دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرسمشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس
توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند
آنچنان زو شده ام بی سر و سامان که مپرس
دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرسمشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس
توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند
توانا بود هرکه دانا بودمن هماندم که وضو ساختم از چشمه عشق
چار تکبیر زدم بر هرچه که هست
داور دین شاه شجاع آنکه کرددر میخانه ببستند خدایا مپسند
که در خانه تزویر و ریا بگشایند
در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
که با این درد اگر دربند درمانند درمانند
دست از طلب ندارم تا کام من برآیدیک دو جامم دی سحرگه اتفاق افتاده بود
و از لب ساقی شرابم در مذاق افتاده بود
تقدیم به لاله جان
دریاب که از روح جدا خواهی شددر مقامات طریقت هر کجا کردیم سیر
عافیت را با نظربازی فراق افتاده بود
در خزان هجر گل ، ای بلبل طبع حزیندل بسی خون به کف آورد ولی دیده بریخت
الله الله که تلف کرد و که اندوخته بود
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |