یا رب چه کنم که هیچ کردارم نیست
از جرم گنه زبان گفتارم نیست
دستم تهی و بار گناهم سنگین
جز لطف و عنایت تو ستارم نیست
دردی ست غیر مردن کان را دوا نباشد
پس من چگونه گویم کان درد را دوا کن
تا بر آمده پيري پايم از رفتار ماند
كيست تا برگيرد و در سايه تاكم برد
ذره ام سوداي وصل آفتابم در سر است
بال همت مي گشايم تا بر افلاكم برد
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |