مشاعرۀ سنّتی

Mahdi JooN

عضو جدید
یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد
به وداعی دل غمدیده ما شاد نکرد
آن جوان بخت که می‌زد رقم خیر و قبول
بنده پیر ندانم ز چه آزاد نکرد
 

Mahdi JooN

عضو جدید
یارم چو قدح به دست گیرد
بازار بتان شکست گیرد
هر کس که بدید چشم او گفت
کو محتسبی که مست گیرد؟؟؟؟؟
 

Mahdi JooN

عضو جدید
ما را ز خیال تو چه پروای شراب است
خم گو سر خود گیر که خمخانه خراب است
گر خمر بهشت است بریزید که بی دوست
هر شربت عذبم که دهی عین عذاب است
 

behnam-t

عضو جدید
تا سحر چشم یار چه بازی کند که باز
بنیاد بر کرشمه جادو نهاده​ایم
 

Mahdi JooN

عضو جدید
مي بندم اين دو چشم پرآتش را
تا ننگرد درون دو چشمانش
تا داغ و پر تپش نشود قلبم
از شعله نگاه پريشانش
 

behnam-t

عضو جدید
شاه شمشادقدان خسرو شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان
 

Mahdi JooN

عضو جدید

نه اميدي كه بر آن خوش كنم دل

نه پيغامي نه پيك آشنائي

نه در چشمي نگاه فتنه سازي
نه آهنگ پر از موج صدائي :w09: :cry:
 

behnam-t

عضو جدید
یا رب آن آهوی مشکین به ختن بازرسان
وان سهی سرو خرامان به چمن بازرسان
 

Mahdi JooN

عضو جدید
نيست ياري تا بگويم راز خويش
ناله پنهان كرده ام در ساز خويش
چنگ اندوهم، خدا را، زخمه اي
زخمه اي، تا بركشم آواز خويش :crying:
 

behnam-t

عضو جدید
شهریست پر کرشمه حوران ز شش جهت
چیزیم نیست ور نه خریدار هر ششم!!!!!:gol::biggrin:

:smoke: :twisted::w12::w18:
 
آخرین ویرایش:

Mahdi JooN

عضو جدید
مي نشستم خسته در بستر
خيره در چشمان رؤياها
زورق انديشه ام، آرام
مي گذشت از مرز دنياها
 

behnam-t

عضو جدید
از بس که چشم مست در این شهر دیده​ام
حقا که می نمی​خورم اکنون و سرخوشم:biggrin::biggrin:
:w11::w23::w36::w40:
 

Mahdi JooN

عضو جدید
مي بندمت به بند گران غم
تا سوي او دگر نكني پرواز
اي مرغ دل كه خسته و بيتابي
دمساز باش با غم او، دمساز
 

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
گر نکته دان عشقی ، بشنو تو این حکایت!
 

Derakht-e-marefat

عضو جدید
من بی تو همی قرار نتوانم کرد
و احسان تو را شمار نتوانم کرد
گر بر تن من زبان شود هر مویی
شکر تو یک از هزار نتوانم کرد
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
دلي شكستي و به هفت آسمان
هنوز بانگ اين شكست ميرود

كجا توان گريخت زين بلاي عشق
كه بر سر من از الست ميرود
 

فرح نوش

عضو جدید
کاربر ممتاز
تنهانه زرازدل من پرده برافتاد تابود فلک شیوه ی او پرده دری بود.
 

behnam-t

عضو جدید
دانم سر آرد غصه را رنگین برآرد قصه را
این آه خون افشان که من هر صبح و شامی می​زنم
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا