر خواهد درآميزد به خورشيد
نداند كه چه كند با بخت كوتاه!

از ارتفاع مي ترسم يه خورده! و واقعا متاسفم يه تو آمريكا نيستم.جون اون موقع تو كشوي كار بابام يه كاليبر 9 ميليمتري بود و خب كارش كشيدن ماشه! ديگه تموم مي شد. دردشم كمتره،ايضا استرسش!

انقدر اعصابمان خورد است كه مي خواهيم برويم و دوتا زير گوش دلاور بزنيم! گيرم كه بعدش رسما كشته مان مي شويم! راستي ادمين جان اگر اين پست را خواندي فكر نكن ما با ارغوان و شانلي و باقي رابطه اي داريم. نه! كلا اين را گفتيم كه اگر پس فردا گفتن ما با n نفر از دختران باشگاه ارتباط برقرار كرديم،دوستان نشينن فكر كنن كه آيا درست بوده يا نه! ما به شدت تكذيب مي كنيم!
انقدر اعصابمان خورد است كه حتي از ديدن شكلك آخرين پست باران حالت تهوع بهمان دست مي دهد! دوست داريم تمام شكلك هاي خنده دار را پاك كنيم! دوست داريم كلا هر چي خنده است را پاك كنيم از تمام دنيا. در آن صورت ديگر گريه هم معني نداشت و كلا همه كانهو آدم ماشيني بودند! و ما چقدر به اين مانيتوري جلوي رويمان حسادت مي كنيم! ار بس كه احمق است! ما حتي به خر هم حسادت مي كنيم! كاش يابو بوديم!
ما از خودمان متنفريم كه خبر مرگمان پستي داديم كه توجه همه را به خودش جلب كرد و باز نوستالژي را بر سرمان كوفت! ما از اينكه انقدر حساسيم از خودمان تنفر داريم شديدا! و مانده ايم چگونه قرار است مدت متنابعي در اين دنياي بي صاحاب زندگي كنيم با اين اخلاق مزخرفمان!؟؟
ما ديگر از شعر هم بدمان مي آيد! ما اين شعر را مي بينيم و ديگر چيزي نمي گوييم.يك شير پاك خورده اي خواهشا ما را اخراج دائم كند!ما ديگر حوصله جاهاي ديگر را هم نداريم. اينجا را هم اشتباه كرديم كه آمديم! ما انقدر پشيمانيم كه ديگر علاقه اي نداريم خودمان را ما خطاب كنيم!

اينك اينجا شعر و ساز و باده آماده ست،
من-كه جام هستي ام از اشك لبريز است-مي پرسم:
-"در پناه باده بايد رنج دوران را ز خاطر برد؟
با فريب شعر بايد زندگي را رنگ ديگر داد؟
در نواي اسز بايد ناله هاي روح را گم كرد؟"

ناله من مي ترواد از در و ديوار
آسمان،اما سراپا گوش و خموش است!

پ.ن: كماكان تف بر نوستالژي!
 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام به همگی
تو این باشگاه از همه کوچیک تر منم قصد ریا و نمی دونم چی بووود یادم رفت
آهان شکسته نفسی ندارم :smile:

دوستای گلم ( صمیمی شدم ) همه تو این روزگار بی وفای بی معرفت یک غم و غصه ای تو زندگی شون دارن و دلشون داغونه چه خوبه یک دوست وقتی به دوستش می رسه مقداری هر چند اندک از غم اون و کاهش بده نه اینکه به غمهای اون اضافه تر کنه

اگه این تالار مدتیه که غمگینانه شده و ماتمکده مهمترین دلیلش به نظر من امتحانات و نمرات درخشانه :D و البته رفتار بعضی ها از جمله خودم :cry:

این باشگاه و می تونیم شادش کنیم مثل روزهای قبل . نمی گم کسی درد دل نکنه یا چیزی ننویسه نه به جون خودم بنویسید و درد دل کنید اما فقط تو تاپیک های درد دل و دست نوشته و غم ها مونو به سایر تاپیک ها منتقل نکنیم.:smile:

خیلی حرف زدم ببخشید شرمنده.:(
 
بالا